راه گم کردم . . .

 

راه گم کردم، چه باشد گر به راه آری مرا؟

رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟

 

می‌نهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه

خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا

 

راه باریک است و شب تاریک، پیش خود مگر

با فروغ نور آن روی چو ماه آری مرا

 

رحمتی داری، که بر ذرات عالم تافته‌ست

با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا

 

خاطرم تیره‌ است و تدبیرم کژ و کارم تباه

با چنین سرمایه کی در پیشگاه آری مرا؟

 

 

اوحدی مراغه‌ای



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]