سومین آیهی کوثر
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرامش زیبای دو دریاست نگاهش
این دختر آرام و صبوری که رسیده
از شوق، علی سفره به اندازهی یک شهر
انداخت، به شکرانهی نوری که رسیده
کاشانهی اهل دل و میخانهی هستی
دنیا و سماوات و عوالم همه روشن
عطر خوش او پُر شده در شهر مدینه
به به چه گلی! چشم و دلت فاطمه! روشن
لبخند نشسته به لبِ حضرت ساقی
مرضیه دلش وا شده از دیدن دختر
تا آمده لبریز شده چشمهی تسنیم
کامل شده با آیهی او سورهی کوثر
بیتاب شده، دخترِ مهتابْ رخِ عشق!
بارانی اشک است چرا صورت ماهت؟
گریانی و پیش کسی آرام نداری
دنبال کدام آیت حق است نگاهت؟
باران بهاری شدهای دختر حیدر!
زهرا چه کند گریهی تو بند بیاید
باید که بگویند کنار تو حسینت
تا شاد شوی، با گل و لبخند بیاید
همسایه ندیده به خدا سایهای از تو
تمثیل حیایی تو وُ تندیس وقاری
پیداست ولی دختر سردار حُنینی
از شور کلام و دل شیری که تو داری
شعر شب میلاد تو هم پُر شده از اشک
بانو! چه کنم روی دلم سوی فرات است
جز اشک چه گویم که همه هستی عالم
عشق تو، حسین تو، قتیلُ العبرات است
اینقدر نریز اشک صبوری کن و بگذار
هر قطرهی این اشک برای تو بماند
وقتی شب باریدن اشک است که مادر
در گوش تو لالایی پرواز بخواند
یک روز بیاید که پدر را تو ببینی
با چشم پُر از اشک در آن غسلِ شبانه
با چادر خاکی برود مادر و فردا
با چادر کوچک بشوی خانم خانه
یک روز بیاید که تو باشی و بیفتد
آن سایهی سر، بیسر و بیسایه به صحرا
ناموس خدا باشی و بر ناقهی عریان
بنشینی و یک شهر بیاید به تماشا
قاسم صرّافان