لب می‌زند که مادر خود را صدا کند

 

لب می‌زند که مادر خود را صدا کند

یا حقِّ واژه‌ی جگرم را ادا کند

 

او ناله می‌زند جگرم سوخت، هیچ کس

گویا قرار نیست به او اعتنا کند

 

می‌خندد اُمِّ فَضْل به همراه عدّه‌ای

تا خون به قلب حضرت اِبْنُ ٱلرِّضا کند

 

یک ظرف آب ریخت روی زمین پیش او

نگذاشت تا کسی به لبش آشنا کند

 

در حُجره دست و پا زدنش یک بهانه بود

تا روضه‌ای برای خودش دست و پا کند

 

می‌خواست با خیالِ غمِ جَدِّ بی‌کفن

آن حجره‌ی ستم زده را کربلا کند

 

وای از دقایقی که به گودال یک نفر

بالای سر رسید که سر را جدا  کند

 

باید عقیله بعدِ برادر در آن میان

فکری به حال سوختن بچه‌ها کند

 

حالا غروب یک نفس افتاد به خواهری

لب می‌زند که مادر خود را صدا کند

 

 

مسعود اصلانی



[ یک شنبه 21 مرداد 1397  ] [ 12:51 PM ] [ KuoroshSS ]