عید قربان است قربانی کنید
ای مِنای معرفت دلهایتان
روی جانان شمعِ محفلهایتان
در هُوَ ٱلْهُو خویش را فانی کنید
عید قربان است قربانی کنید
مَشْعَر و خٖیف و مِنیٰ را بنگرید
با نگاهِ دل خدا را بنگرید
سینه نورانی، نفْسها مُشک خیز
چشمها چون ابر رحمت اشک ریز
خاک با مُشک و عبیر آمیخته
اشکِ مهدی در بیابان ریخته
سلام الله علیه
ای مِنیٰ آهنگ دیگر ساز کن
دفترِ اسرارِ خود را باز کن
وصف آن پیر خداجو را بگو
قصّهی قربانی او را بگو
عشق اینجا خودنمایی میکند
مرگ دائم دلربایی میکند
کارد لرزد در کف دست پدر
روح رقصد در تن پاک پسر
بوسههای تیغ روی حنجر است
یا نوازشهای دست هاجر است
عشق میجوشد به رگهای خلیل
تیغ میگوید که یَنْهٰانیٖ جلیل
علی نبینا و آله و علیه السلام
دوست بهر دوست خود را ساخته
تیغ اینجا رنگ خود را باخته
الله الله همّتی کن جبرئیل (علیه السلام)
تا بگیری تیغ از دست خلیل
علی نبینا و آله و علیه السلام
این که کرده جان خود تسلیم دوست
لحظهای، آنی نمیگنجد به پوست
در جبینش نور احمد را ببین
دیده بگشا و محمّد را ببین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ای قضا ز امر خدا تعجیل کن
خلق را قربانِ اسماعیل کن
علیه السلام
ای فلک دست دعا از دل برآر
ای مَلَک از عرش قربانی بیار
آی حُجّاج این ندا را بشنوید
بشنوید اینک خدا را بشنوید
در مِنیٰ از سوی ربُّ ٱلْعٰالمین
گوسفند آورده جبریل امین
علیه السلام
کای خلیل از تو پذیرفتیم ما
امتحان بود آنچه را گفتیم ما
علی نبینا و آله و علیه السلام
کردی اجرا آنچه را ما خواستیم
بر خلیلیّت تو را آراستیم
هر چه هست و نیست در فرمان ماست
تیغ در دست تو حُکم از آن ماست
بندگی کردی خلیل ما شدی
همدم بیجبرئیل ما شدی
این ذبیح ماست رویش را ببوس
تیغ بگذار و گلویش را ببوس
گرچه طفلت تیغ ما را مشتریست
آنکه باید ذبح گردد دیگریست
او سرا پایش نشان هر بلاست
قتلگاهش در منای کربلاست
پیش از آن کآید وجودت در وجود
بوده بر سجّادهی خونش سجود
پیشتر از خلقت این روزگار
کرده اسماعیلها بر ما نثار
تو خلیل مایی امّا او ولی ست
نام زیبایش حسین بن علی ست
سلام الله علیهما
عشق تا شام ابد مرهون اوست
اشکِ «میثم»ها نثار خون اوست
غلامرضا سازگار (میثم)
پ