درباره

دراین وبلاگ قصد داریم با همراهی شما درمورد معارف اسلامی بحث وگفتگو کنیم
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوي دوستان
ابزار و قالب 

وبلاگ
کاربردي


[مرجع دريافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
آشنایی بامعارف اسلامی


جواب: ماهیت شفاعت نه تشویق به گناه است و نه چراغ سبز براى گناه کار. همچنین عامل عقب افتادگى و یا واسطه گرى نیست بلکه مسئله مهم تربیتى است که پى آمدهاى سازنده اى دارد که به برخى از آنها اشاره میشود.
1ـ امید آفرینى;
غالباً چیرگى هواى نفس بر انسان سبب ارتکاب گناهان بزرگى مى شود و به دنبال آن روح یأس حاکم مى شود و این نا امیدى ایشان رابه آلودگى بیشتر در گناهان مى کشاند در مقابل امید به شفاعت اولیاى الهى به عنوان یک عامل بازدارنده به افراد نوید میدهد که اگر خود رااصلاح کنند ممکن است گذشته آن ها از طریق شفاعت نیکان و پاکان جبران گردد.



آیه اول: در قرآن کریم تنها یک آیه است که ظاهر آن شفاعت را به نحو مطلق نفى مى کند:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ)(1)
«اى اهل ایمان، از آنچه به شما روزى دادیم انفاق کنید، پیش از آنکه روزى برسد که در آن روز، نه داد وستدى است، نه دوستى و نه شفاعت، و کافران همان ستمگرانند.»
ولى دقت در ذیل آیه
(وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ) ثابت مى کند که آنچه نفى شده است، شفاعت در حق کافران است، افزون بر اینکه خداوند در آیه بعد، شفاعت با اذن او را ثابت مى کند:
(مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ)(2)
«کیست که جز با اذن او نزد او شفاعت کند؟.»



 در اینجا به چند نمونه اشاره می کنیم: 
در کتاب المستدرک على الصحیحین ـ به نقل از ابو ثابت، آزاد شده ابوذر ـ آمده: در جنگ جمل، با على(ع) بودم. چون دیدم عایشه ] در آن سوى جبهه[ ایستاده است، مانند دیگر مردم در دلم تردید افتاد؛ امّاخداوند، آن را هنگام نماز ظهر از دلم برد، و همراه امیر مؤمنان جنگیدم؛ چون جنگ تمام شد، به مدینه نزد اُمّ سلمه رفتم و گفتم: به خدا سوگند نیامده ام خورد و خوراکى درخواست کنم. من آزاد شده ابوذرم. 
گفت: خوش آمدى. آنگاه ماجرای به تردید افتادنم را برایش گفتم. 
گفت: هنگامى که دل ها متزلزل شدند، تو کجا بودى؟



 

اعتقاد شیعه به قضا و قدر

سؤال: آیا شیعه به قضا و قدر اعتقاد ندارد؟
جواب: قضا و قدر از عقاید قطعى اسلامى است که در کتاب و سنّت وارد شده است و دلایل عقلى نیز آن را تأیید مى کند.
درباره «قدر» همین یک آیه کافى است که مى فرماید: 
«إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ».[1] «ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم». 
بنابراین جهان آفرینش جهان تقدیر و برنامه ریزى شده است. هر انسانى که از مادر متولد مى شود، حیات و زندگى او برنامه ریزى شده است.
درباره قضا که به معنى قطعیت و به اجرا درآوردن یک برنامه است، همین آیه کافى است که:



 

تفاوت امامت با نبوت‏ در عقیده شیعه

سؤال: امامت با نبوت و یا امام با نبىّ چه تفاوتى دارد که پیامبر اسلام را «نبىّ» و على و فرزندان او را «امامان» خود مى دانید؟ 
جواب: «نبّى» بر گرفته از «نبأ» است که به خبر بزرگ و قابل توجه مى گویند، و در اصطلاح، آن انسان والایى است که از غیب خبر مى دهد و یا از غیب آگاه است.[1] 
البته هر خبر غیبى منظور نیست، بلکه خبرى که مربوط به بیان وظایف مردم در قلمرو عقیده و شریعت باشد.
انبیا بر دو دسته اند:
1. گروهى از طریق وحى، پایه گذار شریعت و آورنده قوانین حیات بخش در زندگى فردى و اجتماعى انسان ها هستند، مانند شریعت نوح و ابراهیم و موسى و عیسى (علیهم السَّلام) و حضرت محمد (صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم).



سؤال: آیا عقیده شیعه درباره «اهل بیت»، غلو آمیز است؟
جواب: «غلو» در فرهنگ عربى به معناى «تجاوز از حد و مرز» است، مثلًا پزشک عمومى، به عنوان متخصص قلب و عروق معرفى شود، یا در ستایش زیبایى هاى ظاهرى و معنوى فردى، بیش از حدّ سخن گفته شود. و از آنجا که غلو یک امر نکوهیده است، خدا اهل کتاب را پند مى دهد که در دین خود زیاده روى نکنند، چنان که مى فرماید:
«یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ».[1]
«اى اهل کتاب، در دین خود غلو و زیاده روى نکنید»، (چه غلوى بالاتر از این که بشر را خدا و فرزند خدا بدانند).
امیرمؤمنان، رفتار و گفتار اهل بیت پیامبر را حد و مرز شریعت و عقیده معرفى مى کند و مى فرماید:
«نَحْنُ النُمْرُقَةُ الْوُسْطى، بِها یَلْحَقُ التّالِى، وَإِلَیْها یَرْجِعُ الْغالى».[2]



 

جریان مباهله


جواب: در روزهای آغازین اسلام، «نجران» با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه ى مرزى حجاز و یمن، تنها منطقه ی مسیحى نشین، در حجاز بود .[1]
پیامبر اسلام (ص) به موازات مکاتبه با سران دولتهای  جهان، و مراکز مذهبى، نامه اى به اُسقف نَجران[2] (ابوحارثه) نوشت و طىّ آن نامه، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه ى پیامبر (ص) را به اسقف دادند، وى نامه را با دقّت خواند و براى تصمیم، شورایى مرکّب از شخصیتهاى بارز مذهبى و غیر مذهبى تشکیل داد، یکى از افراد طرف مشورت «شرحبیل» بود که به عقل و درایت وکاردانى معروف بود؛ وى در پاسخ «اسقف» اظهار نمود که اطلاعات من در مسایل مذهبى بسیار ناچیز است، بنابراین من حقّ ابراز نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور شوید، من مى توانم راه حلهایى در اختیار شما بگذارم.