من که با گوشهای از چشم تو خرسند شوم
من که با گوشهای از چشم تو خرسند شوم
نگهم کن که در این آینه پابند شوم
بی تو در ظلمت محض است دلم ای خورشید
با نگاه تو پُر از نور خداوند شوم
سبب رنجش تو بوده همه اعمالم
کاش یک دفعه تو را باعث لبخند شوم
بِأبیٖ أنْتَ وَ أُمّیٖ، ز خدا میخواهم
که فدایی تو با همسر و فرزند شوم
گرچه سخت است ولی با نگه تو بگذار
آنچه در مدح غلامان تو گویند شوم
همه شب اشک فشان گفت «وفایی» ای دوست
کاش مانند همین حرف که گفتند شوم
" دل من پشت سرت کاسهی آبی شد و ریخت
کی شود پیش قدمهای تو اسپند شوم "
سیدهاشم وفایی
[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399 ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]