به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
"قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
*
گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
♥•٠·
گویند روزی ماهیان دریا جلسه ای تشکیل دادند و گفتند:
ما سالها است این حکایت را می شنویم که آب مایه حیات است .
اما هرگز آب را ندیده ایم .
اخیرا شنیده ایم در فلان نقطه از دریا، ماهی دانائی که آب را دیده ،
زندگی می کند. پس باید نزد او برویم تا آب را به ما نشان دهد.
هنگامی که ماهیان به او رسیدند، از او خواستند آب را به آنها بنمایاند.

ماهی دانا گفت : شما چیزی غیر از آب به من نشان دهید تا من آب را به شما نشان دهم .

این مثلی است برای کسانی که قائل به مبداء و معاد نیستند و می گویند:
اگر خدائی هست ، پس چرا او را نمی بینیم ؟
غافل از اینکه خالق جهان همه جا هست .چشم بصیرت می خواهد
تا به آثار او بنگرد و خالق جهان را در هر چیز مشاهده نماید.
چنانکه امیرمؤ منان فرمود:
ما راءیت شیئا الا و راءیت الله قبله و بعده و معه
هیچ چیزی را ندیدم مگر اینکه قبل از آن و بعد از آن و با آن خدا را دیدم .
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
و نحن اقرب الیه من حبل الورید
خدا از رگ گردن به انسان نزدیکتر است .دوست نزدیکتر از من به من است
شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید:
اءرایت الله حین عبدته ؟ آیا خدائی را که می پرستی می بینی ؟
فرمود: انی لم اعبد ربا لم اره
من خدائی را که نبینم عبادت نمی کنم .
پرسید: چگونه او را می بینی ؟
فرمود: چشمها او را نمی بیند، لکن قلبها او را می بیند

ادامه مطلب
پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394  - 11:26 AM

⊙ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﯿﺸﻪ ﺳﺲ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻪ
ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻠﯽ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ
ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻨﻢ ﮐﺎﺭﯼ
ﺩﺍﺷﺖ؟؟
ﭘﺪﺭﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﯾﺎﺩﺗﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﺷﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﺎ
ﺑﺎﺯﺵ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻏﺮﻭﺭﺕ ﻧﺸﮑﻨﻪ؟
ﺑﺪﺟﻮﺭﯼ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ..
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎ
................ ﻭﺍﻣﺎ ..................
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺻﺪﺍﺷﻮﻥ ﮐﻨﯿﻢ
ﻣﯿﮕﻦ :ﺟﺎﻧﻢ !
ﻭ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺻﺪﺍﻣﻮﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ،ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﭼﯿﻪ؟ﻩﺍ ... ؟
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻨﺪ ﺗﺎ 10 ﺗﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﻮﻧﺎ
ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ 10 ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻨﺪ
ﺍﺯ ﯾﮏ ﻣﺎﺩﺭ
ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪ !
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﻭ ﯾﺎﺩ ﺑﭽﻪ
ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ،
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﭘﯿﺮﯼ
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ
ﻭﯾﻠﭽﺮﺷﻮﻥ
ﺭﻭ ﻫﻞ ﺑﺪﻧﺪ !
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﺬﺍ ﺳﺮﺳﻔﺮﻩ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺩ
،ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻏﺬﺍ
ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺧﻮﺩﺷﻪ !
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ .
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﮑﻤﺸﻮ ﻟﮕﺪ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ
ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺷﻮﻕ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ !
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ
ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﺵ
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺗﺮﻩ !!!!!

ادامه مطلب
پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394  - 11:05 AM

ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺍﻡ ﺭﺍﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﻫﻨﺪ .
ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ
ﺩﺍﺭﯾﻢ .
ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ
ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟
ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ
ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ
ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ .
ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ
ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺵ ﯾﺦ ﺯﺩ ..
***
ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻨﺪﻳﺪﻥ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﻤﻴﺸﻪ
ﺑﺨﻨﺪﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺨﻨﺪﯾﻢ
ﭼــﻪ ﺣﻘﯿــﺮﻭﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳــﺖ ﺁﻥ ﮐﺴــﯽ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩﻣﻐــﺮﻭﺭﺍﺳﺖ !
ﭼــﺮﺍ ﻛـــﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧــﺪ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ ﺑــﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧــﺞ ، ﺷــــﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑــﺎﺯ ﻫـﻤــﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﻌﺒــﻪ ﻗــــﺮﺍﺭ
ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧـــﺪ .
ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺷﺎﻩ ﻭﮔﺪﺍ
ﺩﺍﺭﺍ ﻭﻧﺪﺍﺭ ﻗﺒﺮﺍﺳﺖ
ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺎﺯ ﺍﺳﺖ ...

ادامه مطلب
پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394  - 11:05 AM

دو جهانگرد آمریکایی به قاهره رفتند تا عارفی معروف ر را در آنجا که به نام "حافظ اعیم " خوانده می شد ، ببینند .

وقتی به منزل او رسیدند با کمال تعجب دیدند که عارف در اتاقی بسیار ساده زندگی می کند ، اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد ، 

دو جهانگرد از عارف پرسیدند : لوازم منزلتان کجاست ؟
عارف می گوید : مال شما کجاست ؟

جهانگردان می گویند : لوازم ما ؟ اما، ما اینجا فقط مسافریم !
عارف می گوید : من هم همینطور!

ادامه مطلب
پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394  - 10:50 AM

دانشمند بزرگ شیخ محمد باقر قاینى، صاحب كتاب كبریت الاحمر در كتاب كشكول خود به نام سفینة القماش مى نویسد: در عصرى كه در نجف اشرف به تحصیل علوم حوزوى اشتغال داشتم در آنجا سیدى زاهد و پرهیز كار بود كه سواد نداشت، روزى در حرم حضرت على (ع ) به زیارت آن حضرت مشغول بود، دید یكى از زائران ترك زبان، گوشه‌اى از حرم نشست و مشغول تلاوت قرآن شد، این سید جلیل احساساتى شد و به خود گفت :

آیا سزاوار است كه ترك و دیلم قرآن، كتاب جدت را بخوانند و تو بى‌سواد باشى و از خواندن آیات قرآن محروم بمانى؟!

او از روى غیرت و همت قسمتى از اوقاتش را در سقایى (آبرسانى) صرف كرد تا مخارج زندگى‌اش را تأمین كند، و قسمت دیگر را به تحصیل علوم پرداخت و كم كم ترقى كرد تا به حدى كه در درس خارج آیت الله العظمى میرزا محمد حسن شیرازى (میرزاى بزرگ، متوفى1312 ه ق) شركت مى‌كرد و به درجه‌اى رسید كه احتمال مى دادند به حد اجتهاد رسیده است. این سید جلیل و پارسا براى من چنین نقل كرد:

از آن روزى كه عمه‌ام زینب وفات كرده، تا كنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مى‌كنند و آن چنان مى‌گریند كه من باید بروم و آنها را ساكت كنم،

در عالم خواب امام زمان حضرت ولى عصر (عج) را دیدم، بسیار غمگین و آشفته حال بود، به محضرش رفتم و سلام كردم، سپس عرض كردم:

چرا این گونه ناراحت و گریان هستى؟

فرمود: امروز روز وفات عمه‌ام حضرت زینب است. از آن روزى كه عمه‌ام زینب وفات كرده، تا كنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مى‌كنند و آن چنان مى‌گریند كه من باید بروم و آنها را ساكت كنم، آنها خطبه حضرت زینب را كه در بازار كوفه خواند، مى‌خوانند و مى‌گریند، من هم اكنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نموده‌ام.

 


منبع:

خصائص الزینبیه، ص 211 و 212

ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 5:56 PM
آية الله مرعشى نجفى مى گويد:
در راه زيارت عسكريين (عليهماالسلام) و در جاده اى كه به امامزاده سيد محمد (عليه السلام) منتهى مى شود، راه را گم كردم و در اثر شدت تشنگى و گرسنگى از زندگى مايوس شدم و به حالت بيهوشى روى زمين افتادم. ناگهان چشم بازكردم، ديدم سرم در دامن شخص بزرگوارى است. آن شخص به من آب گوارايى دادند كه مانندش را درعمر خود نچشيده بودم. بعد از آن، سفره باز كردند، و در ميان آن دو يا سه عدد قرض نان بود كه از آن ها نيز خوردم. آن گاه به من فرمودند: اى سيد! قصد كجا را دارى؟ گفتم: حرم مطهر سيد محمد.

فرمودند: اين حرم سيد محمد است.
نگاه كردم ديدم در زير بقعه سيد محمد قرار داريم، در حالى كه من در قادسيه گم شده بودم و مسافت زيادى بين آن جا و حرم امامزاده سيد محمد وجود دارد.

در مدتى كه با آن شخص بزرگوار بودم، بهره هاى فراوانى نصيبم شد و مرا به انجام چندين عمل سفارش كردند؛ از جمله: تلاوت قرآن كريم ... و تسبيح فاطمه زهرا (س) و... ولى به ذهنم خطور نكرد اين آقا كيست، مگر زمانى كه از نظرم غايب شدند.
 
 

منبع:
نماز و عبادت فاطمه زهرا سلام الله عليها، عباس عزيزى، فصل هفتم، شماره 110.
ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 5:56 PM

پیرزن باصفایی که شاید مکرر خدمت حضرت ولی عصر عج در خواب و بیداری رسیده بود, بعد از آنکه مسجد مقدس جمکران را توسعه داده بودند , شب جمعه ای به مسجد مقدس جمکران می رود و صدها و بلکه هزاران نفر را می بیند که در اتاق ها و حتی در فضای باز مسجد برای عبادت و توسل به آن حضرت جمع شده اند و همه نسبت به آن حضرت عرض ارادت می کنند. خودش می گفت: من وقتی این جمعیت را دیدم و با قبل تر از آن مقایسه کردم خیلی خوشحال شدم که بحمدلله مردم اطراف مولایم حجه بن الحسن علیه السلام جمع شده اند و به آن حضرت اظهار علاقه می کنند . با این خوشحالی وارد مسجد شدم اعمال مسجد را انجام دادم و ... و ضمناً به آن وجود مقدس عرض کردم: آقا! خیلی خوشحالم که مردم به شما علاقه پیدا کرده اند و شب ها جمعیت بسیاری در مسجد جمع می شوند و به شما اظهار علاقه می کنند.

 
ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 5:55 PM
مرحوم حاج میرزا حسین نوری(ره) در معرفی حاج علی بغدادی(ره) می‏نویسد:
حاج علی مذکور، پسر حاج قاسم کرادی بغدادی است و او از تجّار و فردی عامی است. از هر کس از علما و سادات عظام کاظمین و بغداد که از حال او جویا شدم، او را به خیر و صلاح و صدق و امانت و مجانبت از عادات سوء اهل عصر خود مدح کردند.
ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 5:55 PM

یعقوب بن منفوس می گوید: به حضور امام حسن عسکری علیه السلام رسیدم . حضرت علیه السلام در سکوی جلوی خانه نشسته بود.در سمت راست ایشان اتاقی که بود پرده ای ریشه دار مقابل آن آویخته شده بود.

عرض کردم: آقا جان! صاحب الامر کیست؟

فرمود: پرده را کنار بزن.

وقتی پرده را کنار زدم , پسر بچه ای به سوی ما آمد که حدودا پنج ساله یا بیشتر به نظر می رسید. پیشانی اش گشاده و چهره اش سپید و حدقه ی چشمانش درخشان بود. و کف دست ها و زانوانش پر و محکم و خالی بر گونه ی راست داشت و موی سرش کوتاه بود.

امام حسن عسکری علیه السلام او را روی زانو نشانده و فرمود: صاحب الامر شما این است.

سپس برخاست و به او فرمود: فرزندم! تا وقت معلوم برو داخل. او هم داخل خانه شد در حالی که چشم هایم او را بدرقه می کرد. آن گاه حضرت فرمود: ای یعقوب! نگاه کن ببین چه کسی در خانه است؟

وقتی داخل شدم کسی را ندیدم.

 

 

منبع: داستانهایی از امام زمان(عج) ص 208

کمال الدین ج2 ص 407

ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 5:55 PM

آقای میرزا محمدباقر اصفهانی ، در کتاب شریف مکیال المکارم می نویسد:

شبی در خواب یا بین خواب و بیداری ، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام را دیدم که مطلبی را به این مضمون بیان فرمود:« در منبرها به مردم بگویید از گناهانشان توبه کنند و برای فرج و تعجیل ظهور امام زمان علیه السلام دعا کنند و بدانند که دعا برای آن حضرت ، مانند نماز میّت ، یک واجب کفایی نیست که اگر بعضی انجام دادند ، از دیگران ساقط شود ؛ بلکه مانند نماز یومیّه ، واجب عینی و برهمه تکلیفی واجب است.»

اللهم عجّل لولیک الفرج

 

منبع: خوابهای حقیقی یا پروازهای ناب ص 244

مولف: محمد حسین رجایی خراسانی

ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 5:54 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 11

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 1712125
تعداد کل پست ها : 20595
تعداد کل نظرات : 20
تاریخ ایجاد بلاگ : جمعه 29 مرداد 1389 
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 25 مرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

کد ذکر ایام هفته
اوقات شرعی

حدیث