به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران


آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان

دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!


قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»

 

من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

 

آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان

 

اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!

آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!

 

«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»

یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
 

آقا اجازه!............................
.......................................!


باشد! صبور می شوم اما تو لااقل

دستی برای من بده از دورها تکان...

 

آقا اجازه! خسته‌ام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب


آقا اجازه! پنجره‌ها سنگ گشته‌اند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب


آقا اجازه! باز به من طعنه می‌زنند  

عاشق ندیده‌های پر از نفرت رقیب


«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می‌کنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب

 

 آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود

«آدم» نمی‌شویم! بیا: ماجرای «سیب»!

باشد! سکوت می‌کنم اما خودت ببین ... !
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....

ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 5:58 PM

    مثل هر بار برای تو نوشتم: دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...

و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

  
=-=-=

جواب امام زمان:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!

ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 5:58 PM

عشق از نگاه من و تو تشکیل می شود

گاهی تمام من به تو تبدیل می شود

 

وقتی به داستان نگاه تو می رسم

یکباره شعر، وارد تمثیل می شود

 

ای عابر بزرگ که با گام های تو

از «انتظار» پنجره، تجلیل می شود

 

تا کِی سکوت و خلوت این کوچه های تلخ

خود را به چشم پنجره، تحمیل می شود

 

آیا  دوباره مثل همان سالهای پیش

امسال بدون تو تحویل می شود؟

 

بی شک شبی به پاس قدم های پاک تو

بازار شعر و قافیه تعطیل می شود

 

آن روز، هفت سین اهورایی بهار

با جمله ی نگاه تو تکمیل می شود

 

عشق از نگاه من و تو تشکیل می شود

گاهی تمام من به تو تبدیل می شود*

ادامه مطلب
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  - 5:57 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 11

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 1491693
تعداد کل پست ها : 20595
تعداد کل نظرات : 20
تاریخ ایجاد بلاگ : جمعه 29 مرداد 1389 
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 25 مرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

کد ذکر ایام هفته
اوقات شرعی

حدیث