بارها سینهی سوزان مرا سوزاندند
بارها سینهی سوزان مرا سوزاندند
وقت و بیوقت دل و جان مرا سوزاندند
هر شب و نیمه شب آزار دلم میدادند
در خفا قلب پریشان مرا سوزاندند
سر سجّاده اهانت به نمازم کردند
بر لبم آیهی قرآن مرا سوزاندند
پا برهنه بِرُبُودند مرا از حرمم
حُرمت پیری و عنوان مرا سوزاندند
ناسزا پیش دو چشمم که به مادر گفتند
به خدا عزّت جانان مرا سوزاندند
من به دنبالِ سَرِ اَسْترِشان، ذکر به لب
سوز ذکر لب عطشان مرا سوزاندند
از غم مادر خود بیسروسامان شدهام
که به کوچه سر و سامان مرا سوزاندند
گرچه دیدند که بر کرب و بلا میگریم
بازهم دیدهی گریان مرا سوزاندند
به خدا بر جگرم زهر جفا مرهم بود
گرچه از کینه دل و جان مرا سوزاندند
محمود ژولیده
[ دوشنبه 18 تیر 1397 ] [ 12:36 AM ] [ KuoroshSS ]