تا گم نگردی از خود گنجی چنین نیابی

 

مستِ خراب یابد هر لحظه در خرابات

گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات

 

خواهی که  راه یابی  بی‌رنج  بر سر گنج

می‌بیز هر سحرگاه  خاکِ  درِ خرابات

 

یک ذره گرد از آن خاک در چشم جانت افتد

با  صد هزار  خورشید  افتد  تو  را  ملاقات

 

ور عکس  جام  باده  ناگاه  بر تو  تابد

نَزْ خویش گردی آگه، نز جام، نز شعاعات

 

در بیخودی و مستی جایی رسی، که آنجا

درهم  شود عبادات، پی  گم  کند  اشارات

 

تا گم نگردی از خود گنجی چنین نیابی

حالی  چنین  نیابد  گم گشته از ملاقات

 

تا کی کنی به عادت در صومعه عبادت

کفر است زهد و طاعت تا نگذری ز میقات

 

تا تو ز خود پرستی وز جست و جو نرستی

می‌دان که  می‌پرستی در دیر عُزی و لات

 

در صومعه تو دانی می‌کوش تا توانی

در میکده رها کن از سر فضول و طامات

 

جان باز در خرابات، تا جرعه‌ای بیابی

مفرش زهد، کآنجا کمتر خرند طامات

 

لب تشنه چند باشی، در ساحل تمنی؟

انداز خویشتن را در بحر بی نهایات

 

تا گم شود نشانت در پای بی نشانت

تا در کشد به کامت یک ره نهنگ حالات

 

چون غرقه شد «عراقی» یابد حیات باقی

اسرار غیب بیند در عالم شهادات

 

عراقی



[ سه شنبه 30 تیر 1394  ] [ 6:15 AM ] [ KuoroshSS ]