| وب سایت تخصصی نماز | آغاز شد این دفتر برای کسانی که میخواهند محبوب خدا شوند ....قربه الی الله .... برای محبوب شدن نزد خدا چند قدم بیشتر فاصله نداریم .... یاعلی « ارزنـــده تـرین گــوهر مصـود نـــماز است / زیبنــده تـرین هــدیه معبـود نـــماز است / ای دوست بگـو تـا همـه ی خـلق بداننـد / مقصود حق از خلقت موجود نـماز است. »
 
ماجرای مسجد ضرار در قرآن
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 

خداوند در سوره توبه: آيات 107 تا 110 می فرماید:« وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (107) لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (108) أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى‏ تَقْوى‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (109) لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (110)» ترجمه: (گروهى ديگر از آنها) كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيان (به مسلمانان) و (تقويت) كفر و تفرقه ميان مومنان و كمينگاه براى كسى كه با خدا و پيامبرش از پيش مبارزه كرده بود، آنها سوگند ياد مى‏كنند كه نظرى جز نيكى (و خدمت) نداشته‏ايم اما خداوند گواهى مى‏دهد كه آنها دروغگو هستند!.هرگز در آن قيام (و عبادت) مكن، آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوى بنا شده شايسته‏تر است كه در آن قيام (و عبادت) كنى، در آن مردانى هستند كه دوست مى‏دارند پاكيزه باشند و خداوند پاكيزگان را دوست دارد.آيا كسى كه شالوده آن را بر پرهيز از خدا و خشنودى او بنا كرده بهتر است، يا كسى كه اساس آن را بر كنار پرتگاه سستى بنا نموده كه ناگهان در آتش دوزخ فرو مى‏ريزد، و خداوند گروه ستمگر را هدايت نمى‏كند. (اما) اين بنائى را كه آنها كردند همواره به صورت يك وسيله شك و ترديد در دلهاى آنها باقى مى‏ماند مگر اينكه دلهايشان پاره پاره شود (و بميرند و گر نه از دل آنها بيرون نمى‏رود) و خداوند دانا و حكيم است.

این آيات در باره گروهى ديگر از منافقان است كه براى تحقق بخشيدن به نقشه‏هاى شوم خود اقدام به ساختن مسجدى در مدينه كردند كه بعدا بنام مسجد ضرار" معروف شد.اين موضوع را همه مفسران اسلامى و بسيارى از كتب حديث و تاريخ ذكر كرده‏اند، اگر چه در جزئيات آن تفاوتهايى ديده مى‏شود.خلاصه جريان بطورى كه از تفاسير و احاديث مختلف استفاده مى‏شود چنين است: گروهى از منافقان نزد پيامبر ص آمدند و عرض كردند به ما اجازه ده مسجدى در ميان قبيله بنى سالم (نزديك مسجد قبا) بسازيم تا افراد ناتوان و بيمار و پير مردان از كار افتاده در آن نماز بگزارند، و همچنين در شبهاى بارانى كه گروهى از مردم توانايى آمدن به مسجد شما را ندارند فريضه اسلامى خود را در آن انجام دهند، و اين در موقعى بود كه پيامبر ص عازم جنگ تبوك بود.


پيامبر ص به آنها اجازه داد، ولى آنها اضافه كردند آيا ممكن است شخصا بيائيد و در آن نماز بگزاريد؟ پيامبر ص فرمود من فعلا عازم سفرم، و هنگام بازگشت بخواست خدا به آن مسجد مى‏آيم و نماز در آن مى‏گزارم.هنگامى كه پيامبر ص از تبوك بازگشت نزد او آمدند و گفتند اكنون تقاضا داريم به مسجد ما بيايى و در آنجا نماز بگزارى، و از خدا به خواهى ما را بركت دهد، و اين در حالى بود كه هنوز پيامبر ص وارد دروازه مدينه نشده بود. در اين هنگام پيك وحى خدا نازل شد و آيات فوق را آورد و پرده از اسرار كار آنها برداشت، و به دنبال آن پيامبر دستور داد مسجد مزبور را آتش زنند، و بقاياى آن را ويران كنند، و جاى آن را محل ريختن زباله‏هاى شهر سازند! اگر به چهره ظاهرى كار اين گروه نگاه كنيم از چنين دستورى در آغازدچار حيرت خواهيم شد، مگر ساختن مسجد، آن هم براى حمايت از بيماران و پيران و مواقع اضطرارى كه در حقيقت هم يك خدمت دينى است و هم يك خدمت انسانى كار بدى است كه چنين دستورى در باره آن صادر شده.


اما هنگامى كه چهره باطنى مسئله را بررسى كنيم خواهيم ديد اين دستور چقدر حساب شده بوده است.توضيح اينكه: در زمان جاهليت مردى بود بنام" ابو عامر" كه آئين نصرانيت را پذيرفته و در سلك راهبان در آمده بود، و از عباد و زهاد بشمار مى‏رفت و نفوذ وسيعى در طائفه" خزرج" داشت.هنگامى كه پيامبر ص به مدينه هجرت كرد و مسلمانان گرد او را گرفتند و كار اسلام بالا گرفت، و هنگامى كه مسلمانان در جنگ بدر بر مشركان پيروز شدند ابو عامر كه خود روزى از بشارت دهندگان ظهور پيامبر ص بود اطراف خود را خالى ديد، و به مبارزه با اسلام برخاست، و از مدينه بسوى كفار" مكه" گريخت، و از آنها براى جنگ با پيغمبر اكرم ص استمداد جست و از قبائل عرب دعوت كرد.او كه قسمتى از نقشه‏هاى جنگ" احد" را ضد مسلمين رهبرى مى‏كرد، دستور داد در ميان دو صف لشكر گودالهايى بكنند كه اتفاقا پيامبر ص در يكى از آنها افتاد و پيشانيش مجروح شد و دندانش شكست.هنگامى كه غزوه احد پايان يافت و با تمام مشكلاتى كه مسلمانان در اين ميدان با آن روبرو شدند آوازه اسلام بلندتر گرديد و در همه جا پيچيد او از مدينه فرار كرد و به سوى" هرقل" پادشاه روم رفت تا از او كمك بگيرد و با لشكرى براى كوبيدن مسلمانان حركت كند. ذكر اين نكته نيز لازم است كه بر اثر اين تحريكات و كارشكنى‏ها پيامبر( ص) لقب" فاسق" به او داده بود.


بعضى مى‏گويند مرگ به او مهلت نداد تا خواسته خود را با هرقل در ميان‏ بگذارد، ولى در بعضى از كتب ديگر مى‏خوانيم كه او با هرقل تماس گرفت و به وعده‏هاى او دلگرم شد!.به هر حال او پيش از آنكه بميرد نامه‏اى براى منافقان مدينه نوشت و به آنها نويد داد كه با لشكرى از روم به كمكشان خواهد آمد، مخصوصا توصيه و تاكيد كرد كه مركزى براى او در مدينه بسازند تا كانون فعاليتهاى آينده او باشد.ولى از آنجا كه ساختن چنين مركزى در مدينه بنام دشمنان اسلام عملا امكان‏پذير نبود منافقان بهتر اين ديدند كه در زير نقاب مسجد، و به عنوان كمك به بيماران و معذوران، اين برنامه را عملى سازند.سر انجام مسجد ساخته شد و حتى مى‏گويند جوانى آشنا به قرآن را از ميان مسلمانان بنام" مجمع بن حارثه" (يا مجمع بن جاريه) به امامت مسجد برگزيدند.ولى وحى الهى پرده از روى كار آنها برداشت و شايد اينكه پيامبر ص قبل از رفتن به تبوك دستور نداد شدت عمل در مقابل آنها به خرج دهند براى اين بوده كه هم وضع كار آنها روشن‏تر شود، و هم در سفر تبوك ناراحتى فكرى ديگرى از اين ناحيه نداشته باشد.


هر چه بود پيامبر ص نه تنها در آن مسجد نماز نگزارد، بلكه بعضى از مسلمانان (مالك بن دخشم، و معنى بن عدى، و عامر بن سكر، يا عاصم بن عدى) را ماموريت داد كه مسجد را بسوزانند و ويران كنند، آنها چنين كردند نخست به وسيله آتش سقف مسجد را سوزاندند و بعد ديوارها را ويران ساختند و سر انجام محل آن را مركزى براى ريختن زباله‏ها قرار دادند . بنابراین درآيات مورد بحث گروه ديگرى از منافقان را معرفى مى‏كند، گروهى كه با يك نقشه ماهرانه حساب شده وارد ميدان شدند، ولى لطف الهى به يارى مسلمانان شتافت، و اين نقشه نيز نقش بر آب شد.در نخستين آيه مى‏گويد" گروهى ديگر از آنها مسجدى در مدينه اختيار كردند" كه هدفهاى شومى زير اين نام مقدس نهفته بودند، سپس هدفهاى آنها را در چهار قسمت زير خلاصه مى‏كند:


1- منظور آنها اين بود كه با اين عمل ضرر و زيانى به مسلمانان برسانند (ضرارا).
" ضرار" به معنى زيان رسانيدن تعمدى است، آنها در واقع درست به عكس آنچه ادعا داشتند كه هدفشان تامين منافع مسلمانان و كمك به بيماران و از كار افتادگان است، مى‏خواستند با اين مقدمات پيامبر اسلام را نابود و مسلمانان را در هم بكوبند و حتى اگر توفيق يابند نام اسلام را از صفحه جهان براندازند.


2- تقويت مبانى كفر و بازگشت دادن مردم به وضع قبل از اسلام .


3- ايجاد تفرقه در ميان صفوف مسلمانان، زيرا با اجتماع گروهى در اين مسجد، مسجد" قبا" كه نزديك آن بود و يا مسجد پيامبر ص كه از آن فاصله‏ داشت از رونق مى‏افتاد (وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ).از اين جمله- آن چنان كه بعضى از مفسران استفاده كرده‏اند- چنين بر مى‏آيد كه نبايد فاصله ميان مساجد آن چنان كم باشد كه روى اجتماع يكديگر اثر بگذارند، بنا بر اين آنها كه روى تعصبهاى قومى و يا اغراض شخصى مساجد را در كنار يكديگر مى‏سازند، و جماعات مسلمين را آن چنان پراكنده مى‏كنند كه صفوف جماعت آنها خلوت و بى‏رونق و بى‏روح مى‏شود، عملى بر خلاف اهداف اسلامى انجام مى‏دهند.


4- آخرين هدف آنها اين بود كه مركز و كانونى براى كسى كه با خدا و پيامبرش از پيش مبارزه كرده بود و سوابق سوئش بر همگان روشن بود بسازند تا از اين پايگاه نفاق، برنامه‏هاى خود را عملى سازند (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ). ولى عجب اين است كه تمام اين اغراض سوء و اهداف شوم را در يك لباس زيبا و ظاهر فريب پيچيده بودند،" و حتى سوگند ياد مى‏كردند كه ما جز نيكى قصد و نظر ديگرى نداشتيم.و اين است آئين منافقان در هر عصر و زمان كه علاوه بر استتار در پرده‏هاى ظاهرا زيبا متوسل به انواع سوگندهاى دروغين براى منحرف ساختن افكار عمومى مى‏شوند. ولى قرآن اضافه مى‏كند" خداوندى كه از اسرار درون همه آگاه است و غيب و شهود برايش يكسان مى‏باشد گواهى مى‏دهد كه بطور مسلم آنها دروغگو هستند.در اين جمله انواع تاكيدها براى تكذيب آنان به چشم مى‏خورد نخست اينكه" جمله اسميه" است، و ديگر اينكه كلمه" ان" براى تاكيد است، و نيز لام" لكاذبون" كه به اصطلاح لام ابتدا و براى تاكيد مى‏باشد و همچنين ذكر" كاذبون" بجاى فعل ماضى دليل بر استمرار و ادامه دروغگويى آنان مى‏باشد، و به اين ترتيب خداوند با شديدترين وجهى سوگندهاى غليظ و شديد آنان را تكذيب مى‏كند!.


خداوند در آيه بعد تاكيد بيشترى روى اين موضوع حياتى كرده، به پيامبرش صريحا دستور مى‏دهد كه" هرگز در اين مسجد قيام به عبادت مكن" و نماز مگزار .بلكه بجاى اين مسجد" شايسته‏تر اين است كه در مسجدى قيام به عبادت كنى كه شالوده آن در روز نخست بر اساس تقوا گذارده شده است" (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ).نه اين مسجدى كه شالوده و اساسش از روز نخست بر كفر و نفاق و بى‏دينى و تفرقه بنا شده است. كلمه" احق" شايسته‏تر" گر چه افعل التفضيل است ولى در اينجا به معنى مقايسه دو چيز در شايستگى نيامده بلكه" شايسته" و" ناشايسته" اى را مقايسه مى‏كند، و اين در آيات قرآن و احاديث و سخنان روزمره نمونه‏هاى زيادى دارد.مثلا گاه به شخص ناپاك و دزد مى‏گوئيم پاكى و درست‏كارى براى تو بهتر است، معنى اين سخن آن نيست كه دزدى و ناپاكى خوب است ولى پاكى از آن بهتر است بلكه مفهومش اين است كه پاكى خوب و دزدى بد و ناشايست است.مفسران گفته‏اند مسجدى كه در جمله فوق به آن اشاره شده كه شايسته است پيامبر (ص ) در آن نماز بخواند همان مسجد" قبا" است كه منافقان مسجد ضرار را در نزديك آن ساخته بودند.


البته اين احتمال نيز داده شده كه منظور مسجد پيامبر ص و يا همه‏ مساجدى است كه بر اساس تقوا بنا شود، ولى با توجه به تعبير" أَوَّلِ يَوْمٍ" (از روز نخست) و با توجه به اينكه مسجد" قبا" نخستين مسجدى بود كه در مدينه ساخته شد احتمال اول مناسبتر به نظر مى‏رسد، هر چند اين كلمه با مساجدى همچون مسجد پيامبر ص نيز سازگار است.سپس قرآن اضافه مى‏كند: علاوه بر اينكه اين مسجد از اساس بر شالوده تقوا گذارده شده،" گروهى از مردان در آن به عبادت مشغولند كه دوست مى‏دارند خود را پاكيزه نگه دارند، و خدا پاكيزگان را دوست دارد" (فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ). در اينكه منظور از اين پاكيزگى، پاكيزگى ظاهرى و جسمانى يا معنوى و باطنى است، در ميان مفسران گفتگو است، در روايتى كه در تفسير" تبيان" و" مجمع البيان" در ذيل اين آيه از پيامبر ص نقل شده چنين مى‏خوانيم كه به اهل مسجد قبا فرمود« ما ذا تفعلون فى طهركم فان اللَّه تعالى قد احسن عليكم الثناء، قالوا نغسل اثر الغائط»:شما به هنگام پاك ساختن خود چه كارى انجام مى‏دهيد كه خداوند اين چنين شما را مدح كرده است؟ گفتند ما اثر مدفوع را با آب مى‏شوئيم".


رواياتى به همين مضمون از امام باقر( ع) و امام صادق( ع ) نقل شده است ولى اينگونه روايات دليل بر منحصر بودن مفهوم آيه به اين مصداق نيست، بلكه همانگونه كه ظاهر اطلاق آيه گواهى مى‏دهد طهارت در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر گونه پاكسازى روحانى از آثار شرك و گناه، و جسمانى از آثار آلودگى به كثافات را شامل مى‏شود.در سومين آيه مورد بحث مقايسه‏اى ميان دو گروه مؤمنان كه مساجدى‏همچون مسجد قبا را بر پايه تقوى بنا مى‏كنند با منافقانى كه شالوده آن را بر كفر و نفاق و تفرقه و فساد قرار مى‏دهند به عمل آمده است. نخست مى‏گويد:" آيا كسى كه بناى آن مسجد را بر پايه تقوا و پرهيز از مخالفت فرمان خدا و جلب خشنودى او نهاده است بهتر است، يا كسى كه شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى در كنار دوزخ نهاده كه بزودى در آتش جهنم سقوط خواهد كرد." بنيان" مصدرى است به معنى" اسم مفعول" يعنى بنا و ساختمان و" شفا" به معنى لبه چيزى است، و" جرف" به معنى" حاشيه" نهر و يا چاه است كه آب زير آن را خالى كرده باشد، و" هار" به معنى شخص يا ساختمان سستى است كه در حال سقوط است.تشبيه فوق با نهايت روشنى و وضوح بى‏ثباتى و سستى كار منافقان و استحكام و بقاى كار اهل ايمان و برنامه‏هاى آنها را روشن مى‏سازد.


مؤمنان به كسى مى‏مانند كه براى بناى يك ساختمان، زمين بسيار محكمى را انتخاب كرده و آن را از شالوده با مصالحى پر دوام و مطمئن بنا مى‏كند، اما منافقان به كسى مى‏مانند كه ساختمان خود را بر لبه رودخانه‏اى كه سيلاب زير آن را به كلى خالى كرده و هر آن آماده سقوط است مى‏سازد، همانگونه كه نفاق ظاهرى دارد فاقد محتوا چنين ساختمانى نيز ظاهرى دارد بدون پايه و شالوده.اين ساختمان هر آن ممكن است فرو بريزد، مكتب اهل نفاق نيز هر لحظه ممكن است باطن خود را نشان دهد و به رسوايى بيانجامد.پرهيزگارى و جلب رضاى خدا، يعنى هماهنگى با واقعيت و همگامى با جهان آفرينش و نواميس آن بدون شك عامل بقا و ثبات است.


اما نفاق يعنى بيگانگى با واقعيتها و جدايى از قوانين آفرينش بدون ترديدعامل زوال و فناست. و از آنجا كه گروه منافقان هم به خويشتن ستم مى‏كنند و هم به جامعه، در آخر آيه مى‏فرمايد" خداوند ظالمان را هدايت نمى‏كند.هدايت الهى يعنى فراهم ساختن مقدمات براى رسيدن به مقصد، تنها شامل حال گروهى مى‏شود كه شايستگى و استحقاق و آمادگى آن را داشته باشند، اما ظالمانى كه از اين شايستگى دورند هرگز مشمول چنين لطفى نخواهند بود زيرا خداوند حكيم است و مشيت و اراده‏اش روى حساب. در آخرين آيه اشاره به لجاجت و سرسختى منافقان كرده، مى‏گويد آنها چنان در كار خود سرسختند و در نفاق سرگردان، و در تاريكى و ظلمت كفر حيرانند كه حتى" بنائى را كه خودشان برپا كردند همواره به عنوان يك عامل شك و ترديد، يا يك نتيجه شك و ترديد، در قلوب آنها باقى ميماند، مگر اينكه دلهاى آنها قطعه قطعه شود و بميرند.آنها در يك حالت حيرت و سرگردانى دائم بسر مى‏برند، و اين كانون نفاق و مسجد ضرارى كه برپا كرده بودند به صورت يك عامل لجاجت و ترديد در روح آنها هم چنان باقى مى‏ماند، هر چند آن بنا را پيامبر ص بسوزاند و ويران كند، اما گويى نقش آن از دل پر ترديدشان زائل نمى‏گردد.
و در آخر آيه مى‏گويد" و خداوند دانا و حكيم است. اگر به پيامبرش دستور مبارزه و در هم كوبيدن چنين بناى ظاهرا حق به- جانبى را داد به خاطر آگاهى از نيات سوء بنا كنندگان و باطن و حقيقت اين بنا بود اين دستور عين حكمت و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه اسلامى صادر شد نه يك قضاوت عجولانه بود و نه زائيده يك هيجان و عصبانيت.


براساس این آیه در مقایسه مسجد ضرار با مسجد قبا می توان این نکته هارابدست آورد که:

الف: مسجدقبامسجدی است که به مسلمانان سودوبهره می رساندولی مسجدضراربرعکس ان است.« والذین اتخذوا مسجداً ضراراً»( توبه،107 )

ب: بانیان و سازندگان مساجد تقوی کسانی هستند که ایمان به آخرت و روز جزا دارند و اهل نماز و زکات می باشند وجزازخدانمی ترسند« انمایعمروامساجدالله من آمن بالله والیوم الآخر»( توبه،18 ) . ولی بانیان مسجدضرارکسانی هستندکه به خداوندو پیامبر (ص) کفرمی ورزندوازاطاعت الهی و رسولش سرپیچی می نمایند. «والذین اتخذوا مسجدا ضراراً وکفراً» (توبه،107 )

ج:مسجدتقوی مرکزوحدت وانسجام مسلمین است،امامسجدضرارمحل توطئه وتفرقه میان مومنان است. «وتفریقاً بین المومنین» (توبه،107 )


د: مسجدتقوی سنگراسلام ومسلمین است،امامسجدضرارپایگاه منافقان ومحاربان است.


و: بانیان مسجدتقوی انسانهای وارسته ودرستکارند،اماسازندگان مسجدضرارانسانهای دروغگوو دورو هستند« والله یشهدانهم لکاذبون» (توبه،107 )


ه: خداوند آبادکنندگان مساجدتقوی راهدایت وراهنمایی می کند «فعسی اولئک أن یکونوا من المهتدین» (توبه،18 )امابانیان مساجدضراررادرسراشیبی آتش جهنم قرارمی دهدوهرگزموردهدایت الهی قرارنمی گیرند «والله لایهدی القوم الظالمین» (توبه،19 )

پس می توان نتیجه گرفت که لازم است مسجدبراساس تقواورضایت الهی بنانهاده شودواساساً در قاموس قرآن آنچه قابلیت عروج وصعودبه درگاه الهی رادارااست،همان تقوااست وصاحبان آن، یعنی انسانهای تقواپیشه،نه صورت وظاهرعمل. مسجدکلاس وآموزشگاه تربیتی وانسان سازاست،پایگاه تقوی وتربیت نفس وهرکس درآن راه یابد،بایددرمقام طهارت درون وبرون خودازهرنوع نجاست و خباثت برآید. اهل مسجدبایدکسی باشدکه پایبندبه تمامی شئونات الهی ودینی خودباشدودرمیان مردم به راستی ودرستی مشهورگردد. خداونددرسوره نورآیات36 تا38 ویژگیهای اهل مسجدرااینگونه بیان می دارد: «فی بیوت أذن الله أن ترفع ویذکرفیها اسمه یسبح له فیهابالغدووالأصال. رجال لاتلهیهم تجاره ولابیع عن ذکرالله وإقام الصلوه وایتاء الزکوه یخافون یوماً تتقلب فیه القلوب والابصار.لیجزیهم الله أحسن ماعملوا ویزیدهم من فضله والله یرزق من یشاء بغیرحساب».


ترجمه: درخانه هائی خدارخصت داده که آنجارفعت یابدودرآن ذکرخداشودوصبح وشام تسبیح وتعزیه ذات پاک اوکنند. پاک مردانی که هیچ کسب وتجارت آنان راازیادخداوبه پاداشتن نمازوپرداختن زکات غافل نمی سازدوازروزی که دل ودیده هادرآن روزحیران ومضطرب است ترسان وهراسانند. تاخدا درمقابل بهترین اعمال ایشان جزاء وثواب عطافرمایدوازفضل واحساس خویش برآنهابیفزایدو خدا هرکه راخواهد روزی بی حدوحساب بخشد.

بنابراین داستان مسجد ضرار درسى است براى عموم مسلمانان در سراسر تاريخ زندگيشان، گفتار خداوند و عمل پيامبر ص به روشنى نشان مى‏دهد كه مسلمانان هرگز نبايد آن چنان ظاهر بين باشند كه تنها به قيافه‏هاى حق بجانب نگاه كنند و از اهداف اصلى بى‏خبر و بر كنار مانند. مسلمان كسى است كه نفاق و منافق را در هر زمان، در هر مكان، و در هر لباس و چهره بشناسد حتى اگر در چهره دين و مذهب، و در لباس طرفدارى از قرآن و مسجد بوده باشد! استفاده از" مذهب بر ضد مذهب" چيز تازه‏اى نيست، همواره راه و رسم استعمارگران، و دستگاه‏هاى جبار، و منافقان، در هر اجتماعى اين بوده كه اگر مردم گرايش خاصى به مطلبى دارند از همان گرايش براى اغفال، و سپس استعمار آنها استفاده كنند، و حتى از نيروى مذهب بر ضد مذهب كمك بگيرند.اصولا فلسفه ساختن پيامبران قلابى و مذاهب باطل همين بوده كه از اين راه گرايشهاى مذهبى مردم را در مسير دلخواهشان بيندازند.بديهى است در محيطى مانند" مدينه" آنهم در عصر پيامبر ص با آن نفوذ فوق العاده اسلام و قرآن، مبارزه آشكار بر ضد اسلام ممكن نبود، بلكه بايد لا مذهبى را در لفافه مذهب، و باطل را در لباس حق به پيچند و عرضه كنند، تا مردم ساده دل جذب شوند، و نيات سوء آنها لباس عمل به خود بپوشد.

 

ولى مسلمان راستين كسى نيست كه آن چنان سطحى باشد كه فريب اينگونه ظواهر را بخورد، بايد با دقت در عوامل و دستهايى كه براى اينگونه برنامه‏هاشروع به كار مى‏كند، و بررسى قرائن ديگر به ماهيت اصلى پى ببرد، و چهره باطنى افراد را در پشت چهره ظاهرى ببيند. مسلمان كسى نيست كه هر ندايى از هر حلقومى برخاست همين اندازه كه ظاهرا حق بجانب باشد بپذيرد و به آن لبيك گويد، مسلمان كسى نيست كه هر دستى به سويش دراز شد آن را بفشارد، و هر حركت ظاهرا دينى را مشاهده كرد با آن همگام شود، و هر كسى پرچمى بنام مذهب برافراشت پاى آن سينه زند، و هر بنائى بنام مذهب ساخته شد به سوى آن جذب گردد.
مسلمان بايد هوشيار، آگاه، واقع بين، آينده‏نگر و اهل تجزيه و تحليل در همه مسائل اجتماعى باشد.


ديوان را در لباس فرشته بشناسد، گرگها را در لباس چوپان تشخيص دهد و خود را براى مبارزه با اين دشمنان ظاهرا دوست آماده سازد.يك اصل اساسى در اسلام اين است كه بايد قبل از همه چيز نيات بررسى شود و ارزش هر عمل بستگى به نيت آن دارد، نه به ظاهر آن، گر چه نيت يك امر باطنى است، اما ممكن نيست كسى نيتى در دل داشته باشد، اثر آن در گوشه و كنار عملش ظاهر نشود، هر چند در پرده‏پوشى فوق العاده استاد و ماهر باشد.و از اينجا جواب اين سؤال روشن مى‏شود كه چرا پيامبر( ص) با آن عظمت مقام دستور داد مسجد يعنى خانه خدا را آتش بزنند، و مسجدى كه يك ريگ آن را نمى‏توان بيرون برد ويران سازند، و مكانى را كه اگر آلوده شود بايد فورا تطهير كنند مزبله گاه شهر سازند! پاسخ همه اين سؤالها يك مطلب است و آن اينكه مسجد ضرار مسجد نبود در واقع بتخانه بود، مكان مقدس نبود كانون تفرقه و نفاق بود، خانه خدا نبود بلكه خانه شيطان بود، و هرگز اسم و عنوان ظاهرى و ماسك‏ها، واقعيت چيزى را دگرگون نمى‏سازد.اين بود درس بزرگى كه داستان مسجد ضرار به همه مسلمانان براى همه اعصار و قرون داد.از اين بحث اين موضوع نيز روشن مى‏شود كه اهميت اتحاد در ميان صفوف مسلمين در نظر اسلام بقدرى زياد است كه حتى اگر ساختن مسجدى در كنار مسجد ديگر باعث ايجاد تفرقه و اختلاف و شكاف در ميان صفوف مسلمانان گردد آن مسجد تفرقه‏انداز نامقدس است.


نفى به تنهايى كافى نيست!


دومين درسى كه از آيات فوق مى‏گيريم اين است كه خداوند در اين آيات به پيامبر (ص) دستور مى‏دهد در مسجد ضرار نماز نخوان بلكه در مسجدى كه پايه آن بر شالوده تقوا بنا شده است نماز بخوان.اين" نفى" و" اثبات" كه از شعار اصلى اسلام" لا اله الا اللَّه" تا برنامه‏هاى بزرگ و كوچك ديگر همه جلوه‏هاى آن است، اين واقعيت را بيان مى‏كند كه هميشه در كنار هر نفى بايد اثباتى باشد، تا جامه عمل بخود بپوشد، اگر ما مردم را از رفتن به مراكز فساد نهى مى‏كنيم، بايد در مقابل آن كانونهاى پاكى براى اجتماع و ارضاى روح زندگى گروهى بسازيم، اگر از تفريحات ناسالم جلوگيرى مى‏كنيم بايد وسائل تفريحات سالمى فراهم سازيم، اگر از مدارس استعمارى نهى مى‏كنيم بايد فرهنگى سالم و مراكزى پاك براى آموزش و پرورش تشكيل بدهيم اگر بى‏عفتى را محكوم مى‏سازيم بايد وسائل ازدواج آسان در اختيار جوانان بگذاريم.آنها كه تمام قدرت خود را در" نفى" بكار مى‏اندازند، و در برنامه‏هايشان خبرى از اثبات نيست، يقين داشته باشند كه نفيشان هم كمتر بجايى خواهد رسيد.چرا كه اين سنت آفرينش است كه بايد همه غرائز و احساسات را از طريق صحيح اشباع كرد، چرا كه اين برنامه مسلم اسلام است كه" لا" بايد با" الا" توام گردد تا از آن توحيدى حياتبخش متولد شود.و اين درسى است كه متاسفانه بسيارى از مسلمانان آن را بدست فراموشى سپرده‏اند و باز هم شكايت مى‏كنند چرا برنامه‏هاى اسلامى پيش نمى‏رود، در حالى كه برنامه اسلام منحصر به نفى نيست آن چنان كه آنها خيال مى‏كنند، اگر نفى و اثبات را با هم قرين مى‏ساختند پيشرفتشان حتمى بود.


سومين درس ارزنده‏اى كه از جريان مسجد ضرار و آيات فوق فرا مى‏گيريم اين است كه يك كانون فعال و مثبت دينى و اجتماعى كانونى است كه از دو عنصر مثبت تشكيل گردد نخست شالوده و هدف آن از آغاز پاك باشد (أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ).و ديگر اينكه حاميان و پاسدارانش انسانهايى پاك و درستكار و با ايمان و مصمم باشند (فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا).از ميان رفتن هر يك از اين دو ركن اساسى باعث فقدان نتيجه و نرسيدن به مقصد است.

منبع : تفسير نمونه، ج‏8، ص:146-134،ترجمه تفسیر مجمع البیان،ج11،ص214 وج17، ص14، ترجمه تفسیر المیزان،ج9، ص618



::
 
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2899351
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391 
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396