در نيمه شبى خبر آوردند كه قرار است كودتايى (كودتاى نوژه كه قرار بود در تير ماه سال 1359 به وقوع پيوندد) رخ دهد. حاج سيّد احمد آقا شتابان خدمت امام رسيدند. امام طبق معمول هر شب در آن ساعت مشغول اداى نماز شب بودند. مدّتى طولانى به انتظار ايستادند. امام غرق در راز و نياز با خداوند بودند. سرانجام پس از پايان يافتن نماز، جريان را به اطلاّع امام رساند. ايشان با همان متانت و آرامش هميشگى ، آرام فرمودند:
((مسئله اى نيست ، شما برويد و خيالتان آسوده باشد)).(123)
:: ادامه مطلب
حضرت امام حتى در شرايط بحرانى بيمارستان هم معمولاً نماز شبشان ترك نشد. مستحبات نماز را حتماً به جا مى آوردند، حتماً عطر مى زدند، محاسن را شانه مى كردند و عمّامه بر سر مى گذاشتند. گفتن اين مسائل آسان است ولى در نظر بگيريد بيمار كهنسالى كه (حدود 90 - 80 سال ) كه با ضعف و درد و تب ، دوران دشوار بعد از عمل جراحى را مى گذراند، مقادير زيادى دارو از طريق سرم به بدن متصل است و امكان نشستن ندارد. و ماسك اكسيژن بر دهان و بينى ، و كيسه خون به دست وصل است . آن وقت مدام به فكر ساعت نماز باشد و مستحبات را هم به همان حال به جا بياورد. فارغ از همه محيط اطراف به نماز شب بپردازد، چندين ساعت آخر عمر امام همگى در حال نماز گذشت ، چون حالشان مناسب نبود با اشاره دست ركوع و سجود را بجا مى آوردند و با مختصر حركت دادن سر و حركات مختصر دست و پا نماز مى خواندند، زيرا توان نشستن نداشتند.(124)
تا از ديار هستى در نيستى خزيديم |
از چه غير دلبر از جان و دل بريديم |
با كاروان بگوييد از راه كعبه بر گرد |
ما يار را به مستى بيرون خانه ديديم |
لبيك از چه گوييد اى رهروان غافل |
لبيك او به خلوت از جام مى شنيديم |
تا چند در حجابيد اى صوفيان محبوب |
ما پرده خودى را در نيستى دريديم |
اى پرده دار كعبه بردار پرده از پيش |
كز روى كعبه دل ما پرده را كشيديم |
ساقى بريز باده در ساغر حريفان |
ما طعم باده عشق از دست او چشيديم |
((امام خمينى قدّس سرّه ))
:: ادامه مطلب
از وقتى ايشان را شناختم شاهد اين قضيه بوده ام كه وقتى در ظلمت و تاريك نيمه شب آهسته وارد اتاق مى شدم ، معاشقه امام با خدا را احساس مى كردم . با چنان خضوع و خشوعى نماز مى خواندند و قيام و ركوع و سجود مى كردند كه حقاً وصف ناپذير است . اصلاً نمى توانم راجع به آن لحظات صحبت كنم ، تنها احساس مى كردم كه در دل شب با آن خضوع و خشوع ، با چشمان اشكبار، به راز و نياز خدا مشغولند. بايد بگويم كه در آن لحظات با معشوق حقيقى خويش معاشقه مى كردند. با ديدن اين لحظات ، با خودم فكر مى كردم كه شب امام حقيقتاً ((ليلة القدر)) است . اين حالات امام نه يك شب و دو شب ، بلكه يك عمر برقرار بود. از رمضان سال قبل از رحلتشان ، خوب به ياد دارم بعضى وقتها، هر بار به دليلى به نزد ايشان مى رفتم و سعادت پيدا مى كردم كه با ايشان نماز بخوانم . وارد اتاق كه مى شدم ، مى ديدم كه قيافه شان كاملاً برافروخته است و چنان اشك ريخته اند كه دستمال كفاف اشكشان را نمى داد و كنار دستشان حوله مى گذاشتند. ايشان شبها چنين حالتى داشتند و اين واقعاً معاشقه بود.(122)
صفت باده عشق ز من مست مپرس |
ذوق اين مى نشناسى به خدا تا نچشى |
((حسين منصور حلاج ))
:: ادامه مطلب
در حالات ميرزا آقا ملكى تبريزى ؛ (متوّفى 1343 ه .ق ) آمده است كه : شبها براى تهجد و نماز شب بر مى خواست ابتداء در بسترش مدّتى صدا به گريه بلند مى كرد، سپس بيرون مى آمد و نگاه به آسمان مى كرد و آيات ((إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ وَ اخْتِلفِ الَّيْلِ وَالنَّهارِ لَمَايتٍ لِّماُوْلِى الْمأَلَببِ الذّينِ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمواتِ وَالاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هَذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ))(120) را مى خواند و سر به ديوار مى گذاشت و مدّتى گريه مى كرد و پس از تطهير نيز كنار حوض مدّتى پيش از وضو مى نشست و مى گريست و خلاصه از هنگام بيدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب ، چند جا مى نشست و بر مى خواست و گريه سر مى داد و تا به مصلاّيش مى رسيد و آن جا كه ديگر حالش قابل وصف نبود.(121)
آه از آن نرگس جادو كه چه بازى انگيخت |
واى از آن مست كه با مردم هشيار چه كرد؟ |
برقى از منزل ليلى بدرخشيد سحر |
وه كه با خرمن مجنون دل افكار چه كرد؟ |
برق عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت |
يار ديرينه ببينيد كه با يار چه كرد؟ |
((حافظ))
:: ادامه مطلب
پس از آنكه حضرت مريم عليهاالسّلام از دنيا رفت حضرت مسيح عليه السّلام جنازه مادرش را پس از تطهير به خاك سپرد. پس روح مادر را در خواب ديد. مسيح پرسيد: مادر! آيا هيچ آرزوئى دارى ؟ مريم عليهاالسّلام پاسخ داد: آرى ، آروزيم اين است كه در دنيا بودم و شبهاى سرد زمستانى به مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد مى رساندم ، و روزهاى گرم تابستانى را روزه مى گرفتم .(119)
از عمرم همان بود كه در ياد تو بودم |
باقى همه بى حاصلى و بى خبرى بود |
:: ادامه مطلب
مرحوم تنكابنى در مورد پدر بزرگوارش مرحوم آية ا... ميرزا سليمان تنكابنى كه از شاگردان بزرگ حكيم نامدار، ملاّ على نورى ؛ است ، مى نويسد: پدرم ، هميشه بر نماز اول وقت و خواندن نوافل مواظبت داشت و هر روز يك جزء قرآن تلاوت مى كرد و نيز هر روز سوره يس و صد مرتبه ((لا لله الا الله الملك الحق المبين )) و برخى او را ديگر را مى خواند. و سوره واقعه را در قنوت نماز (و تيره نافله عشاء) قرائت مى كرد. و نماز شبش هيچ گاه ترك نشد.
يك شب ، وقت سحر از خواب بيدار شدم ، ديدم پدرم نشسته و به شدت مى گريد، بعد از مدّتى كه گريه اش تمام شد از سبب آن سؤ ال كردم . فرمود: در قنوت نماز وتر، مناجات (خمس عشره ) را مى خواندم و مى گريستم ، ناگاه شنيدم كه آوازى بر آمد كه : ايها العالم العامل ... مرحوم والد، پيش از اين سخن نگفت و دنباله صدايى را كه شنيده بود اظهار نكرد، سپس فرمود: وقتى آن آواز را شنيدم چنان گريه بر من مستولى شد كه نتوانستم نماز را تمام كنم ، بى اختيار نشستم ...(118)
دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند |
نياز نسيم شبى دفع صد بلا بكند |
عتاب يار پرى چهره عاشقانه بكش |
كه يك كرشمه تلافّى صد جفا بكند |
ز ملك تا ملكوتش حجاب بردارند |
هر آنكه خدمت جام جهان نما بكند |
((حافظ))
:: ادامه مطلب
فُضيل بن عياض يكى از دزدان معروف بود. بطوريكه مردم از دست او خواب راحت نداشتند. يك شب از ديوار خانه اى بالا مى رود. روى ديوار مى نشيند تا به قصد ورود در منزل پائين برود. اتفاقاً آن خانه از آنِ مرد عابد و زاهدى بود كه مشغول شب زنده دارى بود و نماز شب و قرآن مى خواند. صداى حزين قرآن به گوش فُضيل عياض رسيد. ((اَلَمْ يَاَ نِ لِلَّذينَ آمَنُوْا أَنْ تَخْشَغَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِاللّهِ)).(116) آيا وقت آن نرسيده كه مدعيان ايمان ، قلبشان براى ياد خدا نرم و آرام شود؟ آيا وقت رو برگرداندن از گناه به سوى خدا نرسيده است ؟ فُضيل همينكه اين آيه را روى ديوار شنيد انگار بخود او وحى شده ، همانجا گفت خدايا! چرا، چرا، وقتش رسيده است ، و همين الان هم موقع آن است . از ديوار پائين آمد... از همه هجرت كرد، حقوق الهى و اموال مردم را ادا كرد و در زمره اولياء الهى قرار گرفت .(117)
باز آ، باز آ، هر آنچه هستى باز آ |
گر كافر و گبر و بت پرستى ، باز آ |
اين درگه ما درگه نؤ ميدى نيست |
صد بار اگر تو به شكستى باز آ |
((ابو سعيد ابو الخير))
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2895510
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396