از دل تنگ گنهکار، برآرم آهی
از دلِ تنگ گنهکار برآرم آهی
تا که کوهِ گنهم را بخری با کاهی
به سیه رویِ حریمت، زِ ترحُّم یا ربّ
چه شود گر بنمایی، نظری گهگاهی
خوب دانم که بُوَد سفرهی جود تو وسیع
که گدایی بنشیند، به کنار شاهی
منِ گمراه کجا، محضر الله کجا
من به خود نامدم اینجا، تو مرا میخواهی
به تو وُ جمله صفاتِ تو قسم یا غفّار
همه بدکاریِ من، بوده زِ نا آگاهی
بارالها! بنما بر من بیچاره نظر
که فتادم ز گنه خسته به قعر چاهی
چه شود گر ز منِ پُر گنه و آلوده
به سر کوی وصالت بنمایی راهی
حسین رضایی
[ پنج شنبه 11 مرداد 1397 ] [ 11:32 PM ] [ KuoroshSS ]