به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ما مثل بچه اي هستيم كه پدرش دست او را گرفته است تا به جايي ببرد و در طول مسير از بازاري عبور مي كنند.
 
بچه شيفته ويترين مغازه ها مي شود و دست پدر را رها مي كند و در بازار گم مي شود.
 
وقتي هم متوجه مي شود كه ديگر پدر را نمي بيند، گمان مي كند پدرش گم شده است؛
 
در حالي كه در واقع خودش گم شده است....
ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 11:17 AM
گریه نکن پدر ......
 
همین " نان حلال " که در دست داری ........
 
می ارزد به تمام سفره های رنگین حرامی که بعضی ها دارند ......
 
این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد .....
 
که تو داری پدرم .......
 
دستت را میبوسم که نان حلال بر سر سفره ی با برکتت دیدم .....
ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 11:17 AM

روزی اقتصاد خواه مدیر مدرسه، برای بازرسی به كلاس رفت و به همه بچه‌ها گفت: دفترهای مشقتان را روی میز بگذارید. آقای مدیر وقتی دفتر مشق محمد تقی را دید، آن را برداشت و با ناراحتی پرسید: جعفری! این چه خطی است كه تو داری؟! محمد تقی با خونسردی پاسخ داد: من ایرادی در خطم نمی‌بینم. خیلی خوب است! آقای اقتصاد خواه با تعجب گفت: پس خودت می‌نویسی و خودت هم آن را تأیید می‌كنی؟! بیا بیرون ببینم! سپس با تركه قرمز رنگ درخت آلبالو بر كف دست محمد تقی زد و گفت: این خط از نظر من خیلی هم بد است. باید از همین امروز یاد بگیری كه خوش خط‌تر بنویسی! فهمیدی؟! محمد تقی كه دستش از شدت درد می‌سوخت، اندكی رنجید؛ ولی وقتی بیشتر در خط خود دقت كرد، به آقای مدیر حق داد و از آن به بعد تصمیم گرفت خواناتر و بهتر بنویسد.
ده‌ها سال بعد (حدود سالهای 1340 ـ 1350) روزی دانشگاه مشهد، استاد محمد تقی جعفری را دعوت كرد تا در آنجا سخنرانی كند. جمعیت بسیاری جمع شده و منتظر آمدن ایشان بودند؛ همه صندلی‌ها پر شده و عده فراوانی نیز ایستاده بودند. محمد تقی كه دیگر «علامه جعفری» نامیده می‌شد و اسلام شناس و صاحب نظری مشهور شده بود؛ پشت میكروفون قرار گرفت. در بین نگاه‌های مشتاق، چشمش به یك پیر دانا خیره شد و حدود یك دقیقه به سكوت گذشت. بعد از اتمام سخنرانی، آن استاد كهن سال كه كسی جز آقای جواد اقتصاد خواه، مدیر مدرسه اعتماد تبریز نبود، جلو آمد و در حلقه كسانی در آمد كه بعد از سخنرانی به دور علامه جعفری جمع شده بودند. علامه جعفری بعد از سلام و احترام، پرسید: یادتان هست با آن تركه آلبالوی قرمز رنگ مرا زدید؟ آقای اقتصاد خواه سر به زیر انداخت، امّا علامه جعفری با احترام و مهربانی گفت: كاش خیلی از آن چوب‌ها به من می‌زدید. این مركب بدن، تازیانه می‌خواهد تا روح را حركت بدهد و جلو ببرد. علامه جعفری به گرمی دست استاد پیرش را گرفت و فشرد.
ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 11:17 AM

الهی
 
در آن دم که امواج رنگارنگ گناه زیرکانه در گوش جانم خزید، موج بی رنگ صدایت را در همهمه ی گناه آلود وسوسه ها گم کردم.
 
من صدای مهربانت را در ابهام ثانیه های غرور و غفلت نشنیدم...
 
فراموشم شد که هیچ صدایی آشنایی نمی کند با من...
 
گوش جانم تشنه ی  زمزمه های حیات بخش توست؛
 
«یا سمیع الدعا» مرا حیاتی دوباره عنایت فرما.
 
..................
 
الهی
 
دل خوش باور و ساده ام دستخوش طوفان سهمگین فتنه شد... و من روسیاه آزمونت، قافیه را باختم...
 
از خاطرم رفت دلی که بوسه گاه ابلیسیان شد، لیاقت بوسه زدن بر خاک پای دوست در او نیست....
 
الهی، خانه ی دلم، حریم شیطان شد؛
 
مرا در زدودن ردّ پای ابلیس از حرم خویش یاری فرما.
 
..................
 
الهی
 
در آن دم که پرده چرکین گناه بر چشم و گوش تاریک و خاموشم آویختم، تو را درپس پرده ی بی شرمی هایم جا گذاشتم...
 
آیا نور ایمان و آمرزشت را چراغ راهم قرار خواهی داد؟
 
«یا نور المستوحشین فی الظلم»
 
..................
 
الهی
 
در آن دم که سرانگشتان مات و مبهوتم در بی حیایی گناه ماهرانه رقصیدند، مهارت بی بدیلت در آفرینش نقش بکرشان فراموشم شد...
 
فراموشم شد وعده آفرینش دوباره ی سرانگشتانم... «بلی قادرین علی ان نسوّی بنانه»
 
من برای گریز از این همه بی حرمتی به سرانگشتان شفابخش تو نیازمندم...
 
آیا غفلتم را به بزرگواری ات خواهی بخشید؟
 
..................
 
الهی
 
اگرچه نزدیکی به سراب گناه، مرا از سرچشمه ی زلال فیض و رحمتت دور نمود... اما به یقینم رساند که دلدادگی به غیر تو غرق شدن در وحشت طوفانی دریاهاست؛
 
مرا به مدد مهربانی بزرگوارانه ات از آلودگی غیر خود رها ساز و مصداق واقعی «و انجیناکم» مقرر فرما...
 
..................
 
الهی
 
در آن دم که طعم نیلگون واژه های ممنوعه بر لبهای غافل از نامت مهر ذلت و حقارت نهاد، تنها معجون ِ نام تو بود که آرامش از دست رفته را به من برگرداند که «ألا بذکر الله تطمئن القلوب»
 
..................
 
الهی
 
برای گریز از سلطه و وسوسه های شیاطین به انگشتان مهربان پروردگاری ات نیازمندم...
 
به حرمت مقرّبین درگاهت یاری ام فرما...
 
«یا رب العالمین»
ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 11:16 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 155

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 1743440
تعداد کل پست ها : 20595
تعداد کل نظرات : 20
تاریخ ایجاد بلاگ : جمعه 29 مرداد 1389 
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 25 مرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

کد ذکر ایام هفته
اوقات شرعی

حدیث