باران زده بر کوچه‌ی احساس من انگار

 

باران زده بر کوچه‌ی احساس من انگار

سرشار طراوت شده این جان و تن انگار

مبهوت شده آینه در خویشتن انگار

خورشید  به وصفت شده گرم سخن انگار

 

از شوق تماشای تو عالم هیجانی ست

حتی به سر پیر خرد شور جوانی ست

 

در آرزوی وا شدن غنچه‌ی دلدار

لبخند به روی همه .. آزاد و گرفتار

خوشبختی یاران شده در آینه تکرار

کم نیست غم دل، ولی انگار نه انگار

 

این جام برای نهمین مرتبه پر شد

کشکول قلندر صفتان یک‌شبه پر شد

 

مولای من! ای گرمی بازار جوان‌ها

ای شیفته‌ی سروری تو دل و جان‌ها

در طول زمان، طول زمان، طول زمان‌ها

هی زخم زبان، زخم زبان، زخم زبان‌ها

 

گفتند که مقطوع شده نسل امامت

اما لقب «شمس نهم» خورده به نامت

 

ای آینه‌ی عاشقی ضامن آهو

برده دل دین از همه آن طاق دو ابرو

گل‌نغمه‌ی محراب تو «یا مُبْدِئُ» «یا هو»

بر پای تو افتاده دل خلق ز هر سو

 

علم و کرم و فضل تو ره یافتنی نیست

در بخشش و احسان تو حرف و سخنی نیست

 

آتشکده‌ی عشق منی، ای نهمین نور

با تو بدهد بر همه افلاک، زمین نور

خورشید فرو رفته در اندیشه‌ی این نور

نامیده تو را آینه «خوش جلوه‌ترین نور»

 

عنوان ولیعهدی سلطان، فقط از توست

بر تخت سخن، کام دُرْافشان، فقط از توست

 

ما شیعه و چون موج به دریات خروشان

در تشنگی چشمه‌ی چشمان تو جوشان

در گوشه‌ی میخانه ز ما چشم مپوشان

از باده‌ی عرفان قدحی چند بنوشان

 

گشتیم و ندیدیم شبیه تو مُرادی

حقّا چه کریمی، چه امامی، چه جوادی

 

از تیره‌ی سلمانم و از نسل غدیرم

کشته ست مرا شوق حریمت، بپذیرم

بگذار تو را سخت در آغوش بگیرم

در شعله‌ات ای شمع، چو پروانه بمیرم

 

ای مایه‌ی آرامش خورشید خراسان

امشب شب عشق است، ز ما چشم مپوشان

 

سیّد محمّد بابامیری



[ چهارشنبه 8 فروردین 1397  ] [ 7:04 AM ] [ KuoroshSS ]