کبود شد
خورشید در عذاب شناور کبود شد
در پشت نخلهای تناور کبود شد
وقتی که موج تیر به سمتش روانه گشت
تابوت مثل حادثهی در کبود شد
آیا چه دیده بود به تشییع یاس که
از فرط خشم، روی برادر کبود شد
تا لخته لخته خون و جگر توی طشت ریخت
بغضش شکست، صورت خواهر کبود شد
سیلی نخورده بود .. ولی دیده بود که ..
رویش شبیه غربت مادر کبود شد
گاهی پرید رنگش .. گاهی کبود .. نه!
بعد از فدک، مُدام ، مکرر کبود شد
جان داده بود پای همان در، همان نخست
وقتی که بالهای کبوتر کبود شد
زخم زبان شنید ولی صبر کرد، صبر
از صبر، عرش حضرت داور کبود شد
حالا فقط به غربت او چشم دوخته
خاکی که روز دفن پیمبر کبود شد
وقتی که ریخت داغش بر باور قلم
صفحه به صفحه سینهی دفتر کبود شد
امیر اکبرزاده
[ چهارشنبه 18 آذر 1394 ] [ 7:13 PM ] [ KuoroshSS ]