عبادت و پرستش يكی از خلقهای ثابت همگانی تغيير ناپذير و نسخ ناپذير كه زمان هيچوقت نمیتواند در آن تأثير داشته باشد. يكی از حاجتهای بشر پرستش است. پرستش آن حالتی را میگويند كه در آن انسان يك توجهی میكند از ناحيه باطنی خودش به آن حقيقتی كه او را آفريده است و خودش را در قبضه قدرت او میبيند، خودش را به او نيازمند و محتاج میبيند، در واقع سيری است كه انسان از خلق به سوی خالق میكند. اين امر اساسا قطع نظر از هر فايده و اثری كه داشته باشد خودش يكی از نيازهای روحی بشر است. انجام ندادن آن، در روح بشر ايجاد عدم تعادل میكند.
مثلا اگر ما كجاوهای داشته باشيم و حيوانهائی، خورجينهائی كه روی اين حيوانهامیگذارند بايد تعادلشان برقرار باشد. نمیشود يك طرف پر باشد و طرف ديگر خالی. انسان در وجود خودش خانه خالی زياد دارد. در دل انسان جای خيلی از چيزها هست. هر احتياجی كه برآورده نشود، روح انسان را مضطرب و نامتعادل میكند. اگر انسان بخواهد در تمام عمر به عبادت بپردازد و حاجتهای ديگر خود را برنياورد، همان حاجتها او را ناراحت میكند. عكس مطلب هم اين است كه اگر انسان هميشه دنبال ماديات برود و وقتی برای معنويات نگذارد، باز هميشه روح و روان او ناراحت است.
"نهرو " مردی است كه از سنين جوانی لامذهب شده است. در اواخر عمر يك تغيير حالی در او پيدا شده بود. خودش میگويد من، هم در روح خودم و هم در جهان يك خلای را، يك جای خالی را احساس میكنم كه هيچ چيز نمیتواند آن را پر بكند مگر يك معنويتی. و اين اضطرابی كه در جهان پيدا شده است ، علتش اينست كه نيروهای معنوی جهان تضعيف شده است. اين بی تعادلی در جهان از همين است. میگويد الان در كشور اتحاد جماهير شوروی اين ناراحتی به سختی وجود دارد. تا وقتی كه اين مردم گرسنه بودند و گرسنگی به ايشان اجازه نمیداد كه درباره چيز ديگری فكر بكنند، يكسره در فكر تحصيل معاش و در فكر مبارزه بودند. بعد كه يك زندگی عادی پيدا كردند ( الان ) يك ناراحتی روحی در ميان آنان پيدا شده است. در موقعی كه از كار بيكار میشوند تازه اول مصيبت آنها است كه اين ساعت فراغت و بيكاری را با چه چيز پر بكنند؟ بعد میگويد من گمان نمیكنم اينها بتوانند آن ساعات را جز با يك امور معنوی با چيز ديگری پر بكنند. و اين همان خلای است كه من دارم.
پس معلوم میشود كه واقعا انسان يك احتياجی به عبادت و پرستش دارد. امروز كه در دنيا بيماريهای روانی زياد شده است، در اثر اين است كه مردم از عبادت و پرستش رو برگرداندهاند. ما اين را حساب نكرده بوديم ولی بدانيد هست، حقيقتا هست: نماز قطع نظر از هر چيزی طبيب سر خانه است يعنی اگر ورزش برای سلامتی مفيد است، اگر آب تصفيه شده برای هر خانهای لازم است، اگر هوای پاك برای هر كس لازم است، اگر غذای سالم برای انسان لازم است، نماز هم برای سلامتی انسان لازم است. شما نمیدانيد اگر انسان در شبانه روز ساعتی از وقت خودش را اختصاص به راز و نياز با پروردگار بدهد، چقدر روحش را پاك میكند! عنصرهای روحی موذی به وسيله يك نماز از روح انسان بيرون میرود. اسلام دين اخلاق است. اسلام بالاترين حرف را درباره تعليمات اجتماعی گفته است. میفرمايد: « لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط »( حدید/ 25) تمام پيغمبران را فرستاديم برای اينكه در ميان مردم عدالت اجتماعی پيدا بشود. اسلام برای اخلاق خوب بالاترين حرفها را زده است. میفرمايد: « هو الذی بعث فی الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه »( جمعه / 2). ولی آيا اسلام كه ارزش تعليمات اجتماعی را اينقدر بالا برده، از ارزش عبادت چيزی كاسته است؟ ابدا، ارزش عبادت را هم يك ذره نكاسته است بلكه مقام عبادت را در مافوق همه اينها حفظ كرده است.
عبادت سرلوحه تعلیمات اسلامی
از نظر اسلام سرلوحه تعليمات، عبادت است. اگر عبادت درست باشد آن دوتای ديگر درست میشود و اگر عبادت نباشد آن دو تا واقعيت پيدا نمیكند . باور نكنيد كه يك كسی در دنيا پيدا بشود كه در مسائل اخلاقی و اجتماعی مسلمان خوبی باشد ولی در مسائل عبادی مسلمان خوبی نباشد. ما برای آدم نماز نخوان چيزی از مسلمانی قائل نيستيم. اميرالمؤمنين فرمود بعد از ايمان به خدا چيزی در حد نماز نيست. پيغمبر اكرم فرمود نماز مثل چشمه آب گرمی است كه در خانه انسان باشد و انسان روزی 5 بار در آن آب گرم شستشو بكند. « تعاهدوا امر الصلواه و حافظوا عليها » ( نهج البلاغه، خطبه 199) ( كلام امر است ) يعنی رسيدگی به كار نماز بكنيد، محافظت برنماز بكنيد. خداوند به پيغمبر میفرمايد: « وأمر اهلك بالصلواه و اصطبر عليها »(طه / 132 ) به خاندانت دستور بده كه نماز بخوانند، خودت هم بر نماز صبر كن يعنی نماز زياد بخوان و آن را تحمل كن. « ان ربك يعلم انك تقوم ادنی من ثلثی الليل و نصفه و ثلثه و طائفه من الذين معك »( مزمل/ 20 ) خدا میداند كه تو و افرادی كه با تو هستند شبها بپا میخيزيد، عبادت میكنيد، خدا را پرستش میكنيد. « و من الليل فتهجد به نافله لك عسی ان يبعثك ربك مقاما محمودا »( اسراء / 79 ) ای پيغمبر! قسمتی از شب را تهجد بكن ( بر او واجب بود ) شايد كه خدا به اين حال ترا به مقام محمود برساند.
امكان ندارد انسانی انسان كامل بشود بدون عبادت و پرستش. پيغمبر، پيغمبر است و همان عبادتها و همان پرستشها و همان استغفارها. امام صادق (ع) میفرمايد پيغمبر در هيچ مجلسی نمینشست مگر اينكه 25 بار استغفار میكرد، میگفت « استغفر الله ربی و اتوب اليه ». علی بن ابی طالب اميرالمؤمنين است به اينكه وجود جامعی است، هم زمامدار عادلی است و هم عابد نيمه شبی. همان عبادتها به علی آن نيروهای ديگر نظير روشن ضميری را داده بود. نبايد ارزش عبادت را فراموش كرد.
" عدی بن حاتم " نزد معاويه آمد در حالی كه سالها از شهادت مولا گذشته بود. معاويه میدانست كه عدی يكی از ياران قديمی مولا است. خواست كاری بكند كه اين دوست قديمی بلكه يك كلمه عليه حضرت سخن بگويد . گفت عدی! اين الطرفات؟ پسرانت چه شدند؟ ( عدی سه پسر داشت كه در سنين جوانی در ركاب حضرت در جنگ صفين كشته شده بودند. میخواست عدی را ناراحت بكند بلكه او از مولا اظهار نارضايتی بكند. ) عدی گفت در ركاب مولايشان علی با تو كه در زير پرچم كفر بودی جنگيدند و كشته شدند. گفت عدی! علی درباره تو انصاف نداد. گفت چطور؟ گفت پسران خودش را نگهداشت و پسران ترا به كشتن داد. عدی گفت معاويه! من درباره علی انصاف ندادم، نمیبايست علی امروز در زير خروارها خاك باشد و من زنده باشم. ای كاش من مرده بودم و علی زنده میماند. معاويه ديد تيرش كارگر نيست. سبك اين مرد اين بود كه وقتی میديد كارش با خشونت پيش نمیرود، لين میشد. گفت عدی! الان ديگر كار از اين حرفها گذشته است. دلم میخواهد چون تو زياد با علی بودی يكقدری كارهايش را برايم توصيف بكنی كه چه میكرد. گفت معاويه! مرا معذور بدار. گفت نه حتما بايد بگوئی. عدی گفت حالا كه میخواهی بگويم، آنچه را كه میدانم میگويم. نه اينكه مطابق ميل تو سخن بگويم بلكه حقيقت را میگويم. گفت بگو.
اين مرد شروع كرد به صحبت كردن درباره علی. گفت يكی از خصوصيات او اين بود: يتفجر العلم من جوانبه و الحكمه من نواحيه مردی بود كه علم و حكمت از اطرافش میجوشيد. معاويه! علی آدمی بود كه در مقابل ضعيف، ضعيف بود ودر مقابل ستمكاران نيرومند. با اينكه در ميان ما مینشست و هيچ تكبری نداشت و بدون امتياز مینشست اما خدا يك هيبتی از او در دل مردم قرار داده بود كه بدون اجازه نمیتوانستيم حرف بزنيم و... بعد گفت معاويه! من میخواهم منظرهای را كه به چشم خودم ديدم برايت بگويم. در يكی از شبها علی را در محراب عبادت ديدم. ديدم مستغرق خدای خودش است و محاسنش را به دست مبارك گرفته میگويد: آه آه از اين دنيا و آتشهای آن. میگفت «يا دنيا! غری غيری».
آنچنان عدی علی را وصف كرد كه دل سنگ معاويه تحت تأثير قرار گرفت بطوری كه با آستينش اشكهای صورتش را پاك میكرد. آن وقت گفت دنيا عقيم است كه مانند علی بزايد.
و مناقب شهد العدو بفضلها ***و الفضل ما شهدت به الاعداء
علی مردی است كه دشمنانش درباره فضل و فضيلت او گواهی میدادند.
منبع : اسلام و نیازهای زمان 1 صفحه 176 تا 179
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2902463
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396