یکسال و نیم مانده غمت در گلوی من
یکسال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر روز و شب تویی همه جا رو به روی من
در زیرِ آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجرِ غم بر گلوی من
تصویرِ قتلگاه تو یادم نمیرود
یک بوسه از تنت شده بود آرزوی من
از خاطراتِ آن شبِ مقتل کنارِ تو
مانده هنوز لالهی سرخی به روی من
یک لحظه چوبِ محمل و پیشانیام شکست
تا رفت روی نیزه سرت پیشِ روی من
قاریِ رویِ نیزه شدی تا هواسها
آید به سوی نیزه، نیاید به سوی من
سنگینترین غمم، غمِ دفنِ سه ساله بود
او رفت و رفت پیش شما آبروی من
بشکن سفال عمر مرا تا نفس کشم
دیگر بس است بادهی غم در سبوی من
موسی علیمرادی
[ دوشنبه 13 فروردین 1397 ] [ 3:15 PM ] [ KuoroshSS ]