خداوند در سوره توبه: آيات 107 تا 110 می فرماید:« وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (107) لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (108) أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (109) لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (110)» ترجمه: (گروهى ديگر از آنها) كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيان (به مسلمانان) و (تقويت) كفر و تفرقه ميان مومنان و كمينگاه براى كسى كه با خدا و پيامبرش از پيش مبارزه كرده بود، آنها سوگند ياد مىكنند كه نظرى جز نيكى (و خدمت) نداشتهايم اما خداوند گواهى مىدهد كه آنها دروغگو هستند!.هرگز در آن قيام (و عبادت) مكن، آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوى بنا شده شايستهتر است كه در آن قيام (و عبادت) كنى، در آن مردانى هستند كه دوست مىدارند پاكيزه باشند و خداوند پاكيزگان را دوست دارد.آيا كسى كه شالوده آن را بر پرهيز از خدا و خشنودى او بنا كرده بهتر است، يا كسى كه اساس آن را بر كنار پرتگاه سستى بنا نموده كه ناگهان در آتش دوزخ فرو مىريزد، و خداوند گروه ستمگر را هدايت نمىكند. (اما) اين بنائى را كه آنها كردند همواره به صورت يك وسيله شك و ترديد در دلهاى آنها باقى مىماند مگر اينكه دلهايشان پاره پاره شود (و بميرند و گر نه از دل آنها بيرون نمىرود) و خداوند دانا و حكيم است.
این آيات در باره گروهى ديگر از منافقان است كه براى تحقق بخشيدن به نقشههاى شوم خود اقدام به ساختن مسجدى در مدينه كردند كه بعدا بنام مسجد ضرار" معروف شد.اين موضوع را همه مفسران اسلامى و بسيارى از كتب حديث و تاريخ ذكر كردهاند، اگر چه در جزئيات آن تفاوتهايى ديده مىشود.خلاصه جريان بطورى كه از تفاسير و احاديث مختلف استفاده مىشود چنين است: گروهى از منافقان نزد پيامبر ص آمدند و عرض كردند به ما اجازه ده مسجدى در ميان قبيله بنى سالم (نزديك مسجد قبا) بسازيم تا افراد ناتوان و بيمار و پير مردان از كار افتاده در آن نماز بگزارند، و همچنين در شبهاى بارانى كه گروهى از مردم توانايى آمدن به مسجد شما را ندارند فريضه اسلامى خود را در آن انجام دهند، و اين در موقعى بود كه پيامبر ص عازم جنگ تبوك بود.
پيامبر ص به آنها اجازه داد، ولى آنها اضافه كردند آيا ممكن است شخصا بيائيد و در آن نماز بگزاريد؟ پيامبر ص فرمود من فعلا عازم سفرم، و هنگام بازگشت بخواست خدا به آن مسجد مىآيم و نماز در آن مىگزارم.هنگامى كه پيامبر ص از تبوك بازگشت نزد او آمدند و گفتند اكنون تقاضا داريم به مسجد ما بيايى و در آنجا نماز بگزارى، و از خدا به خواهى ما را بركت دهد، و اين در حالى بود كه هنوز پيامبر ص وارد دروازه مدينه نشده بود. در اين هنگام پيك وحى خدا نازل شد و آيات فوق را آورد و پرده از اسرار كار آنها برداشت، و به دنبال آن پيامبر دستور داد مسجد مزبور را آتش زنند، و بقاياى آن را ويران كنند، و جاى آن را محل ريختن زبالههاى شهر سازند! اگر به چهره ظاهرى كار اين گروه نگاه كنيم از چنين دستورى در آغازدچار حيرت خواهيم شد، مگر ساختن مسجد، آن هم براى حمايت از بيماران و پيران و مواقع اضطرارى كه در حقيقت هم يك خدمت دينى است و هم يك خدمت انسانى كار بدى است كه چنين دستورى در باره آن صادر شده.
اما هنگامى كه چهره باطنى مسئله را بررسى كنيم خواهيم ديد اين دستور چقدر حساب شده بوده است.توضيح اينكه: در زمان جاهليت مردى بود بنام" ابو عامر" كه آئين نصرانيت را پذيرفته و در سلك راهبان در آمده بود، و از عباد و زهاد بشمار مىرفت و نفوذ وسيعى در طائفه" خزرج" داشت.هنگامى كه پيامبر ص به مدينه هجرت كرد و مسلمانان گرد او را گرفتند و كار اسلام بالا گرفت، و هنگامى كه مسلمانان در جنگ بدر بر مشركان پيروز شدند ابو عامر كه خود روزى از بشارت دهندگان ظهور پيامبر ص بود اطراف خود را خالى ديد، و به مبارزه با اسلام برخاست، و از مدينه بسوى كفار" مكه" گريخت، و از آنها براى جنگ با پيغمبر اكرم ص استمداد جست و از قبائل عرب دعوت كرد.او كه قسمتى از نقشههاى جنگ" احد" را ضد مسلمين رهبرى مىكرد، دستور داد در ميان دو صف لشكر گودالهايى بكنند كه اتفاقا پيامبر ص در يكى از آنها افتاد و پيشانيش مجروح شد و دندانش شكست.هنگامى كه غزوه احد پايان يافت و با تمام مشكلاتى كه مسلمانان در اين ميدان با آن روبرو شدند آوازه اسلام بلندتر گرديد و در همه جا پيچيد او از مدينه فرار كرد و به سوى" هرقل" پادشاه روم رفت تا از او كمك بگيرد و با لشكرى براى كوبيدن مسلمانان حركت كند. ذكر اين نكته نيز لازم است كه بر اثر اين تحريكات و كارشكنىها پيامبر( ص) لقب" فاسق" به او داده بود.
بعضى مىگويند مرگ به او مهلت نداد تا خواسته خود را با هرقل در ميان بگذارد، ولى در بعضى از كتب ديگر مىخوانيم كه او با هرقل تماس گرفت و به وعدههاى او دلگرم شد!.به هر حال او پيش از آنكه بميرد نامهاى براى منافقان مدينه نوشت و به آنها نويد داد كه با لشكرى از روم به كمكشان خواهد آمد، مخصوصا توصيه و تاكيد كرد كه مركزى براى او در مدينه بسازند تا كانون فعاليتهاى آينده او باشد.ولى از آنجا كه ساختن چنين مركزى در مدينه بنام دشمنان اسلام عملا امكانپذير نبود منافقان بهتر اين ديدند كه در زير نقاب مسجد، و به عنوان كمك به بيماران و معذوران، اين برنامه را عملى سازند.سر انجام مسجد ساخته شد و حتى مىگويند جوانى آشنا به قرآن را از ميان مسلمانان بنام" مجمع بن حارثه" (يا مجمع بن جاريه) به امامت مسجد برگزيدند.ولى وحى الهى پرده از روى كار آنها برداشت و شايد اينكه پيامبر ص قبل از رفتن به تبوك دستور نداد شدت عمل در مقابل آنها به خرج دهند براى اين بوده كه هم وضع كار آنها روشنتر شود، و هم در سفر تبوك ناراحتى فكرى ديگرى از اين ناحيه نداشته باشد.
هر چه بود پيامبر ص نه تنها در آن مسجد نماز نگزارد، بلكه بعضى از مسلمانان (مالك بن دخشم، و معنى بن عدى، و عامر بن سكر، يا عاصم بن عدى) را ماموريت داد كه مسجد را بسوزانند و ويران كنند، آنها چنين كردند نخست به وسيله آتش سقف مسجد را سوزاندند و بعد ديوارها را ويران ساختند و سر انجام محل آن را مركزى براى ريختن زبالهها قرار دادند . بنابراین درآيات مورد بحث گروه ديگرى از منافقان را معرفى مىكند، گروهى كه با يك نقشه ماهرانه حساب شده وارد ميدان شدند، ولى لطف الهى به يارى مسلمانان شتافت، و اين نقشه نيز نقش بر آب شد.در نخستين آيه مىگويد" گروهى ديگر از آنها مسجدى در مدينه اختيار كردند" كه هدفهاى شومى زير اين نام مقدس نهفته بودند، سپس هدفهاى آنها را در چهار قسمت زير خلاصه مىكند:
1- منظور آنها اين بود كه با اين عمل ضرر و زيانى به مسلمانان برسانند (ضرارا).
" ضرار" به معنى زيان رسانيدن تعمدى است، آنها در واقع درست به عكس آنچه ادعا داشتند كه هدفشان تامين منافع مسلمانان و كمك به بيماران و از كار افتادگان است، مىخواستند با اين مقدمات پيامبر اسلام را نابود و مسلمانان را در هم بكوبند و حتى اگر توفيق يابند نام اسلام را از صفحه جهان براندازند.
2- تقويت مبانى كفر و بازگشت دادن مردم به وضع قبل از اسلام .
3- ايجاد تفرقه در ميان صفوف مسلمانان، زيرا با اجتماع گروهى در اين مسجد، مسجد" قبا" كه نزديك آن بود و يا مسجد پيامبر ص كه از آن فاصله داشت از رونق مىافتاد (وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ).از اين جمله- آن چنان كه بعضى از مفسران استفاده كردهاند- چنين بر مىآيد كه نبايد فاصله ميان مساجد آن چنان كم باشد كه روى اجتماع يكديگر اثر بگذارند، بنا بر اين آنها كه روى تعصبهاى قومى و يا اغراض شخصى مساجد را در كنار يكديگر مىسازند، و جماعات مسلمين را آن چنان پراكنده مىكنند كه صفوف جماعت آنها خلوت و بىرونق و بىروح مىشود، عملى بر خلاف اهداف اسلامى انجام مىدهند.
4- آخرين هدف آنها اين بود كه مركز و كانونى براى كسى كه با خدا و پيامبرش از پيش مبارزه كرده بود و سوابق سوئش بر همگان روشن بود بسازند تا از اين پايگاه نفاق، برنامههاى خود را عملى سازند (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ). ولى عجب اين است كه تمام اين اغراض سوء و اهداف شوم را در يك لباس زيبا و ظاهر فريب پيچيده بودند،" و حتى سوگند ياد مىكردند كه ما جز نيكى قصد و نظر ديگرى نداشتيم.و اين است آئين منافقان در هر عصر و زمان كه علاوه بر استتار در پردههاى ظاهرا زيبا متوسل به انواع سوگندهاى دروغين براى منحرف ساختن افكار عمومى مىشوند. ولى قرآن اضافه مىكند" خداوندى كه از اسرار درون همه آگاه است و غيب و شهود برايش يكسان مىباشد گواهى مىدهد كه بطور مسلم آنها دروغگو هستند.در اين جمله انواع تاكيدها براى تكذيب آنان به چشم مىخورد نخست اينكه" جمله اسميه" است، و ديگر اينكه كلمه" ان" براى تاكيد است، و نيز لام" لكاذبون" كه به اصطلاح لام ابتدا و براى تاكيد مىباشد و همچنين ذكر" كاذبون" بجاى فعل ماضى دليل بر استمرار و ادامه دروغگويى آنان مىباشد، و به اين ترتيب خداوند با شديدترين وجهى سوگندهاى غليظ و شديد آنان را تكذيب مىكند!.
خداوند در آيه بعد تاكيد بيشترى روى اين موضوع حياتى كرده، به پيامبرش صريحا دستور مىدهد كه" هرگز در اين مسجد قيام به عبادت مكن" و نماز مگزار .بلكه بجاى اين مسجد" شايستهتر اين است كه در مسجدى قيام به عبادت كنى كه شالوده آن در روز نخست بر اساس تقوا گذارده شده است" (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ).نه اين مسجدى كه شالوده و اساسش از روز نخست بر كفر و نفاق و بىدينى و تفرقه بنا شده است. كلمه" احق" شايستهتر" گر چه افعل التفضيل است ولى در اينجا به معنى مقايسه دو چيز در شايستگى نيامده بلكه" شايسته" و" ناشايسته" اى را مقايسه مىكند، و اين در آيات قرآن و احاديث و سخنان روزمره نمونههاى زيادى دارد.مثلا گاه به شخص ناپاك و دزد مىگوئيم پاكى و درستكارى براى تو بهتر است، معنى اين سخن آن نيست كه دزدى و ناپاكى خوب است ولى پاكى از آن بهتر است بلكه مفهومش اين است كه پاكى خوب و دزدى بد و ناشايست است.مفسران گفتهاند مسجدى كه در جمله فوق به آن اشاره شده كه شايسته است پيامبر (ص ) در آن نماز بخواند همان مسجد" قبا" است كه منافقان مسجد ضرار را در نزديك آن ساخته بودند.
البته اين احتمال نيز داده شده كه منظور مسجد پيامبر ص و يا همه مساجدى است كه بر اساس تقوا بنا شود، ولى با توجه به تعبير" أَوَّلِ يَوْمٍ" (از روز نخست) و با توجه به اينكه مسجد" قبا" نخستين مسجدى بود كه در مدينه ساخته شد احتمال اول مناسبتر به نظر مىرسد، هر چند اين كلمه با مساجدى همچون مسجد پيامبر ص نيز سازگار است.سپس قرآن اضافه مىكند: علاوه بر اينكه اين مسجد از اساس بر شالوده تقوا گذارده شده،" گروهى از مردان در آن به عبادت مشغولند كه دوست مىدارند خود را پاكيزه نگه دارند، و خدا پاكيزگان را دوست دارد" (فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ). در اينكه منظور از اين پاكيزگى، پاكيزگى ظاهرى و جسمانى يا معنوى و باطنى است، در ميان مفسران گفتگو است، در روايتى كه در تفسير" تبيان" و" مجمع البيان" در ذيل اين آيه از پيامبر ص نقل شده چنين مىخوانيم كه به اهل مسجد قبا فرمود« ما ذا تفعلون فى طهركم فان اللَّه تعالى قد احسن عليكم الثناء، قالوا نغسل اثر الغائط»:شما به هنگام پاك ساختن خود چه كارى انجام مىدهيد كه خداوند اين چنين شما را مدح كرده است؟ گفتند ما اثر مدفوع را با آب مىشوئيم".
رواياتى به همين مضمون از امام باقر( ع) و امام صادق( ع ) نقل شده است ولى اينگونه روايات دليل بر منحصر بودن مفهوم آيه به اين مصداق نيست، بلكه همانگونه كه ظاهر اطلاق آيه گواهى مىدهد طهارت در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر گونه پاكسازى روحانى از آثار شرك و گناه، و جسمانى از آثار آلودگى به كثافات را شامل مىشود.در سومين آيه مورد بحث مقايسهاى ميان دو گروه مؤمنان كه مساجدىهمچون مسجد قبا را بر پايه تقوى بنا مىكنند با منافقانى كه شالوده آن را بر كفر و نفاق و تفرقه و فساد قرار مىدهند به عمل آمده است. نخست مىگويد:" آيا كسى كه بناى آن مسجد را بر پايه تقوا و پرهيز از مخالفت فرمان خدا و جلب خشنودى او نهاده است بهتر است، يا كسى كه شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى در كنار دوزخ نهاده كه بزودى در آتش جهنم سقوط خواهد كرد." بنيان" مصدرى است به معنى" اسم مفعول" يعنى بنا و ساختمان و" شفا" به معنى لبه چيزى است، و" جرف" به معنى" حاشيه" نهر و يا چاه است كه آب زير آن را خالى كرده باشد، و" هار" به معنى شخص يا ساختمان سستى است كه در حال سقوط است.تشبيه فوق با نهايت روشنى و وضوح بىثباتى و سستى كار منافقان و استحكام و بقاى كار اهل ايمان و برنامههاى آنها را روشن مىسازد.
مؤمنان به كسى مىمانند كه براى بناى يك ساختمان، زمين بسيار محكمى را انتخاب كرده و آن را از شالوده با مصالحى پر دوام و مطمئن بنا مىكند، اما منافقان به كسى مىمانند كه ساختمان خود را بر لبه رودخانهاى كه سيلاب زير آن را به كلى خالى كرده و هر آن آماده سقوط است مىسازد، همانگونه كه نفاق ظاهرى دارد فاقد محتوا چنين ساختمانى نيز ظاهرى دارد بدون پايه و شالوده.اين ساختمان هر آن ممكن است فرو بريزد، مكتب اهل نفاق نيز هر لحظه ممكن است باطن خود را نشان دهد و به رسوايى بيانجامد.پرهيزگارى و جلب رضاى خدا، يعنى هماهنگى با واقعيت و همگامى با جهان آفرينش و نواميس آن بدون شك عامل بقا و ثبات است.
اما نفاق يعنى بيگانگى با واقعيتها و جدايى از قوانين آفرينش بدون ترديدعامل زوال و فناست. و از آنجا كه گروه منافقان هم به خويشتن ستم مىكنند و هم به جامعه، در آخر آيه مىفرمايد" خداوند ظالمان را هدايت نمىكند.هدايت الهى يعنى فراهم ساختن مقدمات براى رسيدن به مقصد، تنها شامل حال گروهى مىشود كه شايستگى و استحقاق و آمادگى آن را داشته باشند، اما ظالمانى كه از اين شايستگى دورند هرگز مشمول چنين لطفى نخواهند بود زيرا خداوند حكيم است و مشيت و ارادهاش روى حساب. در آخرين آيه اشاره به لجاجت و سرسختى منافقان كرده، مىگويد آنها چنان در كار خود سرسختند و در نفاق سرگردان، و در تاريكى و ظلمت كفر حيرانند كه حتى" بنائى را كه خودشان برپا كردند همواره به عنوان يك عامل شك و ترديد، يا يك نتيجه شك و ترديد، در قلوب آنها باقى ميماند، مگر اينكه دلهاى آنها قطعه قطعه شود و بميرند.آنها در يك حالت حيرت و سرگردانى دائم بسر مىبرند، و اين كانون نفاق و مسجد ضرارى كه برپا كرده بودند به صورت يك عامل لجاجت و ترديد در روح آنها هم چنان باقى مىماند، هر چند آن بنا را پيامبر ص بسوزاند و ويران كند، اما گويى نقش آن از دل پر ترديدشان زائل نمىگردد.
و در آخر آيه مىگويد" و خداوند دانا و حكيم است. اگر به پيامبرش دستور مبارزه و در هم كوبيدن چنين بناى ظاهرا حق به- جانبى را داد به خاطر آگاهى از نيات سوء بنا كنندگان و باطن و حقيقت اين بنا بود اين دستور عين حكمت و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه اسلامى صادر شد نه يك قضاوت عجولانه بود و نه زائيده يك هيجان و عصبانيت.
براساس این آیه در مقایسه مسجد ضرار با مسجد قبا می توان این نکته هارابدست آورد که:
الف: مسجدقبامسجدی است که به مسلمانان سودوبهره می رساندولی مسجدضراربرعکس ان است.« والذین اتخذوا مسجداً ضراراً»( توبه،107 )
ب: بانیان و سازندگان مساجد تقوی کسانی هستند که ایمان به آخرت و روز جزا دارند و اهل نماز و زکات می باشند وجزازخدانمی ترسند« انمایعمروامساجدالله من آمن بالله والیوم الآخر»( توبه،18 ) . ولی بانیان مسجدضرارکسانی هستندکه به خداوندو پیامبر (ص) کفرمی ورزندوازاطاعت الهی و رسولش سرپیچی می نمایند. «والذین اتخذوا مسجدا ضراراً وکفراً» (توبه،107 )
ج:مسجدتقوی مرکزوحدت وانسجام مسلمین است،امامسجدضرارمحل توطئه وتفرقه میان مومنان است. «وتفریقاً بین المومنین» (توبه،107 )
د: مسجدتقوی سنگراسلام ومسلمین است،امامسجدضرارپایگاه منافقان ومحاربان است.
و: بانیان مسجدتقوی انسانهای وارسته ودرستکارند،اماسازندگان مسجدضرارانسانهای دروغگوو دورو هستند« والله یشهدانهم لکاذبون» (توبه،107 )
ه: خداوند آبادکنندگان مساجدتقوی راهدایت وراهنمایی می کند «فعسی اولئک أن یکونوا من المهتدین» (توبه،18 )امابانیان مساجدضراررادرسراشیبی آتش جهنم قرارمی دهدوهرگزموردهدایت الهی قرارنمی گیرند «والله لایهدی القوم الظالمین» (توبه،19 )
پس می توان نتیجه گرفت که لازم است مسجدبراساس تقواورضایت الهی بنانهاده شودواساساً در قاموس قرآن آنچه قابلیت عروج وصعودبه درگاه الهی رادارااست،همان تقوااست وصاحبان آن، یعنی انسانهای تقواپیشه،نه صورت وظاهرعمل. مسجدکلاس وآموزشگاه تربیتی وانسان سازاست،پایگاه تقوی وتربیت نفس وهرکس درآن راه یابد،بایددرمقام طهارت درون وبرون خودازهرنوع نجاست و خباثت برآید. اهل مسجدبایدکسی باشدکه پایبندبه تمامی شئونات الهی ودینی خودباشدودرمیان مردم به راستی ودرستی مشهورگردد. خداونددرسوره نورآیات36 تا38 ویژگیهای اهل مسجدرااینگونه بیان می دارد: «فی بیوت أذن الله أن ترفع ویذکرفیها اسمه یسبح له فیهابالغدووالأصال. رجال لاتلهیهم تجاره ولابیع عن ذکرالله وإقام الصلوه وایتاء الزکوه یخافون یوماً تتقلب فیه القلوب والابصار.لیجزیهم الله أحسن ماعملوا ویزیدهم من فضله والله یرزق من یشاء بغیرحساب».
ترجمه: درخانه هائی خدارخصت داده که آنجارفعت یابدودرآن ذکرخداشودوصبح وشام تسبیح وتعزیه ذات پاک اوکنند. پاک مردانی که هیچ کسب وتجارت آنان راازیادخداوبه پاداشتن نمازوپرداختن زکات غافل نمی سازدوازروزی که دل ودیده هادرآن روزحیران ومضطرب است ترسان وهراسانند. تاخدا درمقابل بهترین اعمال ایشان جزاء وثواب عطافرمایدوازفضل واحساس خویش برآنهابیفزایدو خدا هرکه راخواهد روزی بی حدوحساب بخشد.
بنابراین داستان مسجد ضرار درسى است براى عموم مسلمانان در سراسر تاريخ زندگيشان، گفتار خداوند و عمل پيامبر ص به روشنى نشان مىدهد كه مسلمانان هرگز نبايد آن چنان ظاهر بين باشند كه تنها به قيافههاى حق بجانب نگاه كنند و از اهداف اصلى بىخبر و بر كنار مانند. مسلمان كسى است كه نفاق و منافق را در هر زمان، در هر مكان، و در هر لباس و چهره بشناسد حتى اگر در چهره دين و مذهب، و در لباس طرفدارى از قرآن و مسجد بوده باشد! استفاده از" مذهب بر ضد مذهب" چيز تازهاى نيست، همواره راه و رسم استعمارگران، و دستگاههاى جبار، و منافقان، در هر اجتماعى اين بوده كه اگر مردم گرايش خاصى به مطلبى دارند از همان گرايش براى اغفال، و سپس استعمار آنها استفاده كنند، و حتى از نيروى مذهب بر ضد مذهب كمك بگيرند.اصولا فلسفه ساختن پيامبران قلابى و مذاهب باطل همين بوده كه از اين راه گرايشهاى مذهبى مردم را در مسير دلخواهشان بيندازند.بديهى است در محيطى مانند" مدينه" آنهم در عصر پيامبر ص با آن نفوذ فوق العاده اسلام و قرآن، مبارزه آشكار بر ضد اسلام ممكن نبود، بلكه بايد لا مذهبى را در لفافه مذهب، و باطل را در لباس حق به پيچند و عرضه كنند، تا مردم ساده دل جذب شوند، و نيات سوء آنها لباس عمل به خود بپوشد.
ولى مسلمان راستين كسى نيست كه آن چنان سطحى باشد كه فريب اينگونه ظواهر را بخورد، بايد با دقت در عوامل و دستهايى كه براى اينگونه برنامههاشروع به كار مىكند، و بررسى قرائن ديگر به ماهيت اصلى پى ببرد، و چهره باطنى افراد را در پشت چهره ظاهرى ببيند. مسلمان كسى نيست كه هر ندايى از هر حلقومى برخاست همين اندازه كه ظاهرا حق بجانب باشد بپذيرد و به آن لبيك گويد، مسلمان كسى نيست كه هر دستى به سويش دراز شد آن را بفشارد، و هر حركت ظاهرا دينى را مشاهده كرد با آن همگام شود، و هر كسى پرچمى بنام مذهب برافراشت پاى آن سينه زند، و هر بنائى بنام مذهب ساخته شد به سوى آن جذب گردد.
مسلمان بايد هوشيار، آگاه، واقع بين، آيندهنگر و اهل تجزيه و تحليل در همه مسائل اجتماعى باشد.
ديوان را در لباس فرشته بشناسد، گرگها را در لباس چوپان تشخيص دهد و خود را براى مبارزه با اين دشمنان ظاهرا دوست آماده سازد.يك اصل اساسى در اسلام اين است كه بايد قبل از همه چيز نيات بررسى شود و ارزش هر عمل بستگى به نيت آن دارد، نه به ظاهر آن، گر چه نيت يك امر باطنى است، اما ممكن نيست كسى نيتى در دل داشته باشد، اثر آن در گوشه و كنار عملش ظاهر نشود، هر چند در پردهپوشى فوق العاده استاد و ماهر باشد.و از اينجا جواب اين سؤال روشن مىشود كه چرا پيامبر( ص) با آن عظمت مقام دستور داد مسجد يعنى خانه خدا را آتش بزنند، و مسجدى كه يك ريگ آن را نمىتوان بيرون برد ويران سازند، و مكانى را كه اگر آلوده شود بايد فورا تطهير كنند مزبله گاه شهر سازند! پاسخ همه اين سؤالها يك مطلب است و آن اينكه مسجد ضرار مسجد نبود در واقع بتخانه بود، مكان مقدس نبود كانون تفرقه و نفاق بود، خانه خدا نبود بلكه خانه شيطان بود، و هرگز اسم و عنوان ظاهرى و ماسكها، واقعيت چيزى را دگرگون نمىسازد.اين بود درس بزرگى كه داستان مسجد ضرار به همه مسلمانان براى همه اعصار و قرون داد.از اين بحث اين موضوع نيز روشن مىشود كه اهميت اتحاد در ميان صفوف مسلمين در نظر اسلام بقدرى زياد است كه حتى اگر ساختن مسجدى در كنار مسجد ديگر باعث ايجاد تفرقه و اختلاف و شكاف در ميان صفوف مسلمانان گردد آن مسجد تفرقهانداز نامقدس است.
نفى به تنهايى كافى نيست!
دومين درسى كه از آيات فوق مىگيريم اين است كه خداوند در اين آيات به پيامبر (ص) دستور مىدهد در مسجد ضرار نماز نخوان بلكه در مسجدى كه پايه آن بر شالوده تقوا بنا شده است نماز بخوان.اين" نفى" و" اثبات" كه از شعار اصلى اسلام" لا اله الا اللَّه" تا برنامههاى بزرگ و كوچك ديگر همه جلوههاى آن است، اين واقعيت را بيان مىكند كه هميشه در كنار هر نفى بايد اثباتى باشد، تا جامه عمل بخود بپوشد، اگر ما مردم را از رفتن به مراكز فساد نهى مىكنيم، بايد در مقابل آن كانونهاى پاكى براى اجتماع و ارضاى روح زندگى گروهى بسازيم، اگر از تفريحات ناسالم جلوگيرى مىكنيم بايد وسائل تفريحات سالمى فراهم سازيم، اگر از مدارس استعمارى نهى مىكنيم بايد فرهنگى سالم و مراكزى پاك براى آموزش و پرورش تشكيل بدهيم اگر بىعفتى را محكوم مىسازيم بايد وسائل ازدواج آسان در اختيار جوانان بگذاريم.آنها كه تمام قدرت خود را در" نفى" بكار مىاندازند، و در برنامههايشان خبرى از اثبات نيست، يقين داشته باشند كه نفيشان هم كمتر بجايى خواهد رسيد.چرا كه اين سنت آفرينش است كه بايد همه غرائز و احساسات را از طريق صحيح اشباع كرد، چرا كه اين برنامه مسلم اسلام است كه" لا" بايد با" الا" توام گردد تا از آن توحيدى حياتبخش متولد شود.و اين درسى است كه متاسفانه بسيارى از مسلمانان آن را بدست فراموشى سپردهاند و باز هم شكايت مىكنند چرا برنامههاى اسلامى پيش نمىرود، در حالى كه برنامه اسلام منحصر به نفى نيست آن چنان كه آنها خيال مىكنند، اگر نفى و اثبات را با هم قرين مىساختند پيشرفتشان حتمى بود.
سومين درس ارزندهاى كه از جريان مسجد ضرار و آيات فوق فرا مىگيريم اين است كه يك كانون فعال و مثبت دينى و اجتماعى كانونى است كه از دو عنصر مثبت تشكيل گردد نخست شالوده و هدف آن از آغاز پاك باشد (أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ).و ديگر اينكه حاميان و پاسدارانش انسانهايى پاك و درستكار و با ايمان و مصمم باشند (فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا).از ميان رفتن هر يك از اين دو ركن اساسى باعث فقدان نتيجه و نرسيدن به مقصد است.
منبع : تفسير نمونه، ج8، ص:146-134،ترجمه تفسیر مجمع البیان،ج11،ص214 وج17، ص14، ترجمه تفسیر المیزان،ج9، ص618
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2907855
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396