کشتی نجات

 

کیست تا کشتیِ جان را ببرد سوی نجات

دست ما را برساند به دعای عرفات

 

یا حسین بن علی! عشق، دعای عرفه‌ست

عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات

 

پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم

به منا با سر رفتی پی رمی جمرات

 

تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع

تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات

 

ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوه‌ی حق

که هم آیین صفاتی و هم آیینه‌ی ذات

 

مرحبا آجَرَک الله بزرگا مردا

نیست در دست تو جز نسخه‌ی حاجات و برات

 

شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود

جان ناقابل من چیست که گویم به فدات

 

تو کدامین غزلی، عطر کدامین ازلی؟

از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟

 

جَبَلُ الرَّحمه همین جاست همین جا که تویی

پای این سفره که نور است و سلام و صلوات

 

 

علیرضا قزوه



[ یک شنبه 7 تیر 1394  ] [ 4:15 AM ] [ KuoroshSS ]