یا أیُّهَا الرَّئوف رهایم نمی‌کنی

 

با اینکه پُر شده قلم از واژه‌های تو

طبعم نمی‌کشد چه بگویم برای تو

 

لُکنت گرفته است زبانِ قصیده‌ام

ماندم چگونه شعر بریزم به پای تو

 

جامانده از شتاب تو این پای ناتوان

دستم نمی‌رسد به غبارِ عبای تو

 

این بار کرم کن و مضمون نو بده

تا یک غزل شوم بپرم در هوای تو

 

 

از آن سوی ضریح به سویم اشاره کن

شب‌های تار شعر مرا پُر ستاره کن

 

 

امشب دوباره شور تغَزُّل گرفته‌ام

حسّ شروعِ نغمه‌ی بلبل گرفته‌ام

 

مثل نسیم روی چمن‌ها دویده‌ام

هرجا رسیده‌ام خبر از گل گرفته‌ام

 

بر دامن همیشه بهاری و سبز تو

با نور اشک دست توسّل گرفته‌ام

 

 

از آسمان برای همه ناز می‌کنم

تا گنبد طلای تو پرواز می‌کنم

 

 

نقّاره‌ها ز اوج مناره وزیده‌اند

مردم صدای آمدنت را شنیده‌اند

 

این زائران خسته، به عشق ولادتت

با عرض تهنیت به حضورت رسیده‌اند

 

زیباتر از همیشه شده آستان تو

آقا چقدر ریسه برایت کشیده‌اند!

 

بوی غذای حضرتی و این همه گدا

مهمان نوازهای حرم سفره چیده‌اند

 

 

ای کاش در ضیافت تو دعوتم کند

امشب خدا نگاه تو را قسمتم کند

 

 

من با تو از حصار غم آزاد می‌شوم

با خواندن سرود تو دل شاد می‌شوم

 

یک بار از خرابه‌ی دل بگذر و ببین

از برکت قدوم تو آباد می‌شوم

 

تا آن زمان که بیشه پُر از ردّ پای توست

آهوی دل سپرده‌ی صیّاد می‌شوم

 

از سنگ هم گذشتم و آهن شدم ولی

دارم ز جنس پنجره فولاد می‌شوم!

 

 

عمریست زیر سایه‌ی دستت نشسته‌ام

جز تو رضا به هیچ کسی دل نبسته‌ام

 

 

هرگز ز عشق خویش جدایم نمی‌کنی

محتاج بنده‌های خدایم نمی‌کنی

 

گفتی سه بار دیدن زوّار می‌رسی

یا أیُّهَا الرَّئوف رهایم نمی‌کنی

 

دل تنگِ روضه‌های حسین و مُحرّمم

راهی خاکِ کرب و بلایم نمی کنی؟

 

این حرف آخریست که من با تو می‌زنم

مهمانِ سفره‌ی شهدایم نمی‌کنی؟

 

 

خورشیدِ من بتاب و دلم را سفید کن

وقتِ زیارت است مرا هم شهید کن

 

علی صالحی



[ چهارشنبه 28 مرداد 1394  ] [ 9:11 AM ] [ KuoroshSS ]