ای دو صد یوسف صدیق به صدق تو گواه

 

ای دو صد یوسف صدیق به صدق تو گواه

ای علوم همه با کوهِ کمالت پَرِ کاه

دو جهان زنده‌ی چشم تو به یک نیم نگاه

تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه

شهریارانْ  سَرِ کوی تو گدای سر راه

شیخ والای ائمه ولیِ امرِ اِلٰه

 

صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو

علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو

 

عرشیان دسته‌ای از خاک نشینان توأند

فرشیان از همه سو دست به دامان توأند

علم‌ها گوهری از لعل دُر افشان توأند

حلم‌ها ذکر خوشی بر لب خندان توأند

بحرها تشنه‌ی یک قطره‌ی باران توأند

سروْ قدّانِ جهان  سر به گریبان توأند

 

علم از روز ازل سائل دیرینه‌ی توست

آنچه در سینه‌ی خلق است در آیینه‌ی توست

 

لاله‌ای نیست که از دامن بستان تو نیست

طایری نیست که در باغ ثنا خوان تو نیست

آیه‌ای نیست که محتاج به برهان تو نیست

گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست

ذرّه‌ای نیست که از مِهر درخشان تو نیست

پدر شیمی  جز جابرِ حیّان تو نیست

 

علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی

آیة الکرسی از کرسی درسَت سخنی

 

سرّ سرّ و علن از توست امام صادق

فیض هر انجمن از توست امام صادق

حُسْنِ خُلقِ حَسن از توست امام صادق

سبزی این چمن از توست امام صادق

سیر چرخ کهن از توست امام صادق

همگان را سخن از توست امام صادق

سلام الله علیه

تا که این چار اُم و هفت اَب و نُه طاق است

مؤمنِ طاق تو در عالم هستی طاق است

 

دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو

کلِّ قرآن سخنِ داور و برهانش تو

حق به دور تو کند گردش و میزانش تو

مؤمنِ پاک بُوَد پایه‌ی ایمانش تو

دردِ جان نیز طبیبش تو وُ درمانش تو

علم نور است ولی مشعل تابانش تو

 

تا زمان هست و به هر مرحله می‌تازد علم

از تو می‌گوید و دائم به تو می‌نازد علم

 

پیشروتر بسی از دورِ زمان مکتب توست

ثمر خون حسین بن علی بر لب توست

راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب توست

آسمان شیفته‌ی زمزمه‌های شب توست

نفَس سوختگان شعله‌ی تاب و تب توست

نور قرآن ز درخشندگی کوکب توست

سلام الله علیهما

اهلِ توحید که این قدرِ مُجلّل دارند

هرچه دارند ز توحیدِ مُفَضَّل دارند

 

باغبانی و بود مُلک جهان گلزارت

گرم تا دامنه‌ی حشر بُوَد بازارت

گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت

بوسه‌ی علم بُوَد بر لب گوهر بارت

دیدن روی خداوند بُوَد دیدارت

ای طبیبان همه خلق جهان بیمارت

 

ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی

خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی
 

 

غلامرضا سازگار (میثم)

 

ای که خوانده است خداوند به قرآن نورت

نوری و سینه‌ی خوبان دو عالم طورت

ملک جان خانه‌ی دلها همگان معمورت

انس و جن و ملک و حور پری مأمورت

چه جفاها که رسید از ستم منصورت

کرد از خانه و از شهر پیمبر دورت

 

بود آگاه عدو از محن جانکاهت

برد با فرق برهنه سوی قربانگاهت

 

کثرت سن تو و این همه آزار ای وای

آفتاب حق و بیداد شب تار ای وای

برق شمشیر و رخ حجت دادار ای وای

دوست در سلسله‌ی دشمن غدار ای وای

خانه‌ی حجت حق و شرر نار ای وای

صدمه‌ی خار ستم بر گل بی‌خار ای وای

 

پاسخ آنهمه خوبی شرر آذر بود

بیت آتش زده ارثیه‌ای از مادر بود

 

آخر از زهر جفا رفت وجودت در تاب

جگر خونجگر پاره‌ی زهرا شد آب

ریخت از دیده‌ی یاران به عزای تو گلاب

جگر موسی جعفر شد از این داغ کباب

بعد از آن غربت و مظلومیت و رنج و عذاب

بوتراب دگری باز نهان شد به تراب

 

در عزای تو جهان صحنه‌ی محشر گردید

تازه در ماتم تو داغ پیمبر گردید

 

ای سلام همه بر تربت بی زوارت

غم بسیار محبان ز غم بسیارت

به چه تقصیر عدو این همه داد آزارت

وامصیبت که چه کردند به قلب زارت

برد سر بر فلک از خانه شرار نارت

ریخت اعجاز خلیل از لب گوهر بارت

 

شد خموش آتش و بهر تو دل عالم سوخت

بیشتر از همه زین غم جگر «میثم» سوخت



[ یک شنبه 4 آذر 1397  ] [ 7:06 AM ] [ KuoroshSS ]