دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
و به امید نگاهت دل ما مانده هنوز
بوسه یک روز به خاکِ قدمت خواهم زد
لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز
فقرا پیش کریمان که معطّل نشوند!
منتظر بر سر راه تو گدا مانده هنوز
در نبودت ز دلم صدق و صفا کم کم رفت
مِهرت امّا به دلم، شُکر خدا مانده هنوز
میشود دیدن روی تو نصیبم، یا نه؟
دلِ من بین همین خوف و رجا مانده هنوز
به همان نالهی بین در دیوار قسم
مادرت چشم به راهت به خدا مانده هنوز
دلتان خون شده، امّا چه کنم، مجبورم
دختری در عقب قافله جا مانده هنوز
هرچه که خواستهام، دادهای آقا، امّا
با شما یک سفر کرب و بلا مانده هنوز
سیّد مجتبی شجاع
[ جمعه 12 تیر 1394 ] [ 6:51 AM ] [ KuoroshSS ]