یاری که از رخسار او قدر ثریا بشکند
یاری که از رخسار او، قدر ثُریّا بشکند
برخاست کز بالای او، مقدار طوبا بشکند
از مشرق عشق و هنر، تابیده خورشیدی دگر
ماهی که نور طلعتش، هر ظلمتی را بشکند
آمد امام عسکری، با جلوههای داوری
کز او طلسم ساحری، در دست اعداء بشکند
سلام الله علیه
نامش حَسَن، رویش حَسَن، فرزند چندین بت شکن
کاو همچو جدِّ خویشتن، سدِّ ستمها بشکند
سلام الله علیه
روشنگر راه بشر، در مرتبتْ هادی عَشَر
هر قدرتی را منطقش، سرافکند پا بشکند
اینست فرزند نبی، کز شوکت میلاد او
آب از سماوه سر زند، ایوان کسریٰ بشکند
این است فرزند علی، کز هیبت شمشیر او
امواج دلها میتپد، افواج اعدا بشکند
سلام الله علیه
سرها همه در بند او، مهدی بُوَد فرزند او
کز عَزم بیمانند او، بتهای دنیا بشکند
سلام الله علیه
در جمع ارباب سخن، پیران ادیان و مِلَل
هرجا که او لب وا کند، بازار آنها بشکند
در مکتب تفسیر او با نطق عالمگیر او
در دست هر دانشوری، کِلْکِ گُهرزا بشکند
تفسیر قرآنش ببین، میزان عرفانش ببین
حُکّام عصر خویش را، با عِلم و تقویٰ بشکند
گر او نمیدادی تبر، در کفْ خلیلُ ٱلله را
کی میتوانست آن نبی، یکباره بتها بشکند؟
علی نبینا و آله و علیه السلام
گر او نگفتی لٰاتَخَفْ، موسی کلیمُ ٱلله را
میدیدی از وحشت عصا در دست موسی بشکند
علی نبینا و آله و علیه السلام
بشمارد ار نَعْمای خود بر انبیا و اولیا
در زیر بار مِنّتش، پشت مسیحا بشکند
علی نبینا و آله و علیه السلام
یا رب مبادا تا به او، گردد زلیخا روبه رو
چون قیمتِ یوسف دگر پیش زلیخا بشکند
علی نبینا و آله و علیه السلام
ای کعبهی امید دل، ای روی تو خورشید دل
از بارش سنگ فِتَن، تا کی سر ما بشکند؟
دل بر شما بستیم ما، بر عهد خود هستیم ما
عهد میان ما و تو، یا رب مبادا بشکند
تا سر نَهَم بر پای تو، دارم سر سودای تو
تا منزل عشقت شود، خواهم دلم تا بشکند
من با همه آلودگی، بر درگهت رو کردهام
مگذار در پای دلم، خار تمنّا بشکند
آمد «مؤیّد» سوی تو، شاید ببیند روی تو
امروز بشکست از غمت، مگذار فردای بشکند
سیّد رضا مؤیّد