شايد زنده بمانى
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
شايد زنده بمانى
شايد زخم سرخ
به امان سايه ات ايمان بياورد
شايد ابر سياه سقف خانه ات
بچكد در آاسه نفس هايت
تلاشى آن
شايد لشكر ايمان
همچون سرخى خون سبز
بر لبانت جارى شود
و آفتاب در برق نگاهت
آتش بگيرد
بگذر از اين فرجام بد
از اين حضور ناخدا
از اين نگاه سرد
دنيا آغاز م ىشود دوباره
با طلوع خورشيد
و شعر نماز دوباره روح مى گيرد
تلاشى آن
صداى اذان همچنان نفس مى آشد
از دور
از نزديك
و دست هايى به سوى تو درازند
تلاشى آن
.هنوز بوى باران مى آيد
منبع : مجموعه شعر ابريشمى از دريا
:: ادامه مطلب
سال هاست
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
سال هاست
خون من مى چكد در مرداب اين جنگل زرد
سال هاست
من در جشن سرخ تولد پاييز
قربانى آوار برگ ها مى شوم
!اينجا صداى خدا را آسى نم ىشنود
اى پاك ديروزى
اى زشت امروزى
بيوه خورشيد دررقص آسمانى سياه
از لاغرى مفرط مى ميرد
و من و تو
در ماتم جهنم خويش
خود را گرم خواهيم آرد
!اين جا آسى صداى نماز را نمى شنود
همه در خود گمند
و شعور گياه
بالاى خط قرمز مى خواند
نظاره آن غروب ابدى دنيا را
ديگر هيچ چشمى نخواهد ديد
و هيچ گوشى
!نخواهد شنيد
منبع : مجموعه شعر ابريشمى از دريا
:: ادامه مطلب
اى پرستش صبحگاهى
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
اى پرستش صبحگاهى
تو مرا آبستنى
اى زادگاه شعور گياه و گل
اى نطفه آرامش محض
از خون تو مى نوشم
به شكرانه آبى آه از جويبار مهرآفرين خدا مى جوشد
و از گوشت تو م ىخورم
.تا وجودم زاييده تكلم آواز تو باشد
اى نماز شعر ناب
اى شروع بى حساب
باور آن انديشه ناب هستى را
تو مرا آبستنى
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
منبع : مجموعه شعر ابريشمى از دريا
:: ادامه مطلب
یکی از نیازهای ثابت همگانی تغییرناپذیر و نسخ ناپذیر که زمان، توان تاثیرگذاری در آن را ندارد؛ موضوع عبادت و پرستش است. یکی از نیازهای اساسی بشر پرستش است. پرستش حالتی است که در آن انسان از ناحیه باطنی خود به حقیقتی که او را آفریده و خود را در قبضه قدرت او می بیند و خود را نیازمند و محتاج او می داند؛ توجه می کند. این حالت در واقع سیری است از خلق به سوی خالق.
عدم پرستش و عبادت، در روح بشر عدم تعادل را ایجاد می کند. با یک مثال مفهوم عدم تعادل را روشن می نماییم. حیوانی باربر را در نظر بگیرید که خورجینی روی او قرار داده شده که یک طرف پر و طرف دیگر خالی باشد که در این صورت تعادل ایجاد نشده و حرکت حیوان بسیار دشوار می شود؛ انسان نیز به همین صورت است. در وجود او خانه ها و فضاهای خالی زیادی وجود دارد، در دل انسان جای خیلی از چیزها است. حال هر نیازی که برآورده نشود، روح انسان را مضطرب و نامتعادل می سازد. اگر انسان بخواهد در تمام عمر به عبادت بپردازد و به دیگر نیازهایش بی توجه باشد؛ همان نیازها او را ناآرام و ناراحت می نمایند. و یا بالعکس اگر انسان همیشه به دنبال مادیات باشد و جایی برای معنویات نگذارد، باز هم روح و روان او ناراحت و نا آرام است.
:: ادامه مطلب
43 ـ ابوالحسن علىّ بن علىّ خزاعى: سرورم ابوالحسن رضا علیه السّلام به برادرم دعبل، پیراهنى سبز رنگ از پشمى لطیف و نازک و انگشترى با نگینى از عقیق خلعت داد و به او درهمهایى رضوى بخشید و گفت: اى دعبل به قم برو که از آن ها بهره مند مى گردى و سپس گفت: این پیراهن را نگاه دار که در آن، هزار شب و هر شب هزار رکعت نماز گزارده و هزار بار قرآن را ختم کرده ام .
44 ـ رجاء بن ابى الضحاک ـ در توصیف نماز امام رضا علیه السّلام ـ : سپیده دم ، نماز صبح را مى خواند و پس از سلام دادن در نمازگاهش به تسبیح و حمد و تکبیر و لا اله الّا الله گفتن، مى نشست و بر پیامبر صلّى الله علیه و آله صلوات مى فرستاد تا اینکه خورشید طلوع کند . سپس به سجده مى رفت و در آن مى ماند تا روز بالا بیاید . سپس به مردم رو مى کرد و تا نزدیک زوال خورشید (ظهر) با آنان گفتگو مى کرد و به ایشان جایزه مى داد[9].
:: ادامه مطلب
41 ـ حمد بن عبدالله غروى از پدرش نقل مى کند که گفت: بر فضل بن ربیع[8] که بر پشت بام نشسته بود درآمدم . پس به من گفت: نزدیک بیا، نزدیک شدم تا در کنارش قرار گرفتم. سپس به من گفت: از این بالا به (فلان) اتاق خانه بنگر، پس از بالا نگریستم، گفت: در اتاق چه مى بینى؟ گفتم: جامه اى افکنده شده. گفت: نیک بنگر، با تأمل و دقت نگریستم، برایم آشکار شد و گفتم: مردى در سجده است. گفت: او را مى شناسى؟ گفتم: نه، گفت: این مولاى توست. گفتم: چه کس مولاى من است؟ گفت: براى من خود را به نادانى مى زنى؟ گفتم: خود را به نادانى نمى زنم ، بلکه براى خود مولایى نمى شناسم.
پس گفت: این ابوالحسن موسى بن جعفر است. من او را شب و روز نیک مى نگرم . در هیچ وقتى از اوقات او را جز بر همین حالت که به تو گفتم نمى یابم . او نماز صبح مى گزارد و ساعتى نیز پس از آن ذکر و دعا مى خواند ، تا خورشید طلوع کند، پس سجده مى کند و تا نیمروز در سجده است و کسى را گمارده تا زوال را انتظار کشد. من نمى دانم کى غلام مى گوید: خورشید زوال پیدا کرد ، که یکباره بر مى خیزد و نماز را آغاز مى کند بى آنکه (وضویش) را نو کند . پس مى فهمم که در سجده اش نخوابیده و چرت نزده است و پیوسته (اینگونه است) تا نماز عصر را به پایان برد و پس از آن، سجده مى کند و پیوسته در سجده است تا خورشید ناپدید شود . در این هنگام از سجده بر مى خیزد و بى آنکه (وضویش) را نو کند، نماز مغرب را مى خواند. و پیوسته در نماز و ذکر و دعاى پس از آن است تا نماز عشا را بخواند. پس از آن با گوشتى بریان که برایش مى آورند افطار مى کند و سپس از نو وضو مى گیرد و سجده مى کند و سپس سر بر مى دارد و به خوابى سبک مى رود . سپس بر مى خیزد و از نو وضو مى گیرد و در دل شب به نماز مى ایستد ، تا سپیده بدمد. من نمى دانم کى غلام مى گوید: سپیده دمید که یکباره براى نماز صبح بر مى خیزد . این روش اوست از آن هنگام که به من تحویل داده شده است.
42 ـ محمّد بن مسلم: ابو حنیفه بر امام صادق علیه السّلام وارد شد و به ایشان گفت: پسرت (موسى) را دیدم که نماز مى خواند و مردم هم از پیش رویش مى گذشتند بى آنکه آنان را باز دارد، با اینکه اشکال دارد.
پس امام صادق علیه السّلام گفت: موسى را نزد من خوانید و وقتى آمد به او گفت: اى پسرکم، ابو حنیفه مى گوید که نماز مى خواندى و مردم هم از پیش رویت مى گذشتند بى آنکه آنان را بازدارى. گفت: بلى پدر، آن که برایش نماز مى خوانم، از آنان به من نزدیکتر است. خدا مى فرماید: «و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم». پس امام صادق علیه السّلام او را به خود چسباند و فرمود اى پسرکم، پدر و مادرم فدایت باد ، اى راز سپرده .
:: ادامه مطلب
37 ـ ابن طاووس: روایت شده مولایمان امام صادق علیه السّلام در نماز ، قرآن مى خواند که مدهوش شد . هنگامى که به هوش آمد، پرسیده شد، چه چیز، حال شما را بدینجا کشاند؟
پس سخنانى به این مضمون فرمود : پیوسته، آیه هاى قرآن را تکرار مى کردم ، تا حالم به گونه اى شد که گویا آن را از دهان همان کس مى شنوم که بى پرده و عیان فرو فرستاده است. پس توان بشرى در برابر پرده بر گرفتن از شکوه الهى ، تاب نیاورد.
38 ـ سفیان بن خالد ـ در توصیف نماز امام صادق علیه السّلام ـ : ایشان روزى نماز مى خواند که مردى از پیش روى حضرت گذشت و پسرش موسى علیه السّلام هم نشسته بود. هنگامى که نماز را به پایان برد، پسرش (موسى) به ایشان گفت: اى پدر، آیا ندیدى که آن مرد از پیش رویت گذشت؟ گفت: اى پسرکم، آن کس که برایش نماز مى گزارم ، از آن که از پیش رویم گذشت، به من نزدیکتر است.
39 ـ حمزه بن حمران و حسن بن زیاد: بر امام صادق وارد شدیم در حالى که نزدش گروهى بودند که با آن ها نماز عصر را (به جماعت) گزارد ولى ما نماز خوانده بودیم. پس در رکوعش سى و چهار یا سى و سه بار «سبحان ربى العظیم» را شمردیم . یکى از این دو راوى در روایتش چنین گفت: «و بحمده» به تعداد یکسان در رکوع و سجود.
40 ـ ابان بن تغلب: بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم در حالى که نماز مى خواند . پس در رکوع و سجودش شصت تسبیح شمردم.
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2922610
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396