حالا شبیه فاطمه مشکل گشا شدی
از روضههای ماه صفر تا جدا شدی
با روضههای زهر کمی آشنا شدی
اینها برای کشتن تو نقشه میکشند
از لحظهای که وارد این سامرا شدی
اهل مدینهای چقدر راه آمدی
امّا اسیر معتمد بیحیا شدی
کم حرص این جماعت گمراه را بخور
تو برکتی که شامل همسایهها شدی
آقا عجب لرزه به دستت فتاده است
حالا شبیه فاطمه(علیها السلام) مشکل گشا شدی
با تشنگی لحظهی آخر بدون شک
با پای دل روانهی کربُبَلا شدی
رفتی غروب روز دهم، سال شصت و یک
گریه کنِ تمامی آن صحنهها شدی
گفتی منم شبیه خودت تشنهام حسین(علیه السلام)
همسایهی غریبی خون خدا شدی
عبد الحسین مخلص آبادی
[ شنبه 21 آذر 1394 ] [ 10:56 AM ] [ KuoroshSS ]