خانهی شیر خدا امشب پر از نور خداست
خانهی شیر خدا امشب پُر از نور خداست
اَلْبِشاره لیلهی میلاد مِصباحُ ٱلْهُدیٰست
بر سر دوش نبی، شمسِ ولایت جلوهگر
پیش روی فاطمه مِرآت حُسنِ ابتداست
سلام الله علیها
فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال
هم محمّد هم امیرُالمؤمنین هم مجتبیٰست
صلوات الله علیهم اجمعین
چشمِ ثارُٱللّٰهیان روشن به میلادِ حسین
کامِ حزبُ ٱللّٰهیان شیرین که این عیدِ خداست
سلام الله علیه
گامْ گامِ مقدمش، رَشکِ گلستانِ بهشت
عضوْ عضوِ پیکرش، اوراقِ صُنعِ کبریاست
این همان مِصباحِ دستِ غیبِ ربُّ ٱلْعالمین
این همان قرآنِ روی قلبِ ختْمُ ٱلْأنبیاست
چشم نه، لب نه، جبین نه، حنجر و رخسار نه
پای تا سر غرق در گلبوسههای مرتضیست
با وجود آنکه نَبْوَد رحمتِ حق را حدود
این نمای رحمتِ بی حدِّ ذاتِ کبریاست
سِبْطِ احمد، نجل حیدر، آرزوی فاطمه
خون قرآن، اصل ایمان، قلب دین روح دعاست
صلوات الله علیهم اجمعین
قطرهای از بحر لطفش چشمهی آب حیات
ذرّهای از خاک کویش درد عالم را دواست
وصف او باید کسی گوید که قرآن آورد
مدح او باید کسی گوید که او را خونبهاست
هرچه میبینم جمالش را، نبی پا تا به سر
هرچه میخوانم ثنایش را، علی سر تا به پاست
صلوات الله علیهما
هر سَری تقدیم جانان گشت، خاک پای او
هر دلی جای خدا گردد، بر او صحن و سراست
هرچه از او خواست ذاتِ پاک حق، تقدیم کرد
در عوض او از خدای خویش بگرفت آنچه خواست
من نمیگویم، نمیگویم، خدا باشد حسین
لیک گویم گر خدایی از خدا خواهد رواست
سلام الله علیه
خواهرِ مظلومهی او مادرِ آزادگیست
تا قیامت بر همه آزاد مردان مقتداست
اصغری دارد که ذِبْحِ اکبرش خوانند خلق
دختری دارد که دستِ بستهاش مشکل گشاست
مادری دارد که در قرآن، خدا مدّاح اوست
مدحِ او تطهیر و قدر و فجر و نور و «هَلْ أتیٰ» ست
قامتی دارد، قیامت گوشهای از سایهاش
صورتی دارد که در چشم محمّد دلرباست
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بازویی دارد چو بازویِ امیرالمؤمنین
هیبتی دارد که گویی خودْ علیِّ مرتضیست
سلام الله علیه
روز محشر ذکر کلِّ انبیا یا فاطمه است
فاطمه گوید خداوندا حسین من کجاست؟
سلام الله علیهما
او بُوَد فُلْکِ نجات و لنگرش دُخت علی
این نباشد کفر اگر گویم خدایش ناخداست
شهریارِ کشورِ دلها حسین بن علی
زادهی اُمُّ ٱلْبنین فرماندهی کل قواست
سلام الله علیهما
آنچه در عالم گنهکار است در روز جزا
گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست
گرچه حتّی روز محشر چشم زهرا سوی اوست
هر شب او واقعه، هر روزِ او روزِ جزاست
اینکه خندانیم و گریانیم در میلاد او
میکند ثابت، گِلِ ما از زمین کربلاست
آنکه سر سازد نثارِ دوست، از عالم سر است
کشتهی محبوب را گر کشته پنداری خطاست
مرگ در بستر بُوَد بر عاشقِ صادق حرام
این معمّا را کسی داند که با ما آشناست
شور ما شور شهادت، شوق ما شوق وصال
زخم ما یاری رحمت، خون ما آب بقاست
من ز خون دل نوشتم بر جبین آسمان
هر که فانی در ره حق نیست، پایانش فناست
قبر: کعبه، رُکن: مَقتل، تربتِ عُشّاق: حِجر
مَضْجَعِ من «مَرْوِه» و ایوانِ عبّاسم «صفا» ست
گو یکی گردند خلقت از برای قتل من
قامتم تنها برای خالقِ یکتا دوتاست
آب را بر روی ما بسته نمیداند عدو
حنجر ما تشنهی آب دم تیغ بلاست
وصل جانان از دم شمشیر میآید به دست
این همان معنای رمزِ «اَلْبَلٰاءُ لِلْولا» ست
«میثم» این مصراع را با خطِّ خون باید نوشت
رأس ما از تن جدا شد، دوست کی از ما جداست؟
غلامرضا سازگار (میثم)