نوهی حضرت زهراست تماشا دارد
سوی مجنون برسانید که لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر که آقایی هست
دور این خانه شلوغ است اگر جایی هست
دردمندیم و دلی خوش که مداوایی هست
شب عید است بیائید حنا بگذاریم
سر به خاکِ قدم مردِ دعا بگذاریم
تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد
پَرِ گهوارهی تو روحِ مسیحا دارد
و حَسَن خیره به چشمان تو نجوا دارد
نوهی حضرت زهراست تماشا دارد
جلوهی نام علی بر تو مبارک بادا
سوّمین نام علی بر تو مبارک بادا
فُطْرُسی آمده و از تو پری میخواهد
از تو عیسیٰ نفَسِ نابتری میخواهد
یوسف از دست تو مژگانِ تری میخواهد
که غبارِ قدمت رُفْتهگری میخواهد
یاکریمیم و سرِ جادهی تو شیعه شدیم
ما کنار پَرِ سجّادهی تو شیعه شدیم
عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد
تازه شاید که سرش بر کف پایت برسد
چشم جبْریل اگر سوی عبایت برسد
نه محال است مقامش به گدایت برسد
نه فقط پهنهی افلاک نمکگیر توأند
تو از این کشور و این خاک نمکگیر توأند
مثل پیراهنِ یوسف که به کنعان آمد
مثل ابری که سر خاکِ بیابان آمد
صاحب خانهی خود جانب ایران آمد
خانهی مادریاش شاهِ خراسان آمد
خاکِ ما خانهی تو سایهی مُطلق داری
حقِّ آب و گِل و بر گردنِ ما حقّ داری
عشقِ ایرانی ما! کارِ بَنایت با ماست
حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست
طاقِ گُلدسته، رَواق، آینههایت با ماست
خادمیِّ حَرَم و صحن و سرایت با ماست
طرح زیباتری از باغِ جَنان میسازیم
و ضریح نویی با فرشچیان میسازیم
مصلحت بود اگر، شیرِ خدا میگشتی
تو علی هستی و شمشیرِ خدا میگشتی
مست از جلوِهی تکبیرِ خدا میگشتی
تک سوار عرب و شیرِ خدا میگشتی
بازوی هاشمیت تیغ اگر بر میداشت
کربلا زیر قدمهات ترَک بر میداشت
رُخصتت بود اگر، یک تنه لشکر بودی
مِیْمَنِه، مِیْسَرِه بودی و مُکرّر بودی
ای امامِ بْنِ امام، از همه بهتر بودی
رخصتت بود اگر، حضرتِ حیدر بودی
کربلا دید پدر را نفَسَت یاری کرد
وَهْ که با نامِ تو عبّاس علمداری کرد
واژهات خطبه شد و تیغِ علیوار آوَرْد
خطبهات شورِ علی در دلِ پیکار آورد
چه بلایی به سرِ کاخِ ستمکار آورد
شیعه را با شب و شمشیر و دعا بار آورد
با تو در شام عجب معرکه برپا شده است
که دعا گوی شما زینبِ کبریٰ شده است
حسن لطفی