خداوند، هست اما نه آن گونه كه حادث باشد، موجود است، اما از نيستي پديد نيامده، با هر چيزي هست بي آن كه با آن مقارن و مجاور باشد، با هر چيز مغاير است بي آن كه از آن جدا باشد.
لا يُوصَف بِشَيءٍ مِنْ اِلأجزاءِ و لا بِألجَوارِح وَ الاَعضاءِ و لا بعرضٍ مِنْ الاَعراضِ ... .
خداوند به داشتن اجزاء و اندام و اعضاء و عرض از اعراض و مغايرت با ديگران و داشتن پاره ها و ابعاض موصوف نگردد، نه حدي دارد و نه نهايتي، نه انقطاعي در او حاصل مي شود و نه او را انتهايي است.