ای هر چه هست و نیست در عالم فدای تو

 

حل می‌شود  شُکوه غزل  در صدای تو

ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو

 

هر شب به روز آمدنت فکر می‌کنم

هر  صبح  بی‌قرارترینم  برای  تو

 

بیدار می‌شویم از این خواب هولناک

یک  صبح جمعه  با نفسِ آشنای  تو

 

آدینه‌ای  که  می‌رسی و پهن می‌شود

چون فرش،  آسمانِ دلم  زیر پای  تو

 

یک روز‏، گرم و روشن و سرشار می‌شویم

در  خَلْسِه‌ای  که  می‌وزد  از  چشم‌های  تو

 

روزی  که  با  شروع کلام تو مثل  قند

حل می‌شود  شکُوه غزل  در صدای تو

 

پانته‌آ صفایی



[ سه شنبه 24 آذر 1394  ] [ 11:48 AM ] [ KuoroshSS ]