پايگاه اطلاع رساني حماسه سازان مردان خورشيد









آرشيو مطالب
شهریور 1388
مهر 1388
آبان 1388

موضوعات
مقالات
شعر
قطعه ادبی ]
تصاویر

آمار وبلاگ
کل بازدید ها : 2979
تعداد کل پست ها : 4
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ آخرین بروز رسانی :
جمعه 1 آبان 1388 
تاریخ ایجاد بلاگ :
جمعه 1 آبان 1388 

مردان خورشيد

پدرم به جبهه رفت …
فراموش نمي‌كنم آن لحظه را كه عازم سفر گشتي؛ پله‌هاي اتاق را يكي يكي پشت سر گذاشتي و به حوض داخل حياط رسيدي. همان حوضي كه من روي آن نشسته بودم و زانوي غم به بغل گرفته بودم آخر دوست نداشتم كه تو به سفر بروي و مرا تنها بگذاري. پدر خوب و دوست‌داشتني‌ام آن لحظه نمي‌داني هنوز نرفته چقدر دلم برايت تنگ شده بود. قطرات اشك در چشمانم حلقه زده بود و من از پشت آن چشمه‌ي زلال اشك‌هايم كسي را مي‌ديدم كه با لبخند مرا مي‌نگرد. پدرم خوب مي‌داني كه دختران چقدر دل‌بستة پدرند.
من غنچه‌اي بودم نوشكفته و تو باغباني كه مرا مي‌پروراندي يادت است كه چگونه مرا در آغوش گرفتي و غرق در بوسه‌ام كردي، يادت هست كه چطور مرا به خود مي‌چسباندي و نوازشم مي‌كردي، كاش آن لحظات به پايان نمي‌رسيد، كاش تو از كنارم نمي‌رفتي، كاش مرا با خود مي‌‌بردي تا لحظه‌اي بي تو نمانم، كاش بودي و مي‌ديدي چقدر دلم برايت تنگ شده، چقدر دلم براي در آغوش كشيدنت مي‌تپد. پدر كاسة آبي را كه پشت سرت ريختم به اين اميد بود كه هر چه زودتر برگردي. قرآني كه به دست داشتم و تو از زير آن گذشتي به آن نشان بود كه تو را به دست قرآن دادم اما تو برنگشتي. نمي‌داني چقدر انتظار آمدنت را كشيدم، نمي‌داني چقدر با اشك‌هايم اميد آمدنت را گلباران كردم. پدر اگر نمي‌رفتي دختر كوچكت اينقدر تنها نبود، اگر نمي‌رفتي جگرگوشه‌ات طعم يتيمي را نمي‌چشيد. پدر جان اگر مرا ترك نمي‌كردي هيچ‌گاه آسمان زندگي‌ام غبارآلود نمي‌شد و قطرات اشك چشمانم را فرا نمي‌گرفت.
كاش زمان به عقب برمي‌گشت و دوباره تو را مي‌ديدم و آغوش گرمت پناهگاه من مي‌شد. پدرم نمي‌داني چقدر غم‌بار است تو را نديدن؛ اي سراسر همه خوبي نمي‌داني چقدر دردناك است قاب عكس خاليت را در آغوش كشيدن و نوازش كردن. نمي‌داني چقدر اندوهناك است پلاك و چفيه‌ات را بوييدن به اميد استشمام بوي پدر.
مي‌دانم اگر تو و ديگر دلاورمردان از جان گذشته نبوديد شايد من و خيلي از انسان‌ها هم نبوديم. مي‌دانم كه دنباله‌رو امام حسين (ع) و قمر بني‌هاشم ابوالفضل عباس (ع) بوديد. اما پدر تو هم انصاف بده كه دلبندت كه با چشماني اشك‌بار تو را در ميان گل‌هاي شقايق و لاله جستجو مي‌كند هم حقي دارد، حقي براي اينكه از نعمت پدر بهره‌مند باشد اما تنها تو را بايد در خاطراتت بيابم، خاطراتي گنگ و مجهول. كاش از جبهه برمي‌گشتي؛ چرا بايد با مزارت سخن بگويم و راز دل كنم. دلم براي عطر تنت تنگ شده. كاش دلم كه از خنجر تنهايي پرخون است را مرهمي بودي. اي اسوة ايثار و گذشت دوستت دارم و اين روح پاك و انسان دوستت را مرحبا مي‌گويم و ستايش مي‌كنم. آن همه شهامت و شجاعتت را. دل دريايي‌ات را تحسين مي‌كنم و مغرورم به همچنين پدري. به آسمان و زمين فخر مي‌فروشم كه پدرم تويي دوستت دارم پدر مهربان‌تر از آفتابم. به اميد اينكه دعاي خيرت هميشه گشايندة كارهايم باشد.

                                                                                                  یا حق - موفق باشید.



 توسط مهدی زارع محمودآبادی در جمعه 1 آبان 1388  ساعت 11:04 AM نظرات 0
شلمچه قطعه‌اي از بهشت

مقصد ما «شلمچه» است ...

آهسته آهسته بعد از اولين خاكريز، تابلوها كيلومتر 10 و 5 را نشان مي‌دهند: به سمت شلمچه ... قطعه‌اي از بهشت، پيش مي‌رويم گويي كه زمزمه نجواي عاشقانه شيرمردان و سلحشوران كشور را با آقا و مولايشان به گوش مي‌شنويم و چه زيبا و عارفانه لبيك گوي نداي حق تعالي شدند.

انشاءا... كه مديون خون شهدا نباشيم.

حضور گسترده و چشمگير كاروان‌هاي راهيان نور مخصوصاً خانواده‌هايي كه با اعضاي خانواده اعم از پير، جوان و مادر نوزاد در بغل به سمت يادمان‌هاي شلمچه در حركت بودند حيرت‌انگيز بود، به نحوي كه يكي از زيباترين تصاويري كه توسط دوربين‌هاي تلويزيوني ما در صبحگاه روز سوم فروردين 1386 و اولين جمعه سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي ثبت و از طريق شبكه سراسري به همه كشور منتشر شد زيبايي حضور اين عزيزان بود و اين حضور قطعاً يك پيام دارد و آن اين ‌است كه اي شهيدان ما دنباله‌رو راهي هستيم كه شا با از خود گذشتگي در برابر متجاوزان ايستادگي كرديد و امروز موجبات سربلندي و افتخار نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران را در برابر استكبار جهاني فراهم كرد.



 توسط مهدی زارع محمودآبادی در جمعه 1 آبان 1388  ساعت 11:02 AM نظرات 0
من بسيجي‌ام از عمق تاريخ
من پيرو مقام معظم رهبريم. من بسيجي‌ام، من با «قاسم ابن الحسن» آشنايي ديرينه دارم، من اوامر «علي اكبر» حسين (ع)‌ را با خون اطاعت كردم، من علي (ع) را در صفين تنها نگذاشتم، من در ركاب علي (ع) در جنگ «نهروان» با دشمنان جنگيده و مي‌جنگم. من در «احد» شاهد شهيد شدن «حمزه» بدست وحشي بودم، من با چشم خود ضربت علي (ع) را در «خندق» ديدم، من در غربت بيست و چند ساله علي (ع) هر روزه به خانه «مولا» مي‌رفتم و احوالش را مي‌پرسيدم. من در كنار زينب (س) بودم كه با حسرت بر پاره‌هاي جگر برادر نگاه مي‌كرد. من شاهد ميدان رفتن شبيه‌ترين مردم به رسول ا… (ص) بودم و ديدم كه نامردان چگونه پاره تن پيغمبر را با كينه‌هاي مانده از بدر و احد نهفته و در شمشيرهايشان قطعه قطعه كردند. من در ظهر «عاشورا» شاهد و ناظر ضربت خوردن «ابا عبدا… الحسين (ع)» بودم و وفاي حضرت عباس (ع) را در كنار نهر «علقمه» با لب تشنه مشاهد كردم. من همسنگر «جهان‌آرا» در خرمشهرم.
من شاگرد «چمران» در دهلاويه و سوسنگردم. من ياور «همت» در كردستانم. من بروجردي را خوب مي‌شناسم، «زين‌الدين و باكري و خرازي» نيز مرا خوب به ياد دارند. من با «افشردي» در يك كاسه غذا مي‌خوردم، من هم سلولي «محمد جواد تندگويان» در صلاح‌الدين و رماديه و موصل، من «احمد متوسليان» را هيچ وقت فراموش نمي‌كنم. من در «عمليات خيبر» با شهداء سوار بر قايق، مجنون‌وار دنبال ليلي مي‌گشتيم. من در معيت غواصان در شب «فتح فاو» از اروند گذشتم. من با بچه‌هاي محاصره‌شده در «پاوه» نماز جماعت مي‌خواندم، من از كوچكي با غواصان مظلوم «ام‌ الرصاص و كربلاي 4» بزرگ شده‌ام، من زير آتش مستانه دشمن در كربلاي 5 براي بچه‌هاي مانده در كانال ماهي، كنسرو ماهي مي‌بردم. من زخم عميق جانبازان جاده «ام القصر» را فراموش نمي‌كنم. من و شهداء در «كارخانه نمك» نمك بر قلب امام نپاشيديم بلكه با نثار جان نمكهاي پاشيده شده بر قلبش را شستشو داديم من با بچه‌هاي مخلص و مظلوم «بعلبك و بني‌شير و پادگان خثنا» سالهاي سال است دوست صميمي هستم. من شهيد «شقاقي» را هرگز فراموش نمي‌كنم. من «محمد حسين فهميده» را در اوايل جنگ بارها ديده‌ام. من «صادق» را دوست دارم.
مگر مي‌شود من از خامنه‌اي اطاعت نكنم. من از كوچكي با او بزرگ شده‌ام و در سنگرهاي غرب و جنوب با او بر سر يك سفره مي‌نشستم. ما با همديگر هفته اول شهادت خودرا در كوهپايه‌هاي كبريا به سرآورديم، در دست قنوت بر «ارتفاعات ا…اكبر» در بيابان حجاز بر «تنگ حاجيان» و ما مانند تنگ چشمان دنيا به ميوه آخرت چشم ندوختيم، بلكه مثل مضموني در غزل سعدي تماشاگران بستان شديم، مثل بلبلان مست شاخسار شهود، در بستان هست نشستيم. يادت مي‌آيد وقتي انگشتان مقدست را به «ميدان مين» سينه‌ام كشيدي چقدر صداي «مجروحان» معبر بلند شد. آن شيارهاي سرخ زخمي را ديدي؟ آن كبوتران سربريده تبسم را نگاه كردي؟ ديدي چقدر بوسة بسيجي من عاشقانه از سيل سرخ پيشانيت گذشت و به اعماق خونين زخمت دويد؟ ديدي چه عارفانه بازوان بغضت را بر شانه گرفتم و چه قهرمانانه از آوار پياپي حقيقت گذشتم تا گردن در آتش مانده اشتياقت را به آغوش كشم.
يادت مي‌آيد در عمليات والعشق يك، يك هزار هكتار گيسوي زلف يار را به تصرف تصنيف درآورديم، يادت مي‌آيد وقتي شغالان فراق از بيشه‌هاي برودت بيرون مي‌جستند چه زبونانه در مقابل پلنگ مغرور عشق دخيل يا دلداده مي‌گفتند و ما عكس پير ميكده آخرالزمان را فاتحانه بر جوشن ذوب شده سردار سرشكسته قادسيه و براي نياي يكتا پرستان مسلمان صلوات مي‌فرستاديم؟ آه چه روزهاي رازيانه رنگي! چه شبهاي شراب‌افكني! چه لحظه‌هاي جاويداني! چه ثانيه‌هاي طولاني كوچكي! چه مردان مجردي! چه زنان مقدسي! چه جاده‌هاي ضرب در ابديتي! چه كوچه‌هاي پيچيده‌ در بوي گلي! چه خانه‌هاي زنبوري روشني! چه چشمهاي عسلي بركتي! مادرم وقتي قنوت مي‌گفت گويي نقشه عملياتي بهشت را نگاه مي‌كرد، خودم وقتي كوله پشتي را بدوش مي‌گرفتم انگار قباله آخرت را به شانه داشتم، ما به دلخواه خود باغهاي ابدي را به ديگران هديه مي‌داديم. بيا مثل «بسيجي‌ها» دست همديگر را بگيريم و به باغهايي برويم كه در آن شمشادهاي شهيد و سروهاي راست قامت استوار ايستاده‌اند، بيا به خط بسيجي‌ها براي همديگر نامه بنويسيم، همديگر را مثل دو بسيجي، دو فاخته سرگردان، دو چكاوك مجروح، دوست بداريم.
بيا از صحراي جدايي عبور كنيم و از بيابان تشنه فراق بگذريم، بسيجي‌وار از «مين حادثه‌ها» نترسيم، نترسيم اگر صداي «ارابه‌هاي مرگ» آمد! نترسيم اگر جلوي پاي ما خمپاره يأس تركيد و اگر مقابلمان كاتيوشاي محبت ذوب شد.
به «آرپي جي نيايش» خود تكيه كنيم و در غلغله تانكهاي تنهايي به تيربار آه خود متكي باشيم. در عمليات شفاف آيينه گيرنده‌هاي ماهواره وصل با خدا باشد. براي خدا حرف بزنيم، براي خدا گره‌هاي شيطان را پيدا كنيم، براي خدا به ديدباني اهريمنان برويم، عالم بلاست و عارف بسيجي دلداده‌اي است كه به فاصله تكبير از «خاكريز تن» به خدا خيز جان يورش مي‌برد، خط و خال خوبان را مي‌شكند، و به دوره زيبايي واصل مي‌شود. مي‌رود و سيم سوختن را بر گرد اميال خود مي‌گرداند و «مهمات آرزوها» را به آتش مي‌كشد، آتش عشق، آتشي كه «خونين شهر فراق» را به «خرمشهر وصال» تبديل مي‌كند.
بسيجي ستاد سوختن است ـ بسيجي كارمند كبرياست ـ بسيجي دست‌فروش دل است. بسيجي اجاره‌نشين خداست و كرايه عبوديت خود را به صاحب خانه كعبه پرداخت مي‌كند. بسيجي جوان عرفان است، چهارده سالگي عشق است، غل دوست داشتن و جوش عشقبازي است.
بسيجي بايست كه سالك را از خاكريزهاي جهان به ماوراء كائنات پرواز مي‌دهد. من خود يك «زيارت وارث» كامل را در چشمان يك بسيجي عاشق تا ته خوانده‌ام. من يك «اربعين» تمام در چله چشم يك بسيجي عارف رياضت كشيده‌ام. من در «مدرسه عشق» ثبت نام كردم. روي يك نيمكت با يك بسيجي تنها نشستم و «الفباي» عاشقانه حيات را آموختم و او تا چشم كار مي‌كرد زيبا بود! و تا چشم كار مي‌كرد سرمه مي‌دانست. تا چشم كار مي‌كرد برق تجلي داشت. تا لب باز مي‌كرد «آيات الهي» جاري مي‌شد و تا چشم مي‌بست روياهاي جهان آواز مي‌خواندند و تا گام به راه مي‌نهاد تعظيم مقصدها آغاز مي‌شد. من نمي‌توانستم بدون بسيج به «جنگ جاهليت» بروم، من نمي‌توانستم بدون ثبت نام در دسته مجاهدان به «شكار نفس» بپردازم.
بدون بسيجي شناسنامه عشق باطل است، بدون بسيجي عقد محبت نابستني است، بدون بسيجي نمي‌توان هيچ ويرانستاني را آباد كرد. بايد تنگه نفس را بست و تجارت آزاد شيطان را زير گلوله گرفت. هيچ جنگلي بدون بسيج پيروز نمي‌شود و هيچ صلحي بدون بسيج پايدار نيست. «بسيج نويسنده جنگ و صلح است»
بسيجي تنها عاشقي است كه مي‌تواند «كاسه زهر» را بنوشد و ترانه «احلي من العسل» بخواند. بياييد امسال بسيج بكاريم تا استقلال درو كنيم. بياييد به دست بسيجي‌ها بركت را بسته‌بندي كنيم و به نام نامي بسيج قراردادهاي بزرگ را ببنديم. بسيج مي‌تواند معاهده «رژي» را لغو كند و در قهوه‌خانه‌هاي تاريخ «جنبش تنباكو» راه بياندازد، دليران تنگستان را نگاه كنيد، تنگدستان بسيجي خود مانند كه هنوز «مخ مورگان شوستر» از ضرب شصت بسيجي منگ است.
هنوز عطر پيراهن خونين بسيجي در بيشه‌هاي «دارخوين» مي‌وزد. هنوز…
هفته بسيج بر دلاوران بسيجي اسوه‌هاي صبر و استقامت مبارك و تهنيت باد.

                                                                                موفق و سربلند باشید - یاحق



 توسط مهدی زارع محمودآبادی در سه شنبه 28 مهر 1388  ساعت 11:05 AM نظرات 0
جنگ تحمیلی علیه ایران چگونه رقم خورد

یك سال دیگر گذشت و مجدداً هفته دفاع مقدس فرارسید. این بهترین فرصتی است كه در محضر شهدا سر تعظیم و كرنش فرود آوریم و به محضر امام راحل كه بنیانگذار استقلال ما، آزادی ما و حكومت اسلامی ماست كه امروز معنای واقعی زنده بودن شخصیت و آرمان های امام را می توانیم هر لحظه حس كنیم چرا كه زندگی ما آمیخته شده به راهی كه او برای ما ترسیم كرده و خداوند توفیق داده در ادامه این راه ثابت قدم بمانیم.

و ابراز ارادت می كنیم به محضر رهبر انقلاب اسلامی و فرمانده كل قوا حضرت آیت الله خامنه ای كه امروز كاروانسالار ادامه این راه و این انقلاب عظیم می باشند كه حكومت اسلامی را سكانداری می كنند و این كشتی با عظمت و سربلندی به سمت ساحل عزت و اقتدار پیش می رود.

آنچه می خواهم عرض كنم پیرامون سه محور است:

1- نگاهی اجمالی به اهداف دشمن در هجوم به سرزمین ما و میزان تجاوز در عمق و عرض

2- پیش روی دشمن در روزهای نخستین و توقف ناگهانی دشمن

3- تفاوت 8 سال دفاع مقدس با سایر جنگ ها

1- نگاهی اجمالی به اهداف دشمن در هجوم به سرزمین ما و میزان تجاوز در عمق و عرض:

اغلب نویسندگان و تحلیلگران كشورهای خارجی، آگاهانه یا ناآگاهانه سعی كرده اند اختلافات مرزی ایران و عراق را از دلایل اصلی تجاوز عراق به ایران معرفی كنند. ایشان همیشه به كرات گفته و نوشته اند كه اختلافات مرزی بر روی اروند رود مهمترین اختلاف بین دو كشور بوده است و تازگی هم ندارد. این مسئله ای نبود كه دو كشور همسایه به طور تمام عیار به جنگی خانمانسوز كشیده شوند؛ دشمن اهداف دیگری داشت هدفش از بین بردن انقلاب اسلامی بود. خلاصه كلام پس از انعقاد قرارداد 1975روابط ایران و عراق به طور نسبی بهبود یافت. در جهت تحكیم روابط دو كشور، وزیر خارجه وقت ایران درسال 1354رسماً از عراق بازدید كرد و در همان سال صدام حسین هم رسماً از ایران بازدید كرد.

قبل از پیروزی انقلاب روابط به ظاهر حسنه و گرم بود، ولی با پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه، خلاء قدرتی در منطقه ایجاد شد. صدام حسین برای رسیدن به اهداف توسعه طلبانه خود و برای ژاندارم شدن در منطقه، جنایات بسیاری را مرتكب شد كه روی چنگیز و اسكندر را سفید كرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چون آمریكا پایگاه های نظامی فرهنگی خود را در ایران از دست داده بود، صدام از سوی آمریكا مأموریت یافت كه ج.ا.ا را از صحنه روزگار محو كند، چون با پیروزی انقلاب اسلامی ایران تمام منافع آمریكا در منطقه به خطر افتاد و آمریكا وجهه خود را از دست داد. البته صدام حسین و سخنگوی عراق اهداف دیگری از قبیل عربی بودن خوزستان واینكه خوزستان جزئی از عراق است و حاكمیت بر سرزمین های عربی را عنوان می كردند. صدام به همین خیال باطل بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دست به تحریكات مرزی زد تا بهانه لازم برای حمله همه جانبه خود بدست آورد.

ارتش عراق در 13 فروردین 1358 ، پنجاه روز پس از پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی ایران، شهر مهران را مورد تجاوز هوائی قرار داد و روز بعد گروه پیاده به سمت قصرشیرین روانه ساخت. در 18 فروردین همان سال تأسیسات نفتی این شهر را مورد هجوم قرارداد. این حملات و تحریكات نظامی همچنان ادامه داشت به طوریكه علناً با تجاوز 31 شهریور 59 ، حدود 636 مورد تجاوز هوائی- زمینی- بمباران و غارت احشام مرزنشینان توسط عراق انجام شد كه طی آن عده ای از مردم بیگناه كشته و مجروح شدند. پایبندی جمهوری اسلامی ایران به قرارداد 1975 تا این حد بود كه پس از بمباران های روستاهای مرزی ایران توسط هواپیماهای عراقی، دولت ایران بدون اقدام متقابل به منظور كاهش تشنج در منطقه، استاندار آذربایجان غربی را جهت مذاكره با استاندار سلیمانیه به عراق اعزام نمود. به هرحال عراق پس از مقدمه چینی اشاره شده در تاریخ 17 شهریور سال 1359 به بهانه اینكه ایران در امر تحویل و تحول زمین هائی كه مجدداً علامت گذاری شده كوتاهی می كند، مبادرت به اشغال این زمین ها با ارتش خود نمود؛ در صورتی كه در 24 اردیبهشت ماه سال 57 كمیسیونی جهت تحویل و تحول زمین ها تشكیل شده بود ولی قبل از تحویل و تحول می بایستی برخی از علائم كه تعداد آنها 21 عدد بود تغییر كند. این كمیسیون در تهران فعالیت می كرد كه عراقی ها كار را نیمه تمام گذاشتند و تهران را ترك كردند. دولت عراق بعدها به یادداشت های ایران پاسخ نداد و این موضوع مسكوت ماند.

تا اینكه در تاریخ 17 و 19 و 26 شهریور سال 59 كاردار سفارت ایران در بغداد به وزارت امور خارجه احضار شد و طی دو یادداشت به وی اعلام نمودند كه نیروهای مسلح عراق ناگزیرند تجاوز ایران در منطقه زین القوس و حوزه میمك را دفع كنند. این مسئله جالب توجه است چرا كه پس از دوسال كه رژیم عراق به یادداشت های ایران جواب نداد، به كاردار ایران در عراق اعلام می كند و در همان روز یعنی دوساعت بعد با عملیات نظامی پاسگاه زین القوس حوزه میمك را اشغال می كند. بالاخره صدام حسین در 26 شهریور سال 59 طی نطقی در پارلمان آن كشور الغاء قرارداد 1975 را اعلام كرد. وی با نفی نمودن قرارداد 1975 در دیدگاه مجامع بین المللی تأكید كرد كه عراق برای ایران در اروندرود حقی قائل نیست و حاكمیت خود را بر اروندرود اعلام كرد. اعلام لغو قرارداد 1975 مقدمه تجاوز نظامی عراق به خاك ایران بود.

قرائنی در دست هست كه نشان می دهد آمریكا و اسرائیل به طور مستقیم و غیرمستقیم عراق را تشویق به تجاوز به خاك ایران میكردند چون می خواستند به مقاصد خودشان برسند و بهتر از صدام هم كسی پیدا نمی شد. ارتش عراق در 31 شهریور بیش از 1300 روستا را منهدم و شهرهای هویزه- سومار- خسروی- قصرشیرین را با خاك یكسان كرد و عده ای از مردم بیگناه را شهید كرد.

2 - علت پیشروی در روزهای نخست جنگ و توقف ناگهانی دشمن:

پیشروی سریع و گسترده دشمن در روزهای اول جنگ دلایل بسیاری دارد كه می توان به سازماندهی دقیق نیروی دشمن بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، اطمینان از پشتیبانی های ابرقدرت ها و كشورهای منطقه و حضور نیروهای ارتش برای مقابله با ضدانقلاب و گروهك ها در شمال غرب، و وجود بنی صدر به عنوان فرمانده كل قوا و دیگر موارد اشاره كرد؛ اما علت توقف ناگهانی دشمن به عوامل مختلفی مربوط میشود. چرا دشمن به پیشروی خود ادامه نداد؟ در این مورد كارشناسان نظامی دلایل بسیاری دارند:

1- چنانچه جبهه ای بیش از حد گسترش پیدا كند از نظر لجستیكی و فرماندهی دچار اشكال خواهد شد.

2- موانع طبیعی و وضعیت زمین اجازه پیشروی بیشتر را نداد.

3- و یكی از مطالب مهم اینكه برخلاف انتظار صدام، در روزهای اول، ارتش شامل نیروهای زرهی، پیاده، توپخانه، هوانیروز و نیروی هوائی و نیروهای موجود ژاندارمری، در مقابل هجوم ارتش عراق مقاومت های سرسختانه ای را نشان داد و به مرور تشكیل سپاه و انسجام و حضور بسیج مردمی اجازه پیشروی بیشتر را به خاك عراق نداد. این مسئله باعث شد صدام فكر پیشروی را از سر خود بیرون كند چون قبلاً هم قول داده بود كه ظرف 48 ساعت در میدان آزادی تهران از یگانها سان خواهم دید. در اینجا صدام با مقاومت نیروهای مسلح و مردم به اشتباه خود پی برد و دیگر چاره ای جز تثبیت یگان های خود در مناطق به دست آمده نداشت.

3- تفاوت هشت سال دفاع مقدس با سایر جنگ ها:

جنگی كه به ما تحمیل شد اختلاف فاحشی در ماهیت فكری و ایدئولوژیكی با سایر نبردها یا جنگ هایی كه تاکنون در سطح بین المللی رخ داده، دارد. درواقع نمی توانیم نبردی پیدا كنیم كه یك طرف موضع كاملاً حق و الهی و نشأت گرفته از مكتب الهی اسلام باشد و طرف دیگر موضع شیطان با پشتوانه استكبار جهانی. در همین راستا نبرد بین موضع حق و باطل نبردی بسیار قاطع است و در این نبرد است كه می بینیم خداوند متعال آن نظر لطفش را شامل حالمان می نماید.

این وضعیت كاملاً در جنگ ملموس بود كه این دو موضع چقدر روشن در مقابل هم قرار گرفته و نبرد ظاهراً نبرد توپ و تانك و هواپیما و تجهیزات زرهی بود، ولی در ریشه نبرد انگیزه و عقیده بود. وجود انگیزه عمیق و ریشه دار الهی در رزمندگان به آنها قدرت بخشیده و اطمینان داده بود كه خداوند خریدار متاع آنهاست و قدرت خداوند است كه تمامی ندارد. (لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم) و در مقابل نیروی شیطان بود كه در مقابل قدرت حق با همه تمهیدات و پیش بینی ها چاره ای جز فرار و تسلیم نداشت.

بنابراین اگر بخواهیم بارزترین اختلاف این نبرد را با نبردهای دیگر كه در سطح بین المللی در قرن بیستم به وقوع پیوسته - اعم از جنگ جهانی اول و دوم و جنگ نفت و جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل و... - بیان كنیم در هیچكدام از اینها ماهیت جنگ ماهیت ایدئولوژیكی نبوده و انگیزه الهی نداشته اند.

تفاوت دیگر كه در برابر اولی پیش پا افتاده و محدود است، محور بحث كلاسیكی جنگ است. دفاع مقدس ما كه هشت سال به طول انجامید، هشت سال نبرد در مقابل جهان استكبار در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و از همه مهمتر تبلیغاتی بوده است، درحالی كه نبردهایی كه در كلاسها تدریس می گردد این قدر طول نكشیده، یعنی در ظرف مدت كوتاهی به پایان رسیده است. برای مثال جنگ نفت كه در حقیقت جنگ بزرگی بوده است فقط 48 روز طول كشید. نهایتاً باید گفت كه ما تجربیات و تحولات جدیدی در صحنه تاكتیك ایجاد كردیم كه در گذشته نمی توانستیم داشته باشیم ولی دشمن از همان تاكتیك های كلاسیك دیكته شده استفاده می كرد. شاید یكی از علل عمده شكست دشمن محدود شدن به تاكتیك های دیكته شده اربابانش بود. 

 بقلم سرتیپ دوم عباس نبی زاده [معاون احتیاط نیروی زمینی ارتش]

 



 توسط مهدی زارع محمودآبادی در شنبه 7 شهریور 1388  ساعت 11:11 AM نظرات 0

منوي اصلي
صفحه نخست
پست الكترونيك
نشانی rss وبلاگ

همسنگريها
شهيد اويني
محرم


POWERED BY RASEKHOON.NET