صبح سعادت دمید، حق در دولت گشاد
صبح سعادت دمید، حق در دولت گشاد
پرتوِ مِهرِ علی بر همه عالم فتاد
ذاتِ نبی و ولی، هر دو به عالم یکیست
«لَحْمُکَ لَحْمیٖ» بس است قاعدهی اتّحاد
مِهر فرو برده بود سر به سجود غروب
بهر نمازِ علی، آمد و باز ایستاد
یا علی! آن کس که نیست طالب مِهرت چو روز
از شب تاریک غم، صبح امیدش مباد!
در حرم کعبه زاد، شخصِ تو از روی قدر
ز آدم و خاتم کسی مثل تو هرگز نزاد
گوهر خیرُٱلنِّسا داد به دستت رسول
در دو جهان این شرف، جز تو که را دست داد؟
تا تو ز بام حرم، بت فکنی بر زمین
عرش حقت زیر پای، دوش چو کرسی نهاد
راست روان همچو سرو با تو به جنّت روند
هیزم دوزخ بُوَد، هرکه بُوَد کج نهاد
در ره حق رهنما نور صلاحت بُوَد
ورنه نیابد فلک، راه صلاح از فساد
هر که نه بر یاد تو آه سحر میکشد
میدهد افسرده دل، خرمن طاعت به باد
آن که به طاعاتِ شب، بی خبر از مِهر توست
چون سگ شب زندهدار، خواب کند بامداد
مُلک ازل تا ابد، وقف نبی و ولی ست
غصب کند، هرکه هست، گر که ثمود است و عاد
وارث نقد نبی گشت دَه و دو امام
یافت خَلَف از خَلَف، رسمِ طریق و رَشاد
نقد امامت چنین دست به دست آمده است
دست مبادش کسی کو به تغلّب سِتاد
هرکه به اثنیٰ عَشَر خود به امامت فزود
سَبْعِ مَثانیٖ چرا هم نکند مُستزاد؟
دولت این خاندان تا به ابد باقی است
طَنْطَنهی جم شکست، کوکبهی کیقباد
جانبِ «اهلی» فکن گوشهی چشمی که او
با همه اندوه دل، هست به مِهر تو شاد
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السّرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
اهلی شیرازی