آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست

 

قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست

با قضا گفت مَشیّت که قیامت برخاست

 

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت

آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست

 

نه بقا کرد ستمگر نه بجا ماند ستم

ظالم از دست شد و پایه‌ی مظلوم بجاست

 

زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست

بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست

 

دولت آن یافت که در پای تو سر داد ولی

این قبا راست نه بر قامتِ هر بی‌سر و پاست

 

تو در اوّل، سر و جان باختی اندر ره عشق

تا بدانند خلایق، که فنا شرط بقاست

 

مُنْکَسِف گشت چو خورشیدِ حقیقت به جمال

گر بگریند ز غم دیده‌ی ذرّات رواست

 

رفت بر عرشه‌ی نِیْ تا سرت ای عرش خدا

کرسی و لوح و قلم بهر عزای تو به پاست

 

 

فؤاد کرمانی



[ سه شنبه 10 مهر 1397  ] [ 5:56 AM ] [ KuoroshSS ]