می نویسم عشق و می خوانم جنون
مینویسم عشق و بیتردید میخوانم جنون
هر کسی دیوانهتر السابقون السابقون
مینویسم عشق و بیتردید میخوانم حسین
عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون
این سرشت ماست، از خاکیم ، خاک کربلا
سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون
صِرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست
باید امضا کرد این دل نامه را با دست خون
پرچم او از ازل بالاست، بالا تا ابد
باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون
گوش جانم چشم بر راه صدای دیگریست
پای دل سر در هوای ماجرای دیگریست
گرچه خیلیها به ظاهر کربلا هستند لیک
باطنا امشب مدینه کربلای دیگریست
چار تن از پنج تن در گرد یک گهوارهاند
در دل گهواره هم اهل کسای دیگریست
خنده گریه، خنده گریه، خنده گریه، خنده اشک
بیت مولا غرق اشک و خندههای دیگریست
شیر از انگشتهای وحی مینوشد حسین
سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگریست
عشق او جاریست حتی در مرام اهل بیت
میتوان فهمید این را از کلام اهل بیت
ساغر لبهای هر معصوم میگوید حسین
بس که لبریز است نام او ز جام اهل بیت
هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر
کشتیاش هم فرق دارد با تمام اهل بیت
در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین
سفرهای که پهن میگردد به نام اهل بیت
روز و شب بر او درود حق، درودِ اهل بیت
روز و شب بر او سلام حق، سلامِ اهل بیت
تا که می خوانم تو را هر دیده میبارد تو را
از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را
در روایت هست هر که دوستش دارد خدا
در دلش چون داغی از یک لاله میکارد تو را
عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیدهام
از گریبانش چنان خورشید میآرد تو را
ما نه، فرزند پیمبر میشود قربانیات
هستیاش را میدهد تا که نگه دارد تو را
جامهات را آسمانیها عوض کردند تا
سختی رَخت زمینیها نیازارد تو را
زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو
سینهی پیغمبر است و قلب زهرا جای تو
اشک میریزم و با ذکرت عبادت میکنیم
باز هم از راه دور عرض ارادت میکنیم
ما همه بیمارهای دوری از شش گوشهایم
بین هیئتها ز یکدیگر عیادت میکنیم
زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را
ما به این دوری مپنداری که عادت میکنیم
عالم نوزادی ما فرق دارد با همه
ما برایت گریه از وقت ولادت میکنیم
هر غمی دیدیم، فرمودند: فَابْکِ لِلْحُسین
بعد از آن هر جا غمی دیدیم یادت میکنیم
دوستت دارم من ای در جسمِ عالم جان، حسین
آذری میخوانمت: « جانیم سَنَه قربان حسین»
محمد بیابانی