گفته بودم که دل یار شکسته نشود از دستم
گفته بودم که دل یار شکسته نشود از دستم
غفلتم باعث این شد که غریبانه دلش بشکستم
هرچه کردم نشوم علت رنجیدن او باز نشد
بارها من دل زهرایی او را ز گناهم خستم
گفتم اینبار، که برنامهی من مینگرد خوشحال است
لیک اشکش به دلم گفت که من روسیهم، من پستم
قدر یک دوست نشد حرمت او حفظ شود میدانم
بیخودی آمدم و بر در او توبه و پیمان بستم
هرکجا مد نظر داشت نبودم که کنم یاری او
سر آن سفره که راضی نبود رفتم و من بنشستم
با همه روسیهی آبرویم را به خدا حفظ نمود
بارها من به زمین خوردم و آمد بگرفت این دستم
با همه جرم و گناهی که ز من سر زده میداند
به ابوالفضل قسم چشم به راه فرج او هستم
[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399 ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]