چشم دارم که فتد گوشهی چشمی به منش
خون خورم در غم آن طفل که جای لَبَنَش
ریخت دستِ ستمِ حرمله خون در دهنش
لعنة الله علیه
کودکی کآب ز سرچشمهی وحدت میخورد
گشت از سوزِ عطش، آبْ سراپا بدنش
گر تن نوگل لیلا، نَبُوَد لالهی سرخ
از چه آغشته به خون گشت چنین پیرهنش؟
غنچهای از چمنِ زادهی زهرا بشکفت
که شد از زخم سِنان چون گُل صد برگ، تنش
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
گلشنی ساخته در دشت بلا گشت، که بود
غنچهاش اصغر و گُل، قاسم و اکبر، سَمَنش
سلام الله علیهم
تشنه لب کشته شد آن شاه که با خنجر و تیر
گشت ببریده و شد دوخته بر تن کفنش
آنکه باشد نظرش داروی هر درد «سنا»
چشم دارم که فِتد گوشهی چشمی به منش
استاد جلال الدین همایی (سنا)
[ جمعه 23 شهریور 1397 ] [ 6:05 AM ] [ KuoroshSS ]