دل به دل راهی اگر داشت نکو بود عماد!

 

مست گشتم که شود دل نفسی غافل از او

غافل از اینکه شود باده بلای دل از او

 

سوزش دلکش پروانه و افسانه ی تار

پُر کند باز علی‌رغمِ  دلم محفل از او

 

او دمی نیست به یادِ من و در این دلِ زار

حسرتی مانده که یک لحظه شوم غافل از او

 

به  سفر رفتم  گفتم  برَم از یاد او را

مِهر بر مِهر بیفزود به هر منزل از او

 

ناله از غفلت یار است نه از سوختنم

برق از او آتش از او خرمن از او حاصل از او

 

تا وصالی نبُوَد رنجِ فراق این همه نیست

آه از وصل که شد کارِ دلم مشکل از او

 

نبُوَد حسرتِ فردوس که در دل ما را

مُهرِ مِهری است که هر داغ شود باطل از او

 

دل به دل راهی اگر داشت نکو بود عماد

تا بداند که چه هنگامه بُوَد در دل از او

 

عماد خراسانی



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 8:32 PM ] [ KuoroshSS ]