یکسال و نیم بعد تو ماندم برادرم

 

یکسال و نیم  بعدِ تو ماندم  برادرم

این زنده ماندنم  نشده هیچ باورم

 

یکسال و نیم  زینب و هجران و اشک و آه

بوده دعای من  که رود جان ز پیکرم

 

جانبازِ کربلا شدم  و بود امید من

تا هرچه زودتر شود هجرانم آخرم

 

همواره صحنه‌های غم انگیزِ روزِ خون

گویی که بوده روز و شبم در برابرم

 

یادم نمی‌رود که نشستی به روی خاک

کردی مرا صدا  که بیا رفت اکبرم

 

آه از دمی که شد تنِ عبّاس  غرقِ خون

گفتی شکسته‌ای کمرم  میرِ لشکرم

 

آه از دمی که شد ز تنت، سر جدا حسین (سلام الله علیه)

آمد به قتلگه  به عزای تو  مادرم

 

اُمُّ ٱلْمَصائبم  ز عاشورا و کربلا

زان واقعه  غمینم و رنجور و مضطرم

 

اینک به بسترم  به دلی خون و محتضر

وقتِ وصال  رسیده بیا ای برادرم

 

بازآ کنارِ خواهرِ خود  تا ببینمت

بازآ  بگیر بر سر زانوی خود سرم

 

آنقدر حسین حسین بگویم به وقتِ مرگ

روشن شود دلم  به تو ای مِهرِ اَنوَرم

 

 

اسماعیل تقوائی



[ دوشنبه 13 فروردین 1397  ] [ 6:40 AM ] [ KuoroshSS ]