برگشتم از رسالت انجام دادهام
برگشتم از رسالتِ انجام دادهام
زخمیترین پیمبرِ غمگینِ جادهام
ناباورانه از سفرم، خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
یا نیست باورم که دراین خاک خفتهای
یا بر مزار باور خود ایستادهام
بارانم و ز بام خرابه چکیدهام
شرمندهی سه سالهی از دست دادهام
زیر چراغِ ماهِ سرت خواب رفتهام
بر شانهی کجاوهی تو سر نهادهام
دل میزدم به آب بر آتش برای تو
از خیمهها بپرس که پروانه زادهام
چون ابر آب میشدم از آفتاب شام
تا ذرّهای خلل نرسد بر ارادهام
رضا جعفری
[ چهارشنبه 2 آبان 1397 ] [ 6:06 AM ] [ KuoroshSS ]