سؤال: آیا عقیده شیعه درباره «اهل بیت»، غلو آمیز است؟
جواب: «غلو» در فرهنگ عربى به معناى «تجاوز از حد و مرز» است، مثلًا پزشک عمومى، به عنوان متخصص قلب و عروق معرفى شود، یا در ستایش زیبایى هاى ظاهرى و معنوى فردى، بیش از حدّ سخن گفته شود. و از آنجا که غلو یک امر نکوهیده است، خدا اهل کتاب را پند مى دهد که در دین خود زیاده روى نکنند، چنان که مى فرماید:
«یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ».[1]
«اى اهل کتاب، در دین خود غلو و زیاده روى نکنید»، (چه غلوى بالاتر از این که بشر را خدا و فرزند خدا بدانند).
امیرمؤمنان، رفتار و گفتار اهل بیت پیامبر را حد و مرز شریعت و عقیده معرفى مى کند و مى فرماید:
«نَحْنُ النُمْرُقَةُ الْوُسْطى، بِها یَلْحَقُ التّالِى، وَإِلَیْها یَرْجِعُ الْغالى».[2]
جواب: در روزهای آغازین اسلام، «نجران» با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه ى مرزى حجاز و یمن، تنها منطقه ی مسیحى نشین، در حجاز بود .[1]
پیامبر اسلام (ص) به موازات مکاتبه با سران دولتهای جهان، و مراکز مذهبى، نامه اى به اُسقف نَجران[2] (ابوحارثه) نوشت و طىّ آن نامه، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه ى پیامبر (ص) را به اسقف دادند، وى نامه را با دقّت خواند و براى تصمیم، شورایى مرکّب از شخصیتهاى بارز مذهبى و غیر مذهبى تشکیل داد، یکى از افراد طرف مشورت «شرحبیل» بود که به عقل و درایت وکاردانى معروف بود؛ وى در پاسخ «اسقف» اظهار نمود که اطلاعات من در مسایل مذهبى بسیار ناچیز است، بنابراین من حقّ ابراز نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور شوید، من مى توانم راه حلهایى در اختیار شما بگذارم.
امام هادی(ع) در نیمه ذیحجه سال 212ق. در اطراف مدینه در محلی به نام صریا به دنیا آمد . پدر بزرگوارش امام جواد و مادر گرامیاش سمانه مغربیه است که بانویی با فضیلت ، شب زندهدار و با تقوا بود. امام هادی(ع) در سال 220 ق در هشت سالگی، پس از شهادت پدرش به مقام امامت رسید. امام در طول 33 امامت خویش با چند تن از خلفای عباسی معاصر بود که به ترتیب عبارتاند از:
1. معتصم، برادر مأمون (217 ـ 227)؛
2. واثق، پسر معتصم (227 ـ232)؛
3. متوکل، برادر واثق (232 ـ 248)؛
4. منتصر، پسر متوکل (6 ماه)؛
5. مستعین، پسر عموی منتصر (248ـ252)؛
6. معتز، پسر دیگر متوکل ( 252 ـ 255).
امام دهم در زمان خلیفه معتز مسموم شد و به شهادت رسید و در شهر سامرا به خاک سپرده شد.
امام هادی(ع)، سخنانی درباره عوامل و موانع وحدت مسلمانان دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
پاسخ: عقيده به مهدويت و انتظار ظهور نجات بخش، يک وعده حتمي الهي است و باعث روشن شدن نور اميد در دل منتظران و پايداري در راه مبارزه با ظلم و ستم و تسليم نشدن در مقابل جبهههاي باطل و ظالم است.
مهدويت، مؤمنين را به بازگشت بسوي اسلام و تمسک به وحدت اسلامي و ريشه کن نمودن نفوذ بيگانه و نيز تنفر از کفر و الحاد دعوت مينمايد.
قرآن کريم ميفرمايد: «ولاتهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنين (آل عمران/139)؛ سستي نکنيد و اندوهناک نشويد زيرا شما بلند مرتبه هستيد اگر در ايمان ثابت قدم باشيد».
در انقلاب اسلامي ايران، اعتقاد به مهدويت، الهام بخش امت مسلمان ايران بود که مشت محکمي بر دهان ياوه گويان و مکاتب الحادي و مادي گرا و مزدوران آمريکا و اسرائيل زد و آنها را آماده جانفشاني براي پيروزي و سربلندي اسلام نمود. و با تقديم دهها هزار شهيد نام اسلام را در جهان بلند آوازه ساخت.
اصالت مهدويت را از ابعاد گوناگون ميتوان بررسي نمود:
اما بحث واسطه فيض به صورت خلاصه،
اولين اثري که بر وجود امام مترتب است، اين که امام، واسطه فيض الهي بر مخلوقات است و فيض الهي، به واسطهي ايشان بر بندگان نازل ميشود. واسطه فيض بودن، دو گونه قابل تصور است:
الف. نظام جهان اساس بر اسباب و مسببات است و هر پديدهاي از راه سبب و علت، ايجاد ميشود. در رأس اين سلسله اسباب، وجود مقدس حجت خدا است. به اين بيان که: در فلسفه ثابت شده است که ميان علت و معلول، سنخيت لازم است. مخلوقات مادي و حتي مجردات، به علت ضعف وجودي، نميتوانند مستقيماً از خداوند که در نهايت شدت وجود است، پديد آيند. لذا لازم است اول معلول، از لحاظ شدت وجودي، به گونهاي باشد که بتواند صادر از خدا باشد. بنابراين، بايد معلول اولي باشد که دو حيث دارد: يکي آن که داراي شدت وجودي است تا معلول مستقيم خدا باشد و دوم آنکه ميتواند جهت کثرت داشته باشد و به واسطهي او، مخلوقات ديگر پديد آمده و از فيض وجود بهره برند. پس در واقع، فيض و خلقت اصلي، واسطه و صادر اول است و فيض خدا، از طريق او و در امتداد وجود او به کاينات ميرسد. در عرفان نيز ثابت شده که نحوه وجودي خداوند، به گونهاي است که فيضان وجود و پيدايش موجودات گوناگون، نياز به واسطه دارد. در عرفان به اين واسطه يا اول مخلوق، انسان کامل و قطب ميگويند.
پرسش: آيا دلايل علمي که با قوانين فيزيک مطابقت داشته باشد براي اثبات مهدويت داريم توضيح دهيد ؟
پاسخ: منظور شما از مدرک علمي مطابق با قوانين فيزيک براي مهدويت، مبهم و نامفهوم است.
مدرک مهدويت شيعه به اصل اسلام و خاتميت پيامبر گرامي و دين او برميگردد و اين ارتباطي با بحث فيزيک ندارد. وقتي شما با مدرک و دليل قطعي پذيرفتيد که اسلام دين آسماني بوده و براي مردم سراسر جهان تا آخر عمر دنيا نازل شده است وبا آمدن آن شرايع گذشته نسخ شده است، پس پيامهاي آن را نيز ـ که مطابق با عقل ميباشد ـ بايد پذيرفت و از جمله آنها ظهور امام مهدي(ع) به عنوان دوازدهمين پيشوا است.
گفتني است اين که مصلح از مسلمانان و پيشواي آنان باشد امري معقول و طبيعي است و اگر غير از اين بود جاي سؤال داشت. زيرا وقتي دين اسلام کامل ترين دين بوده و فقط توسط آن، بشر در حال رشد و ترقي ميتواند به سعادت برسد طبيعي است که پيشواي چنين ديني نيز به عنوان مصلح و منجي باشد. زيرا او با ظهورش، ميخواهد اين دين کامل را در زندگي فردي و اجتماعي مردم جاري کند. آيا معقول است که مصلح از ديني باشد که دوره آن گذشته و معارف و قوانين آن جوابگوي بشر امروزي نيست؟
پاسخ: مقدمه: از نظر روانشناسي، برقراري ارتباط و دوستي به دو صورت است: 1. مقطعي و کوتاه، 2. هميشهاي و دائمي؛
1. ارتباط مقطعي و کوتاه:
اين نوع ارتباط و دوستي، مبتني بر احساسات آني به وجود ميآيد و اگر دوام نيابد پس از مدت کوتاهي به فراموشي منتهي ميشود. اين دوستي مقطعي، زودگذر، زوال پذير و مبتني بر گرايش احساسي است.
2. ارتباط دائمي و هميشهاي:
اين نوع دوستي مبتني بر عقل و آگاهي، به خصوصيات واقعي طرف مقابل است و لذا ارتباط و علاقه دائمي بر اساس آگهي ايجاد ميکند. اين آگاهي سبب دوام دوستي ميگردد و آن را زوال ناپذير ميسازد. ارزش نوع دوستي آن است که باعث تأثير در خود فرد و طرف مقابل ميشود.
برقراري ارتباط با امام زمان(ع):
سؤال: امام علی (ع) چه چیزی را به عنوان راه نجات در قیامت معرفی می نماید؟
جواب: امام علی(ع) در خطبه بیست و یکم نهج البلاغه نخست، مردم را به مسأله معاد و دادگاه بزرگ عدل الهى متوجّه مى سازد و از این طریق، آنها را متوجّه مسؤولیت هاى بزرگى که در دوران خلافتش دارند، مى کند و از هر گونه نفاق و دورویى و کارشکنى و اختلاف، برحذر مى دارد و مى فرماید: پایان کار (رستاخیز، قیامت، بهشت و دوزخ) در برابر شما است و عوامل مرگ، پیوسته شما را به پیش مى راند; (فَإِنَّ الْغایَةَ أَمَامَکُمْ، وَ إِنَّ وَرَاءَکُمُ السّاعَةَ تَحْدُوکُمْ)(1).
با توجه به این که «تَحْدُوکُمْ» از ماده «حدو» به معناى «راندن شتران با آواز مخصوص» است، این نکته به ذهن مى رسد که گردش شب و روز و ماه و سال، گرچه انسان را به پایان زندگى نزدیک مى کند، امّا چون آمیخته با زر و زیورها و سرگرمى هاى دنیا است، غافل کننده است.
در واقع، در این جمله کوتاه که در آغاز این کلام آمده، هم سخن از قیامت کبرا است و هم سخن از قیامت صغرا. و توجه به این دو، شنونده را آماده پذیرش سخنى که بعد از آن آمده، مى کند.
حضرت، سپس این جمله کوتاه، ولى بسیار پرمعنا را بیان مى فرماید: «سبکبار شوید تا به قافله برسید; «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا».
