سر تا به قدم آینهی حسن خدایی
امشب به شبستانِ ولایت، قمر آمد
خورشیدِ جمالات خدا جلوهگر آمد
طوبای تمنّای رضا را ثمر آمد
در بیتِ رضا باز رضای دگر آمد
میلاد ِجوادِ بْنِ جواد بن جواد است
این بابِ مُراد است مراد است مراد است
خیزید که امشب شبِ شادی و سرور است
خیزید که میلادِ تجلیگه نور است
هر لحظه هزاران شبِ شوق و شبِ شور است
از پا ننشینید شبِ صبحِ ظهور است
رُخسارِ خداوند عیان آمده امشب
یا باز محمّد به جهان آمده امشب
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
این موهبت و لطفِ خداداد، مبارک
بر آل محمّد شبِ میلاد، مبارک
این عید بُوَد بر همه اعیاد، مبارک
میلاد جواد بن رضا باد، مبارک
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
جود و کرَم و لطفِ حق آغاز شد امشب
قرآن به روی دست رضا باز شد امشب
سر تا به قدم آینهی حُسنِ خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
جان همگان در قدمش باد فدایی
جود آمده بر درگه او بهر گدایی
در وُسعتِ مُلکِ ازلی نور ببینید
ای چشم بد از ماه رخش دور! ببینید!
ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش
ای مِهر بِبَر سجده به خاک سر کویش
ای لیلهی قدر این تو وُ این طُرّهی مویش
ای خلق خدا روی بیارید به سویش
این بابِ کرَم، بابِ دعا، بابِ مراد است
وَٱلله جواد است جواد است جواد است
ای چشم رضا محو تماشای جمالت
جبریل، پرش سوخته در سِیرِ کمالت
خورشید بَرَد سجده به ایوان جلالت
میراث محمّد شرَف و خُلق و خصالت
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بالیده رضا لحظه به لحظه به وُجودت
مشهورتر از کُلِّ امامان شده جودت
دادهست خداوند به فضل تو گواهی
در کودکیات سینه پُر از علم الهی
دادی خبر از ابر و هوا وُ یم و ماهی
مأمون که نبودش به درون غیر سیاهی
گویی که شراری شد و یکباره برافروخت
در آتش بغض و حسد و کینهی خود سوخت
در سن طفولیتت ای عالِم عالَم
علم ازل و علم ابد بُود مُجسّم
زانو زده در محضر تو زادهی اَکْثَم
نه زادهی اکثم که تمام عُلما هم
تا زنگ ز آینهی دلها همه شویَد
قرآن به زبان تو سخن گفته و گوید
من سائل لطف و کرَمت بودم و هستم
هرجا که رَوَم در حرمت بودم و هستم
یک قطرهی کوچک ز یَمَت بودم و هستم
موری سرِ خاکِ قدمت بودم و هستم
با آن که گناهم را دانستی و دانی
آنی ز دل خویش نراندی و نرانی
هرچند که دائم خجلم از گُلِ رویت
سوگند به رویت نروم از سَرِ کویت
امروز دگر گشتم ریگ ته جویت
ای لطف و کرَم عادت و احسان همه خویت
تنها نه ز رأفت به روی دوست بخندی
بر دشمنِ خود هم دَرِ این خانه نبندی
من شاخهی خاری به گلستان شمایم
هرجا بنشینم به سَرِ خوانِ شمایم
یک عمر نمک گیرِ نمکدانِ شمایم
از لطفِ شما نیز ثنا خوانِ شمایم
ای چشم تو چشم کرَم و لطفِ الهی
باشد که به «میثم» کنی از لطف نگاهی
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
غلامرضا سازگار (میثم)