رحمت واسعه
عاشقِ درد، همان درد بُوَد درمانش
زخم گردد پَرِ پروازِ همای جانش
نازم آن خانه به دوشی که پس از طیِّ طریق
تیغ عشق تو کند در یَمِ خون، مهمانش
روح عاشق که عروجش گذرد از ملکوت
مرغ عشق است و بُوَد لانهی تن زندانش
این حسین است، حسین است، حسین است، حسین
که به توحید دهد روح تن عریانش
سلام الله علیه
سینهی بحر کشد شعله به یاد عطشش
بر دل آب بُوَد، داغ لب عطشانش
اوست آن قاری قرآن که پس از بوسهی وحی
بوسهی چوب بُوَد، اجر لب و دندانش
روز محشر که غضب از همه سو موج زند
رحمتِ واسعه، جاری بُوَد از دامانش
پای میزان چون کمر بهر شفاعت بندد
نَبُرَد قاتل او هم طمع از احسانش
رحمت و عفو دو قطره بُوَد از خون گلو
وسعت حشر بُوَد، گوشهای از میدانش
آنچنان سینه سپر کرد و مقاوم استاد
که به هم خورد گره، زخم تن از پیکانش
گشت قربانی و هفتاد و دو قربانی داد
جان ما، جان همه خلقِ جهان، قربانش
پُر ز آیات شد آن مُصْحَفِ زهرا، «میثم»!
بس که با تیر نوشتند به تن، قرآنش
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
غلامرضا سازگار (میثم)