پايگاه اطلاع رساني حماسه سازان مردان خورشيد









آرشيو مطالب
آبان 1388
شهریور 1388
مهر 1388

موضوعات
مقالات
شعر
قطعه ادبی ]
تصاویر

آمار وبلاگ
کل بازدید ها : 2981
تعداد کل پست ها : 4
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ آخرین بروز رسانی :
جمعه 1 آبان 1388 
تاریخ ایجاد بلاگ :
جمعه 1 آبان 1388 

مردان خورشيد

پدرم به جبهه رفت …
فراموش نمي‌كنم آن لحظه را كه عازم سفر گشتي؛ پله‌هاي اتاق را يكي يكي پشت سر گذاشتي و به حوض داخل حياط رسيدي. همان حوضي كه من روي آن نشسته بودم و زانوي غم به بغل گرفته بودم آخر دوست نداشتم كه تو به سفر بروي و مرا تنها بگذاري. پدر خوب و دوست‌داشتني‌ام آن لحظه نمي‌داني هنوز نرفته چقدر دلم برايت تنگ شده بود. قطرات اشك در چشمانم حلقه زده بود و من از پشت آن چشمه‌ي زلال اشك‌هايم كسي را مي‌ديدم كه با لبخند مرا مي‌نگرد. پدرم خوب مي‌داني كه دختران چقدر دل‌بستة پدرند.
من غنچه‌اي بودم نوشكفته و تو باغباني كه مرا مي‌پروراندي يادت است كه چگونه مرا در آغوش گرفتي و غرق در بوسه‌ام كردي، يادت هست كه چطور مرا به خود مي‌چسباندي و نوازشم مي‌كردي، كاش آن لحظات به پايان نمي‌رسيد، كاش تو از كنارم نمي‌رفتي، كاش مرا با خود مي‌‌بردي تا لحظه‌اي بي تو نمانم، كاش بودي و مي‌ديدي چقدر دلم برايت تنگ شده، چقدر دلم براي در آغوش كشيدنت مي‌تپد. پدر كاسة آبي را كه پشت سرت ريختم به اين اميد بود كه هر چه زودتر برگردي. قرآني كه به دست داشتم و تو از زير آن گذشتي به آن نشان بود كه تو را به دست قرآن دادم اما تو برنگشتي. نمي‌داني چقدر انتظار آمدنت را كشيدم، نمي‌داني چقدر با اشك‌هايم اميد آمدنت را گلباران كردم. پدر اگر نمي‌رفتي دختر كوچكت اينقدر تنها نبود، اگر نمي‌رفتي جگرگوشه‌ات طعم يتيمي را نمي‌چشيد. پدر جان اگر مرا ترك نمي‌كردي هيچ‌گاه آسمان زندگي‌ام غبارآلود نمي‌شد و قطرات اشك چشمانم را فرا نمي‌گرفت.
كاش زمان به عقب برمي‌گشت و دوباره تو را مي‌ديدم و آغوش گرمت پناهگاه من مي‌شد. پدرم نمي‌داني چقدر غم‌بار است تو را نديدن؛ اي سراسر همه خوبي نمي‌داني چقدر دردناك است قاب عكس خاليت را در آغوش كشيدن و نوازش كردن. نمي‌داني چقدر اندوهناك است پلاك و چفيه‌ات را بوييدن به اميد استشمام بوي پدر.
مي‌دانم اگر تو و ديگر دلاورمردان از جان گذشته نبوديد شايد من و خيلي از انسان‌ها هم نبوديم. مي‌دانم كه دنباله‌رو امام حسين (ع) و قمر بني‌هاشم ابوالفضل عباس (ع) بوديد. اما پدر تو هم انصاف بده كه دلبندت كه با چشماني اشك‌بار تو را در ميان گل‌هاي شقايق و لاله جستجو مي‌كند هم حقي دارد، حقي براي اينكه از نعمت پدر بهره‌مند باشد اما تنها تو را بايد در خاطراتت بيابم، خاطراتي گنگ و مجهول. كاش از جبهه برمي‌گشتي؛ چرا بايد با مزارت سخن بگويم و راز دل كنم. دلم براي عطر تنت تنگ شده. كاش دلم كه از خنجر تنهايي پرخون است را مرهمي بودي. اي اسوة ايثار و گذشت دوستت دارم و اين روح پاك و انسان دوستت را مرحبا مي‌گويم و ستايش مي‌كنم. آن همه شهامت و شجاعتت را. دل دريايي‌ات را تحسين مي‌كنم و مغرورم به همچنين پدري. به آسمان و زمين فخر مي‌فروشم كه پدرم تويي دوستت دارم پدر مهربان‌تر از آفتابم. به اميد اينكه دعاي خيرت هميشه گشايندة كارهايم باشد.

                                                                                                  یا حق - موفق باشید.



 توسط مهدی زارع محمودآبادی در جمعه 1 آبان 1388  ساعت 11:04 AM نظرات 0
شلمچه قطعه‌اي از بهشت

مقصد ما «شلمچه» است ...

آهسته آهسته بعد از اولين خاكريز، تابلوها كيلومتر 10 و 5 را نشان مي‌دهند: به سمت شلمچه ... قطعه‌اي از بهشت، پيش مي‌رويم گويي كه زمزمه نجواي عاشقانه شيرمردان و سلحشوران كشور را با آقا و مولايشان به گوش مي‌شنويم و چه زيبا و عارفانه لبيك گوي نداي حق تعالي شدند.

انشاءا... كه مديون خون شهدا نباشيم.

حضور گسترده و چشمگير كاروان‌هاي راهيان نور مخصوصاً خانواده‌هايي كه با اعضاي خانواده اعم از پير، جوان و مادر نوزاد در بغل به سمت يادمان‌هاي شلمچه در حركت بودند حيرت‌انگيز بود، به نحوي كه يكي از زيباترين تصاويري كه توسط دوربين‌هاي تلويزيوني ما در صبحگاه روز سوم فروردين 1386 و اولين جمعه سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي ثبت و از طريق شبكه سراسري به همه كشور منتشر شد زيبايي حضور اين عزيزان بود و اين حضور قطعاً يك پيام دارد و آن اين ‌است كه اي شهيدان ما دنباله‌رو راهي هستيم كه شا با از خود گذشتگي در برابر متجاوزان ايستادگي كرديد و امروز موجبات سربلندي و افتخار نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران را در برابر استكبار جهاني فراهم كرد.



 توسط مهدی زارع محمودآبادی در جمعه 1 آبان 1388  ساعت 11:02 AM نظرات 0

منوي اصلي
صفحه نخست
پست الكترونيك
نشانی rss وبلاگ

همسنگريها
شهيد اويني
محرم


POWERED BY RASEKHOON.NET