خواهش نموده عقیله‌ی زهرا که بسترش

 

خواهش نموده عقیله‌ی زهرا که بسترش

در زیر آفتاب شود  چون برادرش

 

گرمای ظهر و تشنگی و یاد کربلا . . .

روضه گرفته است در این روز آخرش

 

 

 

ای یوسفم! برادر در خون تپیده‌ام

شکرِ خدا،  به آخر راهم رسیده‌ام

 

طوفان دمیده آمده‌ام  تا به ساحلت

با یادِ کربلای تو خلوت گزیده‌ام

 

اصلا خبر شدی  که بعد از فراقِ تو

یک لحظه هم خوشی به دنیا ندیده‌ام

 

با آن شتابِ قافله و نیزه‌دارها

با پای خسته  پا به پایت دویده‌ام

 

وقتِ هجومِ چوب  به لبهای زخمی‌ات

شرمنده‌ات شدم که فقط لب گزیده‌ام

 

یکسال و نیم غُصّه و اندوه و اشک و آه

من از رباب خجالت کشیده‌ام

 

یادش بخیر قامتِ لیلای کربلا

تکه به تکه شد، بریده بریده‌ام

 

هر روز در بقیع جگرم شعله ور شده

وقتی صدای اُمِّ بنین را شنیده‌ام

 

در مقتلت  اگرچه تحمّل نموده‌ام

در شام با رقیه‌ی تو  قد خمیده‌ام

 

 

 

اما هنوز روضه‌ی زینب ادامه داشت

کز درد غُصِّه‌هاش گرفت دست بر سرش

 

پُر کرده بوی سیب  تمامیّ خانه را

گویا نشسته است  کنون پیش دلبرش

 

زینب همان کس است که در طولِ عمرِ خود

هم مادرِ برادر و هم بوده خواهرش

 

از موقع  پریدن مادر به آسمان

او مادری نموده برای برادرش

 

مثل غروب مَقْتل و مابین آسمان

با ناله می‌رسد صداهای مادرش

 

 

یاسر مسافر



[ دوشنبه 13 فروردین 1397  ] [ 12:14 PM ] [ KuoroshSS ]