پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم
زان باده که از روزِ ازل قسمت ما شد
پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم
آواز اَلَسْتْ آمد و گفتیم بلی را
زان گفته بلا کش همه از عهدِ اَلَسْتیم
دوشینه شکستیم به یک توبه دو صد جام
امروز به یک جام دو صد توبه شکستیم
یکباره ز هر سلسله پیوند بریدیم
دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم
بگذشته ز سَر، پا به ره عشق نهادیم
برخاسته از جان، به غمِ یار نشستیم
در نقطهی وحدت سر تسلیم نهادیم
وز دایرهی کثرت موهوم برستیم
بر ما به حقارت منگر زانکه چو «فرصت»
در رتبه بلندیم ولی از همه پستیم
محمّد نصیر میرزا آقا حسینی (فرصت)
[ جمعه 6 آذر 1394 ] [ 1:39 PM ] [ KuoroshSS ]