صبح صادق

 

چون از افق برآید انوار صبح صادق

در پای سبزه بنشین با همدمی موافق

 

شد موسم بهاران، پُر لاله  کوهساران

بُستان پُر از ریاحین، صحرا پُر از شقایق

 

بلبل که در غم گُل  می‌کرد  بی‌قراری

شُکر خدا که معشوق آمد به کام عاشق

 

یک سو نشسته خسرو در بزمگاه شیرین

یک سو نهاده عَذرا سر در کنار وامِق

 

ابر بهار گسترد دیبای سبز بر باغ

باد از شکوفه افکند بر روی آب قایق

 

بر آستان معشوق تسلیم شو که آنجا

صاحبدلان نهادند پا بر سر علایق

 

زد  بلبل  سحرخیز  فریاد  شورانگیز

کای مستِ خوابِ غفلت وی بنده‌ی منافق

 

شد وقت آن که خوانند حمد و ثنای معبود

شد گاهِ آنکه نالند در پیشگاه خالق

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

از بوستان احمد بگذر که بلبل آنجا

بر شاخ گل سُراید وصفِ جمالِ صادق

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

نور جمالِ صادق چون از اُفُق  برآمد

شد صبح عالم آراش بر شام تیره فائق

 

از شرق و غرب بگذشت نور فضائل او

چون آفتاب عِلمش طالع شد از مَشارق

 

تنْ  پیکرِ فضائل، جانْ  گوهرِ معانی

دلْ  منبعِ عنایات، رُخْ  مَطْلَعِ شَوارِق

 

همچون صدف ز دریا دُرهای حکمت اندوخت

چون گوهر وجودش شایسته بود و لایق

 

بر پایه‌ی کمالش، محکم اساس توحید

از پرتوِ جمالش، روشن دل خلایق

 

خورشید برج ایمان، شمشاد باغ امکان

گنجینه‌ی کمالات، سرچشمه‌ی حقایق

 

هادی شوند یکسر، گر لحظه‌ای بتابد

نور هدایت او بر جسم‌های عایق

 

بر لوح سینه‌ی اوست آیاتِ حقّ هویدا

وَه وَه عجب سوادی‌ست با اصل خود مطابق

 

افکار تابناکش روشن‌تر از کواکب

اندیشه‌های پاکش خُرّم‌تر از حدایق

 

آئین جعفری را بُگزین که دردمندان

درمان خویش جویند از این طبیب حاذق

 

شاها «رسا» ندارد جز اشتیاق رویت

بنمای رخ که خلقی‌ست بر دیدن تو شایق

 

در عرصه‌ی قیامت دست از تو برنداریم

کاندر شفاعت توست ما را رجاء واثق

 

دکتر قاسم رسا



[ پنج شنبه 12 آذر 1394  ] [ 12:11 PM ] [ KuoroshSS ]