بر روی خاک بس که تنش را کشیده بود

 

بر روی خاک بس که تنش را کشیده بود

خونش به نقطه نقطه‌ی زندان چکیده بود

 

عَجِّلْ وفات و روضه‌ی مادر زیاد داشت

موسَی بْن جعفر این دم آخر بریده بود

علیهما السلام

جسمی که در هجوم بلا  روزِ خوش ندید

حالا به روی تخته چه خوش آرمیده بود

 

جان داد بین غربت و حالا کفن به دست

جمعی برای عرض ارادت رسیده بود

 

هرکس برای دیدنش آمد نمی‌شناخت

از بس شکسته پیکر و از بس خمیده بود

 

صبرش گواه، عاقبتش را رقم نزد

زخم عمیق و درد فراقی که دیده بود

 

او را شبیه جدِّ غریبش زمین زده

دشنام مادری که از اینها شنیده بود

 

جسمش دگر ولی به بیابان رها نشد

جای کفن نصیب تنش بوریا نشد

 

دشمن تنش به مَعْبرِ مَرکب بدل نکرد

معصومه رأسِ غرق به خونی بغل نکرد

 

این هفتمین مصیبت و پیوستِ کربلاست

این دل هر آنچه می‌کشد از دستِ کربلاست

 

 

حمیدرضا محسنات



[ پنج شنبه 23 فروردین 1397  ] [ 6:05 AM ] [ KuoroshSS ]