بعد زهرا، علی از دست فلک بیزار است
دردِ دلهام برای تو حسین بسیار است
بستهام بار سفر، چشم به راهم یار است
خوشیِ عُمر، مرا بود به نُه سال فقط
بعدِ زهرا، علی از دستِ فلک بیزار است
ابن ملجم به خیالش که مرا کُشت ولی
قاتل اصلی من ضرب در و مِسمار است
حسن از کوچه چه دید ست که لُکنت دارد
که هنوزم که هنوز است دلش بیمار است
به اباالفضل سپردم که کنارت باشد
او گرفتارِ تو وُ در همه جا غمخوار است
بیشتر از همه دلواپس زینب هستم
که به هر شهر اسیر سر هر بازار است
زیور آلات به همراه مبر کرب و بلا
اُلفت مردم کوفه به طلا بسیار است
سعید خرازی
[ سه شنبه 16 تیر 1394 ] [ 3:39 PM ] [ KuoroshSS ]