بی‌حال و هوای تو چه حالی؟ چه هوایی؟

 

جز ذکر توأم نیست ثنایی و دعایی

بی‌حال و هوای تو چه حالی؟ چه هوایی؟

 

بی‌زخم تو محروم بود سینه ز مرهم

گر درد نبخشی، چه طبیبی؟ چه دوایی؟

 

بگذار که چون گرد به خاکت بنشینم

تا بر سر پایم بگذاری، کف پایی

 

از مرتبه و قدر و جلالش نشود کم

گر پادشهی چشم گشاید به گدایی

 

عمری گذراندیم و دریغا که ندیدیم

روزی که ز ما سر نزند، جرم و خطایی

 

از گوش کر خود، گله داریم و گرنه

هر لحظه به ما از تو رسیده است، صلایی

 

مرغان هوا، خلق زمین، ماهی دریا

هر یک به زبانی ز تو گویند ثنایی

 

ایمن شده از روز مکافات و نگفتیم

هر لحظه‌ی این عمر بود روز جزایی

 

افسوس که در کوی تو بودیم و نبودیم

از پرتو حسنت، نگرفتیم ضیایی

 

 

غلامرضا سازگار



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]