محور : فقر اقتصادی
به نظر شما ، مبانی فلسفی تفکرات امام در طرح مسئله جنگ فقر و غنا چه بوده است ؟ چرا امام در آن زمان این مسئله را مطرح کردند ؟
دکترکوشکی: مبنای فلسفی نمی دانم دارد یا ندارد، چون یک پدیده ی غیر فلسفی است . یک پدیده سیاسی – اجتماعی و به نوعی حتی اقتصادی است. امام در واقع افقی را در طول تاریخ بشر از ابتدا و انتهایش در واقع می دیدند. که این افق را در بیان خیلی سادهٰ یک رویارویی دائمی حق و باطل می توانیم اسم بگذاریم. الآن ما به فرهنگ دینی هم نگاه کنیم متوجه می شویم که اهالی جبهه حق در طول تاریخ عموماً کسانی بودند که ما آنها را مستضعفین می گوییم. و در واقع طبق نظریه پایان تاریخ شیعه قرار است که اینهایی که مابه آنها مستضعفین می گوییم وارثین زمین بشوند . یعنی برنده نهایی نبرد بشریت بین حق و باطل، مستضعفین اند به تعبیر قرآن. حالا در این افق دینی و قرآنی، امام آمدند با بهره گرفتن از همین مفاهیم قرآنی برای جبهه حق و باطل مصادیق بیرونی تعیین کردند. جبهه استضعاف و استکبار، مستضعفین و مستکبرین و حالا این مستضعفین کسانی بودند که حضرت امام در واقع به عنوانی یک عالم دین تلقی شان این بود ٰ دین آمده تا مستضعفین را زنده بکند و مستضعفین را به حقوق ازدست رفته شان برساند و جبهه استکبار و طاغوت را از زیاده طلبی هایش منع کند و سرجای خودش بنشاند. خوب طبیعی است که با چنین افقی، امام حالا برای بحث مستضعفین مصادیقی را معرفی کردند،برای نمونه ی بیرونی از جبهه حق یک مصادیقی را معرفی کردند که این هم مستضعفین اقتصادی بودند و یک کسانی که در طول سال های سال حکومتهای مختلف، تعبیری که امام داشتند شهنشاهی ۲۵۰۰ ساله در کشور ما . حالا این یک استعاره است. کسانی که در طول تاریخ مضروبین بودند همیشه، پابرهنه گان مضروب دیکتاتورها. حالا این پابرهنه گی هم در بعد اقتصادی خودش نمود می داد و هم در بعد سیاسی و اجتماعی . کسانی که انسانیت شان نادیده گرفته شده. کسانی که اجازه داده نشده به حقوقشان دست پیدا کنند. کسانی که علیرغم همه این مشکلات در جبهه حق پافشاری کردند و برای حق فداکاری کردند. یعنی تعریف مستضعین و پابرهنه گان مضروب دیکتاتورها از نگاه امام کسانی نیست که راضی شده اند به ظلم پذیری. بلکه کسانی است که علیرغم ظلمی که به آنها می شود همیشه در صحنه دائمی مقابله با ظالم بوده اند. حالا بر هر شکلی که امکانش راداشتند تلاش کردند با ظلم مقابله کنند. خوب در این افق امام در واقع پدیده ای به نام جنگ دائمی فقر و غنا را مطرح می کنند که آن غنا،ٰ غنای استکباری است. و آن فقر،ٰ فقر ناشی از استضعاف است. فقر ناشی از تنبلی نیست . فقر ناشی از عدم عقلانیت نیست. و آن غنا هم به معنای غنای استکباری است نه اینکه هرکسی که برخوردار باشد . حالا در این افق، حضرت امام می آیند انقلاب را انقلاب مستضعفین معرفی می کنند. آن هم مستضعفین در بعد بین المللی، انقلابی که در بعد بین المللی می خواهد مدافع حقوق مستضعفین باشد، انقلابی که مستکبرین را در یک جبه جهانی به چالس می کشاند.حالا بخشی ا این مستضعفین به تعبیر امام در واقع محرومینی هستند که در درون کشور ما و همچنین در سایر کشور ها فرقی نمی کند. کسانی هستند که از حداقل حقوق انسانی خودشان بازداشته شده اند. و اتفاقاً علیرغم همین، محرومیت باز هم به ماندن در جبهه حق پافشاری می کنند. و به همین خاطر هم هست که امام این عده را در واقع که علی رقم همه محرومیت ها و همه مشکلات هنوز حمایت می کنند از جبهه حق که در این راه حاضرند که فداکاری کنند همان ولی نعمتان اند مثل آن بخش از جامعه ما ، جامعه روستایی جامعه عشایری طبقات محروم شهری ما که مثلاً بار جنگ و انقلاب را به دوش داشتند. امام نظام را متعلق به اینها می دانستند و خادم اینها می دانستند این یک فضای کلی است که در این فضا امام اصرار دارند که جبهه حق مصداق داشته باشد که مصداقش می شود جبهه جهانی مستضعفین و مستضعفین مصداق خروجی و بیرونی اش می شود بخش محرومینی که حالا چه در بعد سیاسی از حقوق خودشان محروم مانده اند و اجازه مشارکت به آنها داده نشده.که در بعد اجتماعی در واقع نتوانستند حضوری را که در اجتماع باید داشته باشند یا آن ارج و قربی را که باید داشته باشند ، داشته باشند. که جبهه مقابل اینها می شود اشرافیت، چه در بعد اقتصادی که از حقوق خدادادی شان محروم مانده اند
چطور تا قبل از اینکه امام مطرح کنند، این مسئله به این شکل مطرح نشده است؟
دکترکوشکی: این برمی گردد به نگاه جامع امام که امام در واقع در همان حالی که به یک عالم دینی نگاه می کردند به یک نگاه تاریخی هم داشتند و مباحث دینی را نه فقط در افق فقر و اصول مصطلح و یا مثلاً حتی عرفان مصطلح و یا در تفسیر مصطلح. بلکه در یک افق تاریخی می دیدند و این افق تاریخی اتفاقاً دینی است و درون دینی است یعنی بیرون دین نیست. در واقع این نگاهی بود از آن نگاه ناب شیعی که پیامبر، حضرت امیر و سایر ائمه معصومین تأکید داشتند که ماها خودمان را جزئی یک منازعه بزرگ تاریخی بدانیم و اینکه مثلاً در ادعیه ما منعکس هست . در دعای ندبه عرض کنم که در زیارت وارث ، در زیارت امین الله که می آید سلسله انصار جبهه حق را به علم صفوت الله می رسانند یعنی آن نگاهی را که اتفاقاً ادعیه شیعه تأکید دارند به اینکه این جبهه یک جبهه ای است که به تعبیر دعای ندبه همه خوبان عالم از اول تا آخر درش بودند، از آدم و نوح تا امام زمان. و این نگاه، امام می آید در واقع آن را زنده می کند. زنده می کند یعنی اینکه جامع بشری، جامعه اسلامی و شیعی را به این حقیقت مغفول مانده ارجاع می دهد، حقیقتی که اتفاقاً جزء ذات شیعه است.
امام می فرماید که امروز جنگ ما جنگ فقر و غناست. چرا امام لفظ جنگ برای این بحث استفاده می کند چرا اصلاً جنگ؟
دکترکوشکی: ببینید این منازعه از آن نظر جنگ گفته شد که اتفاقاً جالب است که امام جای دیگر می گوید جنگ ما ، جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد. یعنی امام به بعد فیزیکال جنگ خیلی تکیه ندارد. اما امامی که می گوید جنگ فقر و غنا همان امام می گوید جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد. یعنی می خواهد تلقی رایج از جنگ را جنگ های فیزیکی که بر سر خاک است کلاً پاک کند از ذهن مخاطب و بگوید جنگ ما یک جنگ اعتقادی است. امام بارها این واژه را به کار برده . در بسیج بزرگ اعتقادی ما می خواهند بسیج سربازان جهان اسلام را راه بیندازد. صحبت از این است که این فقر و غنا، فقر و غنای صرفاً اقتصادی نیست و امام در آن بعد خاص در آن مرحله خاص در آن مرحله خاص که بحث پذیرش قطعنامه است. و در واقع روزهای آخر سال آخر جنگ است امام می خواهند جامعه را متوجه این حقیقت کنند که درست است که ما یک جنگ فیزیکال را داریم خاتمه می دهیم اما تصور نکنیم که کار ما تمام شده . اینکه امروز جنگ ما جنگ فقر و غنا است این به معنی این نیست که دیروز نبوده است . این تأکیدی است بر اینکه ماجرا ادامه دارد و پایان گرفتن فیزیکی جنگ ما و حزب بعث عراق و جهان پشنوانه حزب بعث عراق بودند به معنی خاتمه یافتن مبارزه نیست. کما اینکه امام می گویند تا کفر باشد مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.
چارچوبی که امام در آن جنگ فقر و غنا را را مطرح می کنند چیست؟
دکترکوشکی: امام این را می دانند که اصلا هدف از خلقت جهان این است که انسان ها در چارچوب اختیار و عقلانیت خودشان به تکامل برسند و طبق آموزه های دینی ما آدمها در این مرحله باید منازعات و مبارزات زیادی را پشت سر بگذارند و در این مبارزه پیروز شوند. مبارزه با خودشان و درونشان و مبارزه با آن موانع بیرونی که در راه تکامل وجود دارد که یکی از بزرگترین موانع بیرونی در مسیر تکامل بحث استکبار است یعنی این تعبیری که ما داریم که زندگی جز عقیده و جهاد نیست این یک تعبیر است یک توصیفی ست از این منازعه دائمی یعنی انسانی که می خواهد هدف خلقت را محقق کند و به تکامل برسد باید هم بتواند در مبارزه با درونیات خودش به پیروزی برسد و هم در مبارزه با موانع بیرونی.
اینکه امام بعد از بحث فقر و غنا، بحث استضعاف و استکبار را مطرح می کند یعنی اینها در یک چارچوب قرار دارند؟
دکترکوشکی: اینکه در این چارچوب دینی نمی شود کسی به تکامل دست پیدا کند مگر اینکه مبارزه کند که عرض کردم این مبارزه بخشی درونی ست و بخشی از آن بیرونی، این مبارزه بیرونی با کسانی ست که اجازه تکامل به انسانها نمی دهند، به کسانی ست که طاغوت شدند و مانع رشد و تکامل بشریت. حالا اینها می توانند بعد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را همه با هم داشته باشند، نظامهای دیکتاتوری، نظامهای شاهنشاهی، نظامهای سرمایه ای و نظامهای دمکراتیک، همه اینها می توانند باشند. امام در این چارچوب و نگرش جامع دینی این مبارزه را مطرح می کند.
طبق تعریفی که شما از استضعاف و استکبار کردید، آیا نگاه طبقاتی به این موضوع نحوه ورود مناسبی برای جنگ فقروغناست؟
دکترکوشکی: نه، عرض می کنم نگاه طبقاتی نیست. نگاه به دو نوع تفکر است، تفکری که خودش را بنده خدا می داند و مطیع او و طبقه ای که خودش را برتر از این می داند که مطیع و بنده کسی باشد و خودش را محور جهان می داند.
آیا می شود این مساله را صرفا اقتصادی دانست یا می شود وجوه دیگری ( اجتماعی و فرهنگی) برایش قائل شد؟
دکترکوشکی: نه همه جانبه است، استکبار و استضعاف بیشتر از اینکه بار اقتصادی داشته باشد، بار سیاسی و اجتماعی دارد. صحبت سر این است که کسانی خودشان را محور می دانند و خود این پدیده را در مفاهیم دین، ما می گوییم استکبار و طاغوت و کسانی که مستکبر باشند و طاغوت باشند این حق را به خودشان می دهند که در زمین خدایگانی کنند و بقیه را مطیع خودشان کنند، به بقیه ظلم کنند در همه ابعاد و اجازه بروز شخصیت به دیگران ندهند و حقوق اقتصادی دیگران را در انحصار خودشان بگیرند و حقوق سیاسی آنها را به نفع خود مصادره کنند و در واقع آدمها را به ابزارهایی تبدیل کنند برای رسیدن به هدف خودشا. این نگاه، نگاه صرف اقتصادی نیست و این فقر و غنا هم بحث فقر و غنای اقتصادی فقط نیست.
با توجه به وضعیت دانشگاه های ما و وضعیت علوم انسانی( اقتصادی- اجتماعی- سیاسی) راه های ورود علمی به این موضوعات چطور می تواند باشد؟
دکترکوشکی: ما با علوم فعلی به هیچ جا نمی توانیم برسیم چون علوم فعلی اتفاقا باهدف خدمت در جهان استکبار طراحی شده اند و مستکبرین آن را طراحی کرده اند. علم اقتصاد فعلی، علم مدیریت فعلی و .. اصلا مقوم همین دیدگاه و جبهه استکباری اند.
اصلا جایی برای مساله فقروغنا هست؟
دکترکوشکی: در علوم فعلی پدیده فقروغنا کاملا پدیده ایده آلیستی و بی ارزش است، ارزش پرداختن ندارد. اصا علمی نیست. ما باید به دنبال علومی باشیم که منطبق بر ارزشهای دینی مان راه تقویت جبهه حق و جبهه مستضعفین و فقر و در مقابله جبهه جهانی غنا، استکبار و طاغوتها نشان بدهند.
اگر امکان دارد بیشتر باز کنید که ورود علمی به این حوزه چطور می تواند باشد؟
دکترکوشکی: در حوزه سیاست آن چه که امروز ما می خوانیم توصیفاتی ست از امری طبیعی به نام ابرقدرتها و اینها را علمی می دانند در حالی که مثلا در حوزه سیاست ما باید با رویکردی دینی به سیاست از پایه و بن معانی سیاست را تغییر بدهیم و دیگر گونه تعریف کنیم. سیاست فعلی ، سیاستی ست که قدرت را پایه میداند کما اینکه علم اقتصاد فعلی،علمی ست که سرمایه را محور می داند، خوب، در نگاه های الهی انسان و تکامل او محور است چه در سیاست و چه در اقتصاد و چه در جامعه و انسان ذیل توحید و ذیل خداوند معنا دارد نه انسان رها شده. اگر ما همین تفاوت را نگاه کنیم متوجه می شویم که عملا علم اقتصاد،سیاست و روابط بین الملل و جامعه شناسی فعلی برای توضیح و تبیین همین وضع نا به هنجار فعلی بنا شدند و مستخدم وضع فعلی اند. دقیقا باید به دنبال بنا نهادن علم اقتصاد و علم سیاست و علم مدیریت و علم جامعه شناسی و علوم انسانی باشیم که از ابتدا انسان را ذیل خداوند و ذیل توحید تعریف کنند و انسان معطوف به تکامل الهی را تعریف کنند و از آنجا علم شان بنا بگذارند. آن وقت دیگر معنی اقتصاد عوض می شود، اقتصاد دیگر سود انگاری نیست،سیاست قدرت طلبی نیست، جامعه شناسی انسان رها شده در جامعه و وانهاده به خودش نیست، مدیریت تلاش برای بهره وری ماکزیمم نیست، متفاوت می شود.
پس شما معتقدید برای ورود علمی به این مسائل باید علوم جدید تولید شود بعد وارد شویم؟
دکترکوشکی: بله،در فضای علوم موجود نمی شود به جایی رسید.
پس تا وقتی علوم تولید نشده باشد نمی شود وارد این مباحث شد؟
دکترکوشکی: بله آن علوم باید درست شود،اصلا خود درست کردن شما، کار علمی ست اینطور نیست که یکی درست کند ما برویم دنبال آن. خود ما این علوم را تولید می کنیم و از معارف دینی مان استخراج می کنیم،خود این می شود کار علمی.
برای جمع بندی اگر مبحثی مانده بفرمایید؟
دکترکوشکی: ببینید،نگاه دین این نیست که به فقرا و محرومین کمک کنیم این مسکن است. نگاه این است که خودباوری را بین محرومین و مستضعفین ایجاد کنیم تا خودشان برای رفع محرومیت قیام کنند. قرآن می کوید ما مستضعفینی را که تلاش نکردند برای رفع استضعافشون مواخذه می کنیم می گوید: چرا شما برای اینکه به استضعافتون غلبه کنید جهاد نکردید؟ چرا هجرت نکردید؟ شما هم در آتش هستید چون مستضعفینی بودید که وضع موجود را پذیرفته بودید . نگاه دین ان است که محرومین را به افقی از لحاظ تفکر برسانند که محرومین خودشان دایه دار مبارزه با استکبار و طاغوت شوند و به همین خاطر نگاه صدقه ای در دین ما جایی ندارد البته به عنوان مسکن مقطعی ما می توانیم کمک کنیم چه به فقرای سیاسی چه به فقرای اجتماعی و چه به فقرای اقتصادی اما این راهبرد نیست یک تاکتیک مقطعی و کوتاه مدت است و در واقع کرامت انسانی در دیدگاه دینی ما به گونه ای ست که می گویند تلاش کنیم ذهن مستضعفین را بارور کنیم و زنده کنیم کما اینکه خداوند پیامبرش را می فرستد که چه کند؟«هو الذی بعث فی امیین رسولا منهم آیاته و یذکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» خدا برای انکه جامعه ی از همه چیز محروم عربستان و بشریت را زنده کند پیامبری را برایشان می فرستد که چه کار کند؟«یتلوا علیهم آیاته …» ذهن شان را دگرگون کند. وقتی ذهن انسانهادگرگون شود می توانند هم به فقر غلبه کنند و هم به استضعاف سیاسی غلبه کنند و هم به استضعاف اجتماعی.
منبع: سایت ولی نعمتان
محور : فقر
قیام عاشورا به عنوان بزرگترین نقطه «حیات انقلابی» تشیع از جهات مختلف همواره مورد توجه قرار گرفته است ابعاد نظری این فرازمندترین نقطه تاریخ حماسه یکی از مسائلی است که نقطه شروع تحلیل ها درباره آن محسوب می شود تبیین هدف و مخاطب گیری عاشورا در طول تاریخ در منظر تشخص حسین بن علی(ع) نیز طوری پررنگ است که در بسیاری از سخنان آن حضرت از آغاز حرکت کاروان عاشورا تا شب دهم متجلی است. نوشتار حاضر برداشتی از کتاب «حسین عقل سرخ» از آثار حسن رحیم پور است که بخشی از آن با عنوان حسین از مستضعفان می گوید به تحلیل بخش هایی از خطبه حضرت امام حسین(ع) در منا پرداخته است. اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.
سلام بر حسین بن علی(ع) که امروز به ظاهر از میان بشریت رفتند اما درواقع، سکان فرماندهی همه انقلاب های عدالت خواهانه تاریخ بشر را در دست گرفتند. بسیاری، در طول این هزار و چند صد سال خواسته اند خون حسین بن علی(ع) و اصحابش را شست وشو کنند؛ انگار که اتفاقی نیفتاده یا اتفاقی عادی بوده است مثل همه اتفاقاتی که می افتد؛ اما نتوانسته اند. و سلام می گوییم بر ساحت قدسیه، زینب کبری(س) که از امروز بعدازظهر، فرمانده تاریخی انقلاب است و این جهاد بزرگ به ایشان محول می شود و خود در حضور یزید فرمودند که من در کربلا، چیزی جز زیبایی و شکوه ندیدم. به راستی باید گفت که بخشی از این زیبایی هم شاهکار خود زینب(س) و مدیون مقاومت زیبای ایشان بود. زینب(س) زیبا عمل کرد و عاشورا و ماجرای عاشورا را تمیز از آب درآورد و نگذاشت قضیه در کربلاو دشت بین نواویس و کربلامحدود و محصور بماند و همان جا دفن بشود. درواقع، زینب کبری(س) عاشورا را از یک ظرف محدود زمانی و مکانی بیرون کشید و وارد کل تاریخ کرد و از آن حفاظت و حراست فرمود.
خطبه امام حسین(ع) در منی در چند منبع شیعی آمده و در تحف العقول هم ثبت شده و کاملانشان می دهد که سیدالشهدا(ع) از مدت ها قبل می دیدند که شیب سیاسی و اجتماعی به سمت کربلاست و عطر عاشورا در فضا هست و از این رو افکار عمومی را از مدت ها قبل آماده می کردند و اخطارهای قبلی می دادند و زمینه را می ساختند برای اتفاقی که قرار است چند ماه بعد بیفتد. در آن خطبه، چنان چه دیروز عرض شد، ایشان به صراحت خطاب به علما و نخبگان، روشنفکران و مفسران قرآن، اصحاب پیامبر(ص)، تابعین موثر و معتبر و در جمعی نزدیک به نهصد تن از بزرگان، سخنرانی تاریخی و بسیار مهمی کردند که نوعی محاکمه و استیضاح بزرگان جهان اسلام و اصحاب و علما و قراء قرآن و مفسران اسلام بود و نه فقط یک سند سیاسی- تاریخی بلکه یک سند شرعی و عقیدتی است و به آن ها فرمودند اتفاقاتی که دارد می افتد، چیزهایی نیست که از چشم شما پنهان مانده باشد؛ چرا سکوت می کنید؟ شما حق ندارید بی تفاوت باشید؛ زیرا اکنون، یا من کلمه حق را می گویم که باید به من ملحق شوید و یا شعار باطل می دهم که باید مرا متقاعد کنید. در هر صورت، سخنان مرا باید بشنوید و اگر ما را سزاوار حق حاکمیت و حق مقاومت و حق انقلاب و شورش در برابر اینان می دانید، بروید و مردم شهرهایتان را برای مبارزه، بسیج و به سمت ما فراخوان کنید تا به ما ملحق شوند.
همه این ها نشان می دهد که سیدالشهدا(ع) قیام را از مدت ها قبل از عاشورا، آغاز کرده بود. فرمود: «من می ترسم که اگر دیر بجنید، اسلام بیش از این کهنه شود و ارزش ها مندرس گردد و از رواج بیفتد و همه آن شعارها و عظمت ها و اصولی که به خاطر آن ها سال ها قیام شد و شهید دادیم و مبارزات وسیعی صورت گرفت، همه، بیات بشود و اصلاح امور، دیر بشود. می دانیم که گاهی یک اقدام اگر به موقع، انجام بشود، موثر است اما اگر پس از موقع و دیرهنگام انجام گردد، حتی اگر ده برابر، انرژی بگذارید، دیگر تاثیری ندارد؛ چنان که نهضت انتقامی توابین و نمونه های دیگر بعد از ماجرای کربلا، تاثیری در سرنوشت مسلمین نگذاشت. یعنی کوفیان توبه کردند که چرا در همراهی با سیدالشهدا(ع) کوتاهی یا حتی خیانت کرده بودند و نهضت توابین در کوفه برای جبران عاشورا پا گرفت و هزاران تن هم کشته شدند؛ ولی دیگر این خون ها فایده ای نداشت؛ حال آن که همانان اگر دو سال- سه سال قبل یا در عاشورا حاضر بوده و همان جا شهید می شدند، بسیار موثر بود و شاید سرنوشت جهان اسلام تغییر می کرد. پس از عاشورا، همه قیام های متعدد اما نابهنگامی که در انتقام فاجعه عاشورا انجام گرفت، همه بی ثمر بود و ذکر برخی از آنان حتی در تاریخ هم نمانده است. این تجربه نشان می دهد که «درست بودن عمل»، کافی نیست؛ بلکه «بهنگام بودن» آن نیز لازم است و عمل صحیح، در زمان خودش باید انجام بشود. این موضوع بسیار مهمی در همه مبارزات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و تربیتی است و همه جا صدق می کند. عمل صحیح، قبل از وقت هم نباید باشد؛ چون میوه نارسیده را نباید چید، بعد از وقتش هم دیر خواهد بود. استدلال امام حسین(ع) هم همین بود که من می ترسم که عقاید و ارزش ها کهنه شود؛ این زخم، کهنه شود و اصول کم کم از سکه بیفتد و گوش ها نشنوند و به تدریج همه، گوش ها را به روی حرف حساب ببندند و به روی حرف های ناحساب، باز کنند و این اتفاقی بود که بعدها افتاد. امام فرمودند: خیانتی که روحانیون یهود و مسیح به توحید و عدالت- که شعار همه انبیاء(ع) بوده- کردند، همان خیانت را شماها نسبت به اسلام دوباره مرتکب نشوید. فرمود: خداوند مگر درخصوص احبار نگفت: لولاینهاهم الربانیون؛ یعنی چرا مردان خدا وقتی فساد و بی عدالتی را در جامعه می دیدند، وقتی تبعیض و دروغ و خیانت را می دیدند، سکوت کردند و اعتراض نکردند؟ گفته سیدالشهداء(ع) به این معناست که این آیات، منحصر به روحانیون یهودی و مسیحی نیست؛ شما علمای اسلام نیز مخاطب همین آیات هستید. زیرا شما بر سر اسلام همان بلایی را می آورید که آنها بر سر ادیان الهی پیشین آوردند و با این سکوتتان و کوتاهی در همکاری با من، اسلام را ضایع می کنید. شما می ترسید و به ظلمی که پیش چشم شما اتفاق می افتد نگاه می کنید و نهی نمی کنید؛ زیرا به دنبال نام و نان و موقعیت هستید و می خواهید به هر قیمت، زنده بمانید یا می ترسید که با شما برخورد کنند. این سازش، یا رغبه و یا رهبه صورت می گیرد. فرمود: از خدا بترسید، از مردم نترسید، از صاحبان قدرت نترسید. آیات قرآن را هم برآنان خواندند، و عرض شد که دراین سخنرانی، حضرت فرمودند که دعوت به اسلام باید همراه با «رد مظالم» باشد. رد مظالم به معنی عقب زدن ستم ها و جبران بی عدالتی هاست. همچنین فرمود که دعوت به اسلام باید توام با «مخالفه الظالم» باشد؛ یعنی درگیرشدن با ستمگر هم لازم است و صرفا نباید کلی گویی کنید که ما با ظلم مخالفیم؛ بلکه باید ظالم را پیدا کنید و یقه اش را بگیرید. این فرمایش حضرت سیدالشهداء(ع) در خطبه منی است. چون همه بزرگان اصحاب می گفتند: آقا، ما به طورکلی قبول داریم، صحیح می فرمایید، ما فرموده های شما را قبول داریم و در کل، درست است! اما سیدالشهداء می فرمود که این «به طورکل» فایده ای ندارد و باید به طور جزء و مشخص، درگیر بشوید. کلی گویی و تکرار واضحات، کافی نیست، باید درگیر شوید. دیگر با سخنرانی نمی شود و کلی بافی، کافی نیست.
جالب است که حضرت از موارد اصلی امر به معروف و نهی از منکر که جزو فلسفه قیام عاشورا است «قسمه الفیء والغنائم» را ذکر می کنند که همان توزیع عادلانه ثروت های عمومی و بیت المال و نیز گرفتن مال از اغنیا و ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا و محرومین و کاهش فاصله های طبقاتی است.
سیدالشهداء(ع) می گویند: «این تکلیف شرعی شما بود و کوتاهی کردید و من برای همین حقوق و حدود ضایع شده، قیام می کنم. شماها در جامعه احترام دارید و این احترام شما هم ناشی از عملکرد خودتان نیست؛ بلکه به خاطر پیامبر(ص) و به احترام دین و انتساب شما به دین و به خداست. مردم جلوی پایتان بلند می شوند و شما را بر خود ترجیح می دهند. «یوثرکم من لافضل لکم علیه و لایدلکم عنده». کسانی که هیچ خدمتی به ایشان نکرده اید و هیچ فضیلتی هم برایشان ندارید، باز شما را برخود مقدم می دانند و می گویند: شما جلوتر بفرمایید. این احترام و اعتبار را از کجا آورده اید؟ از دین. ولی کجا خرجش می کنید؟ در راه خودتان خرج می کنید. این اعتبار اجتماعی را خرج نمی کنید. مثل حاکمان و شاهدان، با دبدبه و کبکبه رفت و آمد می کنید و به تکلیف شرعی خود عمل نمی کنید. آیا می دانید که همه این اعتبار و احترامی که درجامعه دارید، بدان خاطر بوده است که مردم از شما توقع دارند که به حق خدا قیام کنید؟! اما چنین نکردید و در بیشتر حقوق خدا کوتاهی کرده و به تکلیفتان عمل نکردید: «عن اکثر حقه تقصرون»
تضییع حق محرومین
سپس فرمود: «اما حق الضعفا فضیعتم و اما حقکم بزعمکم فطلبتم» حق ضعفا را ضایع کردید و پیش چشم شما، مستضعفین و فقرا و محرومین پامال شدند و شما را برنیاشفتید؛ اما درباره حقوق و منافع خودتان مجامله نکردید و همه آن را مطالبه کردید. هرجا سخن از منافع خودتان است، محکم می ایستید و هرجا سخن از حقوق محرومین و ضعفاست، کوتاه می آیید. امام حسین(ع) به اصحاب پیامبر(ص) فرمود: «فلامالابذلتموه» نه مالی در راه دین، بذل کردید و نه در راه خدا و انقلاب و جهاد و عدالت، انفاق کردید. «ولانفسا خاطرتم للذی خلقها ولاعشیره عادیتموها فی ذات الله»؛ نه حتی جانتان را یک بار هم در راه خالق این جان، به خطر انداختید؛ یک سیلی برای دین نخوردید و نه به خاطر خدا با قوم و خویش هایتان که فاسد بودند، در افتادید. همه این کوتاهی ها را کردید؛ اما با وجود این، آرزوی بهشت الهی و همنشینی پیامبر(ص) در آخرت را هم دارید! «انتم تتمنون علی الله جنته و مجاوره رسوله»؛ می خواهید در بهشت، همنشین پیامبران و انبیاء هم باشید در حالی که من منتظر انتقام الهی برای شما هستم. حال که نه شما خود، اهل اقدام هستید و نه وقتی ما اقدام می کنیم، حاضرید از ما طرفداری و حتی یک دفاع خشک وخالی کنید، چگونه امید بهشت دارید؟!»
فراموشی میثاق رسول الله
فرمود: «شما، مردان الهی و مجاهد را اکرام نمی کنید. شما که به نام خدا و به خاطر خدا درمیان مردم محترمید و مردم به احترام پیامبر(ص) به شما احترام می گذارند، چرا در راه پیامبر(ص) فداکاری نمی کنید؟ «قد ترون عهودالله منقوضه فلاتفزعون» می بینید که پیمان های الهی همه نقض شده و زیرپا انداخته شده و فریاد نمی زنید. «اما انتم لبعض ذمم ابائکم تفزعون» اما همین که به یکی از پیمان های پدران خودتان ذره ای جسارت می شود، فریاد می زنید. میثاق رسول الله(ص) در این جامعه، تحقیرشده و کورها، لال ها، زمین گیرها، بیچاره ها و محرومین در شهرها رهاشده اند و کسی به فکر محرومین و بیچاره ها نیست. کسی به اینان رحم نمی کند.»
امام بلافاصله بعد از این که از تحقیرشدن میثاق رسول الله(ص)سخن می گویند، بحث محرومین را پیش می کشند که چگونه در شهرها رها شده اند. پس معلوم می شود که این بحث، از مفاد اصلی پیمان رسول الله(ص) است.
انزوای علمای دین
فرمود: «لافی منزلتکم تعملون ولامن عمل فیها تعتبون» نه در آن منزلت الهی که دارید، به تکلیف خود عمل کنید، یعنی نه خودتان اهل عمل اید و نه از کسی که عمل می کند و اهل عمل است، حمایت می کنید. این همه احترام و حرمت را برای چه می خواهید؟ برای چه وقت می خواهید؟! کجا می خواهید خرجش کنید؟ «بالادهان و المصانعه عندالظلمه تعملون». (دهن به معنی روغن است. ادهان، روغن مالی یا همین ماست مالی کردن است که ما در زبان فارسی، به کنایه از سازشکاری وسهل انگاری می گوییم.) شما همه چیز را ماست مالی می کنید. مصانعه همان سازشکاری است. می فرماید که شما با ستمگران سازش کردید برای آن که خودتان امنیت داشته باشید. به خاطر امنیت خود، همه ارزش ها را فدا کردید. جانتان و منافعتان، از دین خدا نزد شما عزیزتر است. اینها همه محرمات الهی بود که می بایست ترک می شد و شما می بایست نهی می کردید و نکردید. شما از بقیه مردم وضعتان در آخرت، بدتر است. مصیبت شما بیشتر است؛ زیرا مجرای حکومت باید در دست علمای الهی باشد، حکومت باید در دست علمای دین باشد (و همین عبارت سیدالشهداء(ع) یکی از اسناد ولایت فقیه است که امام (رض) به آن استناد کرده اند. «مجاری الامور و الاحکام بایدی العلماء بالله» یعنی مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین برحلال و حرام خداوند هستند، اما این مقام را از شما گرفتند و امروز حکومت در اختیار علمای الهی نیست. «انتم المسلوبون تلک المنزله» می دانید چرا از شما گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند و شما علمای صالح را از قدرت بیرون کنند.؟! زیرا شما زیرپرچم حق، متحد نشدید، پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود. «ما سلبتم ذلک الابتفرقکم عن الحق بعد البینه الواضحه. لو صبرتم علی الاذی و تحملتم فی ذات الله…» اگر حاضر بودید که زیربارشکنجه و توهین و اذیت مقاومت کنید و در راه خدا رنج ببرید، حکومت در دست شما می بود، اما شما حاضر نیستید رنج ببرید. «ولکنکم مکنتم» شما در برابر بی عدالتی و ستمگران، تمکین و امور الهی و حکومت را به اینان تسلیم کردید، حال آن که آنان به شبهات، عمل می کنند و طبق شهوات خود حکومت می کنند و دین را از حکومت تفکیک کرده اند. چه چیزی اینان را بر جامعه اسلامی مسلط کرده است؟! «سلطهم علی ذلک فرارکم من الموت» فرار شما از مرگ، اینان را بر جامعه مسلط کرده است. شما از مرگ می ترسید، از شهادت می گریزید و همین فرار شما از کشته شدن باعث شد که آنها بر جامعه مسلط بشوند. شما به زندگی دنیایی چسبیده اید حال آن که این زندگی از شما جدا می شود؛ ولی شما نمی خواهید از آن جدا شوید؛ اما بدانید که هرکس در راه خدا کشته نشود، عاقبت می میرد. آیا گمان می کنید که اگر شهید نشوید، تا ابد می مانید؟ اگر شهید نشوید، مدتی بعد باید با ذلت بمیرید. شما دست از دنیا برنمی دارید؛ اما دنیا دست از شما برخواهد داشت. پس تا دیر نشده، شما علمای الهی، جانتان را در خطر بیندازید، از حیثیت تان در راه دین و ارزش ها مایه بگذارید و فداکاری کنید».
مذمت بزرگان اسلام
سیدالشهدا رو به بزرگان اسلام می گویند: «اسلمتم الضعفاء فی ایدیهم»؛ شما این ضعفا، مستضعفین، فقرا و محرومین را دست بسته و کت بسته تحویل دستگاه ظلم داده اید و تسلیم اینان گرده اید. «فمن بین مستعبد مقهور»؛ گروه هایی از مردم، برده اینان شده اند و مثل برده های مقهور و شکست خورده، در زیر دست و پای آنان له می شوند. «و بین مستضعف علی معیشته مغلوب»؛ عده ای هم مستضعف و فقیر و بیچاره اند و نان شبشان را هم نمی توانند تهیه کنند. «یتقلبون فی الملک بآرائهم.»؛ آن ها هم هرگونه می خواهند، حکومت می کنند و این محرومین بیچاره در این جامعه، بی پناهند. «فی کل بلد منهم علی منبره خطیب یصقع.»؛ در هر شهری عده ای را گماشته اند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند. «فایدیهم فیها مبسوطه والناس لهم خول.»؛ دستشان کاملاباز است و مردم هم زیردست و پای این ها دست بسته افتاده اند و نمی توانند از خود دفاع کنند. «لایدفعون یدلامس»؛ مردم نمی توانند دستی را که به سمتشان می آید تا به آن ها زور بگوید، عقب بزنند و قدرت دفاع از خود ندارند. شما همه این صحنه ها رامی نگرید و برنمی آشوبید که چرا فقرا و محرومین در شهرها بی پناه و گرسنه افتاده اند؟ «جبار عنید علی الضعفه شدید»؛ اینان عده ای آدم های ستمگر و معاندند. صاحبان قدرتی هستند که علیه ضعفا و محرومین بسیار خشن عمل می کنند و به روش غیراسلامی حکومت می کنند و متاسفانه بی چون و چرا هم اطاعت می شوند؛ در حالی که نه خدا را می شناسند و نه آخرت را قبول دارند: «مطاع لایعرف المبدی و المعید فیها عجبا.»؛ واقعاً عجیب است. چرا من تعجب نکنم؟ تعجب می کنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان، صاف و پهن و رام است و حتی یک پستی و بلندی پیش پایشان نمی بینند که لااقل یک بار زمین بخورند و جامعه اسلامی، بی دفاع زیر گام آنان افتاده است. یک عده غاش و خائن، حکومت می کنند، عده ای باج بگیر ستمگر حکم می رانند «و عامل علی المومنین بهم غیررحیم.»؛ و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و مهربانی و انسانیت نبرده اند و شما باز هم ساکتید.»
امام در پایان همین منبر می گویند: «خدایا، تو می دانی که این قیام ما، له له زدن برای سلطنت، تنافس در قدرت و گدایی دنیا و شهرت نیست؛ بلکه تنها برای سر پا کردن نشانه های دین تو قیام کرده ایم. این علامت های راهنمایی و تابلوهای راه را انداخته اند و من می خوام دوباره این تابلوها را- که راه دین را نشان می دهد- بر پا کنم. قیام من برای این است که مردم گیج و گمراه شده اند و باید آگاه شوند و باید خون مان را به صورت این خواب زده ها بپاشیم تا بیدار شوند.»
در زیارت شهدای کربلاهم آمده است که «مردم اینک در حیرت و ضلالت اند و دیگر تحلیلی از اوضاع ندارد که چی به چی است و خون شما، تحلیل شفافی از اوضاع به مردم، ارائه کرد و مردم از حیرت و ابهام خارج شدند. حسین(ع) می گوید: من می خواهم دوباره مردم بفهمند که چه خبر است؛ ولو خون من ریخته بشود. خدایا، من برای دوباره سر پا کردن نشانه های دین تو و اصلاح علنی در سرزمین تو قیام کرده ام. امام(ع) به «اصلاح علنی»، اشاره می کنند؛ یعنی اصلاح یواشکی و قابل تحریف نه، بلکه اصلاح علنی و ظاهر، می کنیم تا بندگان مظلوم تو، امنیت پیدا کنند، مردم، امنیت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بیابند و به حدود و احکام و قوانین تو و سنت پیامبر تو در حکومت، عمل بشود که اکنون عمل نمی شود و خطاب به اصحاب فرمود: بعد از همه این حرف ها اگر شما حضار و هم پیمانان و هوادارانتان یاریمان نکنید، بدانید که این ستمگران بیش از این بر شما مسلط خواهند شد و آن قدر پیش می روند تا نور پیامبر(ص) را به کلی خاموش کند. در هر صورت اگر به ما نپیوندید خدا ما را بس است (حسبناالله و نعم الوکیل) من با شما اتمام حجت کردم حال آن که می دانم که نمی آئید. گفتم و می دانم که شما جهاد نخواهید کرد.
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : جهاد اقتصادی
۲۸ آذر ۱۳۸۹
طی هفته گذشته نشست دو روزهای در جنبش عدالتخواه دانشجویی برگزار گردید که درطول آن اساتید و سخنرانان مختلفی به ایراد سخنرانی پرداختند. آنچه در ادامه میآید گزارشی است از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید عباس نبوی با موضوع “عدالت، سادهزیستی و تجملگرایی” با محوریت زن و الگوی مصرف که در تاریخ پنج شنبه ۱۸ آذر در سالن کوثر برگزار گردید. برای دریافت صوت نشست بر روی اینجا کلیک کنید.
نکات و خلاصه مباحث مطرح شده:
بحث یک بحث خطابی نیست. بحث علمی است. شاخه هایی از اندیشه دینی که به مصرف مربوط می شود را بیان می کنم که در زندگی واقعی هم انعکاس دارد.
یکی از وجوه مسائله عدالت اجتماعی مسئله مصرف است. چرا از پر مصرف ترین کشورها هستیم؟ یک علتش وجود گرایشهای کور و خام نسبت به عدالت. یعنی اگر قرار است سوخت مصرف کنند، همه بتوانند به طور گسترده مصرف کنند.
البته کشورهایی هم مصرف را مهار کردند. بدون توجه به جنبه های انسانی. هر که پول دارد، بیشتر خرج کند، هر که ندارد خرج نکند. این بحث ضد عدالت است.
این نگرش اخیر بدتر از آن نگرش خام و کور نسبت به عدالت که برای مقابله با اینکه هر کس پول بیشتر، مصرف بیشتر، بیاییم مصرف را گسترده و همگانی کنیم نیست.
مبنایی را در فلسفه اجتماعی باید توضیح دهیم. انسان موجودی فرهنگی است. با موازین، ارزشها و قواعد خاصی به دنیا می آید و می رود. اگر فرهنگ را از او بگیریم، انسان حیوان است یا کمی بهتر از حیوان!
انسان نمی تواند حیات را بدون فرهنگ بپذیرد.
اگر با بی فرهنگی طی کند، دچار پوچی در حیات و زندگی می شود.
اگر قبول می کنیم که انسان فرهنگی است، بحث سر ارزشها آغاز می شود.
فرهنگ: باورها، ارزشها، اعتقادات و آداب و رسوم جاری در جامعه است.
مسئله ای که تلازم لحظه ای با وجود انسان دارد و همیشه با آن تلاقی دارد، مصرف است.
قرآن همیشه یادآوری می کند که ای انسان تو همیشه مصرف کننده هستی.
بلافاصله بعد از مواهب، سخن از مصرف می آید و بعد سخن از شکر.
یعنی مفهوم شکر، همگام با اقتضای مصرف باید باشد و شکر گزاری یک شغل زمان بر نیست.
انسان ملازم با مصرف است. مصرفی که حاوی فرهنگ است.
باید برای این موضوع به سه سوا مبنایی جواب بدهیم:
الف) هدف از مصرف چیست؟ مصرف برای مصرف یا مصرف برای چیز دیگری.
مصرف برای مصرف همان تبذیر و شهوت رانی است. اشتهایی که فقط خود همان فعل را می بیند نه هدف دیگری را. قرآن این را طرد می کند.
مصرف برای چیز دیگر که در اسلام ادای مقاصد الهی و قرب الهی است. یعنی مصرف را باید جهت داد. چه در نذری امام حسین به عنوان یک مورد و چه جاری شدن این جهت قرب الهی در تمام زندگی. حتی اگر نمی تواند این جهت را در تمام زندگی پیاده کند، حداقل مصرف برای مصرف نداشته باشد.
سوال مصرف یک جواب سطحی ندارد که مثلا هر چه کمتر، بهتر.
ب) پاسخ به ارزشهای صرف؟ آیا برای مصرف، خوبی و بدی وجود دارد؟ چیزهایی برای مصرف بد است و چیزهایی خوب است؟ اصلا چنین ارزشهایی وجود دارد؟ اگر آری، چطور رعایت کنیم؟ در دنیای الان این خوب و بد را قاطی کرده اند. خوردن و مصرف حیوانی که تمامش غضروف است و می گویند خوردن چیزهای بد هم لذت دارد.
پ) پاسخ به رابطه نیاز و مصرف؟ که گستره مصرف را توضیح می دهد.
بعد از جواب دادن به این سوالات مبنایی، سوالات دیگری هستند که باید پاسخ بدهیم. ۵ شاخه در جریان مصرف باید بررسی شود حداقل.
۱) شاخه یا بعد اقتصادی مصرف. باید عقلایی و مبتنی بر موازین دینی و رزق حلال باشد. مصرف تابع رزق حلال است. هرچه مال خالص تر و کوشش برای حلال بودنش بیشتر، در شاخه اقتصادی، درجه اش بیشتر است. البته خداست که نتیجه شما از مصرف را تابع رزق حلال قرار می دهد. در این بعد، مرد و زن یکسان هستند.
۲) شاخه روانی مصرف. مقایسه کردن ها و چشم و هم چشمی ها و رقابت کردن ها. در این بعد، مسئله خانم ها نقش بزرگی دارد. در این قسمت، همه آزمایش بر گردن خانم هاست.
اگر خانمی وارد جمع بشود و رقابت نکند، جهاد اکبر کرده است. مثل قتیل فی سبیل اللهی که در خون خودش غلطیده است.چون وجوه تجلی و ابراز برای خانم ها گسترده نیست. اساسا اقتصاد سرمایه داری هم بر روی زنان حساب باز کرده است.
۳) شاخه اجتماعی مصرف. باید در چهارچوب آن سه محور اصلی که جواب می دهد، مصرفش را تعریف کند تا مصرفش قابل دفاع باشد. واقعا در بعد روانی و اجتماعی در جامعه مشکل داریم. نمی شود یک تعریف ماشینی و مکانیکی از مصرف به دست همه داد و برای همه یک نسخه پیچید.باید همه جنبه های دینی و مردمی و اجتماعی را لحاظ کرد. این بعد ظرافتها و حساسیتهای زیادی دارد. اینکه مردم چه بگویند؟ در این بعد واقعا انسان ممکن است دچار توجیه و دلیل تراشی بشود. بنده در این عرصه خیلی زخم زبان خورده ام مثل خریدن میز و صندلی برای مطالعه که متهم شدم که سنت حوزوی را کنار زده ام. نباید نگاه مردم را خراب کرد، منتها در بعد اجتماعی، مصرف خیلی معنادار است.
۴) شاخه رشد. برای ارتقا و رشد، باید در مصرف توجیه داشته باشیم. باید رشد و پیشرفت بر اساس آن سه مبنای اولیه، هدفمندی خودش را تعریف کند. خیلی وقتها توجیه می کنیم که اگر می خواهیم رشد کنیم، باید فلان چیز را مصرف کنیم.
اصلا یک دلیل اینکه تحریم ها در ایران نتیجه ندارد، این است که ایران شده است یک بازار روان و راحت برای کشورهای تولید کننده.
۵) شاخه مصرف و جایگاه و الگوی خانوادگی. یعنی جنبه معیشتی مصرف.
هیچ وقت به درستی جواب داده نمی شود.انسان برای خودش نیازها را ترسیم می کند. معقول و مشروع. حد آنها را هم ترسیم می کند. از آن حد به بعدش را هم باید تبذیر ببیند. در شورای فرهنگی اجتماعی پافشاری داشتم که الگوی متوسط مصرف را تفسیر کنیم برای جوانها. بعد از ترسیم الگو، همه جوابهای سوالات بالا را بدهد جوان و آرامش پیدا کند. ما واقعا بحران عجیبی داریم در این عرصه.
حرف آخر اینکه باید در این حیطه ها در مصرف به یک چارچوب برسیم. و خلاصه اگر برای اینکه “چرا مصرف کردی؟” جواب داشتی و پذیرفتند، گوارایت باد. اگر جواب نداشتی، -به همان اندازه که حرام و منکر اگر آدم انجام بدهد، معذب و معاقب می شود- معذب و معاقب خواهد شد. مسئولیت شما خانم ها بسیار سنگین است. در روایت داریم که رشد فرزندان به مادر است، به پدر نیست. بچه به مادر نگاه می کند.
سوالات
بنظر می رسد باید به شاخه تربیتی مصرف هم پرداخته شود. خیلی از آدابی که در اخلاق ذکر می کنند، مثل آداب غذا خوردن، صله رحم و…طوری است که یک الگوی خاصی را پیاده می کند و اثر تربیتی هم دارد. مثل اینکه موقع غذا خوردن در نهایت خاکساری بر روی زمین بنشیند تا رزاق بودن خدا و فقر خود را اظهار کند. این دیگر با میز و صندلی غذا خوری جور در نمی آید.
در مورد الگوی متوسط مصرف، که گفتید با تعریفش برای خانواده ها آرامش حاصل می شود، بنظرم شما این آرامش را برای اقشار متوسط به بالا می گویید. قشر پایین دست جامعه با چه چیزی آرامش بگیرند؟ حداقل وقتی تعریف نشده، آن خانواده می تواند خودش را راضی کند که همینطور هم زندگی می گذرد. بماند اینکه این جایگاه را زندگی پیشوای مسلمین و مسئولینش در جامعه اسلامی به عهده دارد. همانطور که حضرت علی ع می فرمایند.
با تجمل گرایی و مصرف زدگی در زندگی مسئولین و روحانیون باید مبارزه کرد؟ چه باید کرد؟
جوابها
در مورد شاخه تربیتی، به نظرم اگر همان سه سوال اول و مبنایی را جواب دهیم به آن خواهیم رسید و برآورده می کند.
برای الگوی مصرف قبلا به بچه های جنبش عدالتخواه گفته بودم که یک مصرف متوسط را شاخص هایش را در بیاورید. یا اصلا به نظرخواهی بگذارید خیلی تاثیر دارد. ما باید در مسیری حرکت کنیم که حد متعارف و استانداردمان را نا خودآگاه بین جامعه توزیع کنیم و بگوییم این قابل استفاده است برای هر قشری. گرفتاری زیادی دارد البته.باید کالاهای متعارفی تولید کنیم که چنان شود که قابل خرید برای همه باشد. به آن کسانی که می خواهند پول بدهند و بخرند، کار نداریم. برای عموم مردم می گوییم. اینطوری، فخرفروشیها کاهش پیدا می کند. این اتفاق در نسل انقلاب زمان امام افتاد نسل دوم ما تقریبا در یک سطح هستند . این کار را انقلاب انجام داد.
برای مبارزه با هر چیزی و پایه گذاری هر کاری، حواسمان باشد که نهایتا نتیجه کار، فلسفه کار را زیر سوال نبرد. یک سازمان پرمصرف وکارکنان و…درست کنیم برای درست کردن فرهنگ مصرف؟!
امیدوارم از این جلسه دوستانی پیگیری کنند برای این بحث جواب به سوالات اساسی. اگر هم نمی کنید، حداقل در زندگی شخصی تان اثر داشته باشد. البته یک نکته اینکه هیچ کدام از مطالبی که گفته شد، نافی مسئولیتها و وظایف مرد نیست.
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : جهاد اقتصادی
متن حاضر نتیجه ی یک مناظره ی دانشجویی در برنامه ی بحث روز رادیو تهران ۱۳/۳/۱۳۸۹ است، که با اندک تغییرات و اضافاتی به صورت یادداشت منتشر می شود.
>>>
ادامه مطلب
محور : جهاد اقتصادی
سخنان دکتر صادق کوشکی است که در جلسات گروه عهد ارائه نموده اند:
مشکلی که از اول انقلاب و حتی قبل از آن داشته ایم این بوده است که اقتصاد علمی الزامی بود و گریزی از آن نداشتیم مثل پزشکی. از قبل انقلاب این سوال مطرح بود که می خواهید با اقتصاد چه کار کنید؟ آیا اسلام اصلاً اقتصاد دارد یا ندارد؟ حرف اسلام چه است؟
اول گفتند ببینیم چه بخش هایی از اقتصاد غربی را اصلاً دین ما قبول ندارد! مثلاً اسلام ربا و احتکار را قبول ندارد. اما این ها اقتصاد نبودند! فقط تأملاتی بودند که فقه اسلامی در خصوص اقتصاد غربی داشت. این ها پاسخ به این سوال نبود که آیا اسلام چیزی به نام علم اقتصاد را قبول دارد یا نه! در اول انقلاب این سوال مطرح شد که اسلام به اقتصاد مارکسیستی نزدیک تر است یا به اقتصاد کاپیتالیستی؟
سال ۶۹ از آقای هاشمی پرسیدند پیوند الگوی اقتصادی شما به عنوان کسی که می خواهد پس از جنگ کشور را اداره کند چیست؟ ایشان گفتند تلفیقی از نظام سوسیالیستی و سرمایه داری مد نظر ماست. البته این نگاه خیلی از افراد دیگر هم همین بود. اما جناح چپ در آن زمان احادیثی از معصومین را می آوردند تا ثابت کنند در اسلام مقوله مالکیت مهم نیست و منافع جامعه بر منافع فرد اولویت دارد پس مالکیت باید در اختیار حکومت و دولتی باشد.
در جناح راست(جامعه روحانیت و مؤتلفه و …) به بخشی از احادیث که مالکیت را محترم شمرده و اقتصاد خصوصی را خیلی بهتر می دانستند. که اگر صرفاً در آن ربا نباشد و یک مقداری اسلام به این اقتصاد اضافه شود، اقتصاد اسلامی می شود. تا امروز هم این اختلافات وجود دارد. مثلاً در سال ۸۴ آقای مصباح در خطبه های نماز جمعه، ایران را ربا خوارترین کشور دنیا معرفی کرد(چون نرخ بهره در ایران خیلی خیلی بالاست)! پس آیا اقتصاد اسلامی داریم و آیا برای مدیریت اقتصاد، اقتصاد اسلامی وجود دارد یا نه؟ آیا اسلام اصلاً اقتصاد را قبول دارد و اگر دارد اقتصاد اسلامی وجود دارد یا نه؟
بودایی های حرفه ای می گوید انسان در این جهان آمده تا رنج بکشد و با این رنج کشیدن پاک می شود، پس مصرف برای آن ها بی معنا می شود. خوب چنین آدمی کیلومترها پیاده راه می رود تا به معبدی که بالای کوه است برسد. برای این بودایی اصلاً انسان اقتصادی تعریف نشده است. بودایی ها اصلاً به اقتصاد نیاز ندارند! امّا انسان غربی می گوید معلوم نیست ما انسان ها از کجا آمده ایم و به کجا می رویم. این انسان باید زندگی کند و بیشتر لذت را ببرد(حداکثر رفاه). چنین آدمی باید علم اقتصاد داشته باشد. باید مدیریت بهینه منابع را در پیش بگیرد.
حال سوال این است که آیا اسلام فضای اقتصادی را قبول دارد یا نه؟ اگر دارد سوال بعدی این است که اسلام پیشنهادش برای این فضای اقتصادی چیست؟
کسانی هم که اقتصاد اسلامی می پردازند متأسفانه به جای اینکه از این سوالات شروع کنند از این جا شروع می کنند که مثلاً غربی ها ربا دارند، ما نداریم و …!
اولین نکته این است که اسلام فضای اقتصادی با معنای رایج غربی را قبول ندارد. یعنی در نگاه قرآن دنیا دارالبقاء نیست! دنیا ایستگاهی است موقت و باید از این دنیا برود پس پرداخت بیش از حد به این دنیا نوعی حماقت است.
معصومین فرموده اند مثلاً هنگام ظهر که آفتاب می شود و انسان در حال پیاده روی زیر درخت می خوابد و هنگام غروب که سایه شد به راه خود ادامه می دهد. دنیا عین همان زیر درخت است. از جای مقتضی آمده و باید به جای مقتضی برگردد(انا لله و انا الیه راجعون).
دنیا مثل این زیر درخت است که ارزش پرداختن به آن را ندارد، اما این به این معنا نیست که ما کاملا به این دنیا بی توجه باشیم چون این دنیا مزرعه آخرت است. با دنیا باید آخرت را بسازی و این دنیا را هر چقدر بهتر بسازی به نفع آن دنیا خواهد بود و آشفتگی این دنیا آشفتگی آخرت است.
کسی که در این دنیا عزیز است، آن دنیا هم عزیز است و کسی که این دنیا سرافکنده است آن دنیا نیز هم سرافکنده خواهد بود. برای همین است که این دنیا ذاتاً ارزش ندارد و به خاطر آخرت است که ارزشمند می شود. “انّما الدّنیا لهو و لعبٌ”. این دنیا بازیچه و سرگرمی است برای انسان های احمق. پس خود دنیا و ثروت درون آن هیچ نمی ارزد و مثل کف روی آب است. اما به این دلیل که می توانی در این دنیا برای آن دنیا کار کنی ارزشمند می شود و به همین ترتیب ابزارهایی که در این دنیا هستند هم می توانند ارزشمند باشند. فایده و فلسفه آفرینش این دنیا برای ساختن آخرت انسان است.
فرض کنید ۴، ۵ نفر را برای یک ساعت به خزانه بانک مرکزی می برند و به آنها گفته می شود هر چقدر پول می خواهید بردارید و هر کس هر چه بردارد متعلق به خودش خواهد بود. یک نفر حتی دهان خود را پر پول می کند و بیرون می رود. جیب ها و پیراهن خود را هم پر پول کرده است. ۱۰ میلیون می تواند ببرد. نفر دوم یک گونی پیدا کرده است. ارزش و قیمت این گونی هیچ است. اما به اندازه ۲۰ میلیون پول جا می گیرد. حالا این گونی ۲۰ میلیون ارزش پیدا کرده است. حالا تفاوت آن فردی که گونی داشته با کسی که گونی نداشته ۱۰ میلیون است. در حالی که خود گونی هیچ ارزشی ندارد. نفر سوم علاوه بر گونی یک بیل هم دارد و با بیلش پول ها را در گونی می ریزد با این تفاوت که سرعت عملش بیشتر و می تواند ۳۰ میلیون پول جمع کند. نفر چهارم با لودر پول ها را در کامیون می ریزد و مثلاً می شود ۱ میلیارد و با خود می برد.
نگاه اسلام به دنیا و آنچه درونش هست مانند همین ابزارهایی است که خودشان هیچ ارزشی به ظاهر ندارند اما به ما کمک می کنند که بتوانیم آخرتمان را بسازیم.
یکی از این ابزارها دنیای متریال و مادی است. یعنی زمین، آب، هوا، معادن و منابع و… . ابزارهایی هستند که ما باید خودمان را با آن ها بسازیم. یک فرمول و قاعده هم داریم! آباد کردن آخرت عبور از گذرگاه عادی دنیاست. وقتی می توانی آخرت را آباد کنی که از این گذرگاه دنیا رد شوی. با رها کردن دنیا به هدف(آباد کردن آخرت) نمی رسیم! مثل کسی که با دست توپ را وارد دروازه فوتبال کند! این قبول نیست چون قاعده اش این نیست.
جایگاه دنیا در اسلام این است که اصالتاً ارزش ندارد اما به عنوان یک ابزار، ارزش پیدا می کند پس اسلام به مقوله زندگی مادی نگاه ابزارگونه دارد. اگر این ابزار در خدمت آخرت باشد به طور غرضی و نه ذاتی ارزشمند می شود. در این فضا می توانیم بفهمیم چرا کسی مثل امام حسن مجتبی کل اموالش را ۲۵ بار در راه خدا می بخشد. این کار از نظر اقتصاددانانی مثل کینز و اسمیت و … مثل آتش زدن به اموال است. انگار ۲۵ بار تمام اموال را آتش زده. ۲۵ بار پول دار شده بعد تمام پولش را در راه خدا بخشیده و اموالش به صفر رسیده است. دوباره پول جمع شده، دوباره در راه خدا بخشیده و تا ۲۵ بار این کار ادامه یافته است.
این رفتار در منطق اقتصادی هیچ جایگاهی ندارد و با هیچ الگویی نمی شود آن را تعریف کرد، در حالی که امام حسن به عنوان یک الگوی موفق تعریف شده است.
خدا در قرآن گفته دنیا لهو و لعب است اما برای این لهو و لعب هم قاعده تعیین کرده است! باید کاملاً در این دنیا مخلوط شوی و آخرت خود را در این مخلوط شدن بسازی.
اقتصاد در نگاه دینی همان بیل و گونی است که در ظاهر بی ارزش، ولی یک ابزار است. با چنین نگاهی کار در منطق اقتصادی ارزشمند است. اما سرمایه داری ارزشمند نیست!
کار و تولید ثروت ارزشمند، اما ثروتمند بودن ارزشمند نیست! بخشی از مادیات در نگاه دین به کار می آید که ما از آن در رابطه با آبادی آخرت استفاده کنیم و همان ابزار هم ابزار ارزشمند موقتی است.
پس این ابزار ارزش ذاتی ندارد. با چنین نگاهی این رفتار معنا پیدا می کند که وقتی امام صادق به فردی پول می دهد که آن فرد کاسبی نماید و آن فرد می رود و سود پول ها را جلوی امام می گذارد. سودها بسیار زیاد بوده و آن فرد گفت ما جنس خریدیم و با توجه به اینکه تقاضای مشتریان خیلی زیاد بود، با فروشنده های دیگر توافق کردیم که زیر ۱۰۰% سود نفروشیم. امام این سودها را قبول نکرده و می گوید فقط همان سرمایه اولیه را به من پس بده.
در نگاه علم اقتصاد این رفتار امام صادق را با هیچ نظریه ای نمی توان پاسخ داد! بلکه علم اقتصاد می گوید آن فرد که سرمایه را دو برابر نموده، آدم قابل تحسینی است.
یا در رفتاری دیگر فرض کنیم که قرار باشد یک کالایی گران شود؛ مثلاً قحطی است. پس دائماً گندم خریده و در خانه انبار می کنند که به گرانی برنخورند.
یک فرد باهوش برای مصرف یکسال گندم می خرد و خانه را از گندم پر می کند. امام صادق می گوید چرا اینقدر گندم خریده ای؟ فرد می گوید به این خاطر که مجبور نشویم در قحطی گندم را چند برابر قیمت بخریم، الان با قیمت ارزان می خریم. امام ناراحت شده، می گوید باید به اندازه مصرف گندم بخری و از فرد می خواهد که مازاد گندم ها را بفروشد و به هر قیمتی که مردم خریدند بفروشند. این رفتار هم در علم اقتصاد جایگاهی ندارد!
خانم دباغ نقل می کند یک بار در پاریس مغازه ها پرتقال های خوب و ارزانی داشتند و چون خانه امام مهمان زیاد می آمد و من ۳ کیلوگرم پرتقال خریدم در حالی که قبل از آن روزی ۱ کیلوگرم بیشتر نمی خریدیم. امام گفتند چرا پرتقال زیاد خریدی؟ گفتم ارزان بود. امام گفتند بروید ۳ کیلوگرم را پس بدهید. من گفتم ما مصرف داریم. امام فرمود تو فرصت خرید این کالای ارزان را برای فرانسویان گرفته ای. برای مصرف فردا هر قیمتی که فردا بود با همان قیمت بخرید. اگر هم خیلی گران شد نمی خریم! در این نگاه اقتصادی امام می گوید این سود نیست که پرتقال ارزان بخریم! ممکن است حتی ضرر باشد. چون قرار است پرتقال ارزانتر خریدن به تو کمک کند آدم تر بشوی. وقتی فرصت خرید پرتقال های ارزان را از بقیه سلب کنید یعنی بقیه را آدم نمی دانید، بنابراین خودت هم در انسانیت عقب گرد می کنی و آخرتت ساخته نمی شود بلکه تخریب می شود. عاقلانه اش این است که هر روز مصرف پرتقال همان روز را بخری و بقیه را آدم بدانی و به آنها هم اجازه بدهی پرتقال ارزان مصرف کنند. چون بقیه را بر خودت مقدم داشتی به همین میزان آخرتت ساخته می شود و تو با نخریدن پرتقال ارزان انسانیتت جلو می رود. اما در اقتصاد این رفتارهای اخلاقی وجود ندارد! برخی مبنایشان زندگی اقتصادی غربی است و در ظاهر هم مذهبی اند و وقتی به او می گوییم امام صادق اینطوری رفتار کرده! می گوید امام صادق خیلی ملکوتی بوده و برخی از همین آدم ها ربا را با کلاه شرعی حلال می کنند، چون ربا سود می آورد.
اما امام می گوید هیچ نوع ربایی درست نیست و همه انواع کلاه شرعی ها حرام است کسی که این نگاه دقیق و کامل را به دین دارد با کلاه شرعی دنبال درست و جایز کردن ربا نیست. در حالی که برخی از کاسب های بازار که مکاسب هم خوانده بودند دنبال این کلاه شرعی ها بودند!
امام می گوید ربا انسان را از رسیدن به هدف باز می دارد. ربا یعنی فرصت های مناسب را برای خودت می دانی و بقیه را آدم نمی دانی و می خواهی از ضعف بقیه استفاده کنی.
پس قدم اول این شد که دنیا گذرگاه است که در مقام ابزار، ارزش عرضی و ثانویه پیدا می کند. ارزش ثانویه مثل یک تکه کاغذ که بر اساس قرارداد می شود اسکناس. اگر قرارداد را برداریم دوباره همان کاغذ می شود و مفت نمی ارزد. دنیا در نگاه اسلام ارزش ثانویه دارد و می گوید ممکن است به عنوان ابزار به درد بخورد. وقتی از در بانک مرکزی بیرون آمدی، بیل و گونی را باید کنار بگذاری!
نکته بعدی این است که آنچه که در دنیا است اصالتاً برای همه است و خدا این فرصت ها را برای همه ایجاد کرده تا از این منابع استفاده کنند. مال خداست و برای همین مالکیت انسان هم یک امر ثانویه است و یک امر اصیل نیست. برخلاف اقتصاد غربی که مالکیت را امر اصیل می پندارد. در اسلام برای این مالکیت ثانویه است تا بتوانیم با انحصاری کردن بخشی از منابع خدا به خودمان موجبات رشد خودمان را فراهم کنیم. اما اگر به جای رشد پسرفت کنیم این حماقت است!
امام حسن ۲۵ بار اموال خود را عمومی نمود؛ به یتیمان و گرسنگان و بچه ها داد. یا امام علی نخلستان درست می کرد و بعد وقف عام می کرد؛ امام علی استفاده ابزاری می کرد!
قاعده ای در فقه است که می گوید اگر شما در یک کوچه باغ عبور می کنی شاخه درخت بیرون آمده و میوه دارد اگر بچینی و بخوری ایرادی ندارد؛ مباح است. این تمثیلی است از اینکه مالک اصلی خداست و آدم مالک نیست و مالکیت یک امر ثانویه است و مالکیت تا جایی مهم است که موجب رشد ما شود و اگر موجب رشد نشد دیگر محترم نیست. در حالی که اقتصاد غربی مالکیت را تا همه جا محترم می داند(بی قید و شرط) و این مالکیت حد ندارد!
مالکیت خصوصی تا جایی که موجب پسرفت نشود انحصاری است تا به پیشرفت انسان یعنی آباد کردن آخرت کمک نماید. مثلاً کارخانه ای که محیط زیست را آلوده می کند این مالکیت سبب پسرفت صاحب کارخانه و مزاحم پیشرفت بقیه است.
اسلام می گوید نگاه مالکیتی محدود به شرایط است چون دنیا صاحب دارد و آن صاحب با یک شرایطی اذن تصرف به انسان داده است. مثل اینکه ما به یک هتل می رویم و صاحب هتل می گوید شما با کفش نمی توانید داخل خانه بروید و فقط در این حالت اجاره می دهم یا مثلاً حق ندارید میخ به دیوار بکوبید!
نگاه اسلام این است که خدا تا حدی که سبب رشد شود به انسان اجازه مالکیت داده است، نه بیشتر. مالکیت در اسلام محدود است و شروط فراوانی دارد.
حتی اگر می خواهید از کوه استفاده کنید، بی جهت حق نداری یک سنگ را هل بدهید پایین!
اگر می خواهید از معدنی استفاده کنی یک تکه را دچار انفجار می کنید و شروع به استخراج می کنید. اما اگر کنار آن جا را الکی با دینامیت سوراخ کنید، مثلاً برای خنده! این اشکال دارد. حتی حق جابجا کردن سنگ ها را هم ندارید. می توانید برای استفاده از یک معدن همان تکه را سوراخ کنید. اما بی دلیل حق ندارید جای دیگر را سوراخ نمایید.
برای همین است که اگر برای تفریح شکار بروی شکار حرام است، حتی شکار حلال؛ مثلاً کبک! شکار تفریحی در اسلام نداریم و حرام است! شکار برای کسی حلال است که درآمدش از این راه باشد یا اینکه از گرسنگی در بیابان گیر کرده باشد.
یا کسی که تفریحی می رود ماهیگیری و ماهی را کباب می کند و می خورد حرام است! ماهیگیری برای کسی که شغل اش این است حلال است.
پس مالکیت تا حدی که موجب رشد ما و بقیه شود و مزاحم ما و بقیه نباشد و به محیط هم آسیب نرساند مجاز است. چون که مالک اصلی خداست و خدا اجازه داده است که از این استفاده درست نماییم.
استفاده درست یعنی استفاده ای که موجب آبادی آخرت شود. برای همین کاری که منجر شود به افزایش این نعمت ها این کار پسندیده ای است. برای همین کاری که منجر شود به مطلوبتر شدن این نعمت ها این کار پسندیده ای است.
مثلاً یکی از کارهایی که اسلام خیلی به آن تأکید می کند کشاورزی و درختکاری است. حدیث است که اگر نهال درخت دستمان است و همان موقع داری می میرید، همان موقع نهال درخت را بکارید. این کار سبب می شود نعمت های بیشتری فراهم شود تا بقیه بتوانند از آن استفاده ابزاری کنند و بتوانند آخرتشان را بسازند.
در حدیث است که کشاورزی از بهترین مشاغل نزد خداست و همچنین دامپروری چون سبب می شود تا نعمت های موجود ارزش افزوده پیدا نماید. کشاورزی سنگ و خاک را برای آدم قابل استفاده می کند.
مثلاً یک تکه آهن یک گوشه افتاده ما می رویم و آن را چکش کاری می کنیم و از آن یک بیل می سازیم. این کار خوبی است چون سبب رشد بقیه هم شده است. قدیم در برخی مناطق کشور این شیوه بوده است.
این نگاه، نگاه اقتصادی دینی است. نعمت خدا وسیله ای برای رشد است. وقتی نعمت ها را برای دیگران هم بگذاریم تا دیگران هم رشد کنند، این کار خودش موجب رشد ما خواهد شد.
پس اقتصادی که در دین می خواهیم از آن صحبت کنیم یک چیز دیگر است.
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : جهاد اقتصادی
این جا محله یِ …[۱] است. از مترو بیرون می آیم. آقا محسن خوب در و دیوار مترو را زیباسازی کرده است: بیگانه با چهره های محروم مردم. خانه های کوچک، دیوارهایی با نوشته هایی تکراری: پرسپولیس سرور استقلال ، … مستضعف باشی و سرت را به کسانی گرم کنند که از قِبل همین غفلت تو در رفاه غرق شده اند. چهره ها آشکارا متفاوت از دانشجویان دانشگاهمان است؛ چهره هایی که خشونت فقر خشنشان کرده است. «درخت بیابانی چوبش سخت تر و درختان کنار جویبار پوستشان نازکتر است، درختانی بیابانی که با باران سیراب می شوند آتش چوبشان شعله ورتر و پردوام تر است.» (نهجالبلاغه، نامه۴۵) آیا روزی می رسد که آتش چوب این درختان بیابانی عشرت ناصواب این درختان کنار جویبار را برهم زند؟
کوچه های تنگ و پیچ در پیچ، زنانی که به زحمت فرش های ماشینی مستعملشان را می شویند. عید نزدیک است، عیدی که مرفهین بی درد را به ویلاهایشان می رساند و محرومین را زمانی از فشار فقر غافل میکند. خانه های کوچک با حیاطهایی بعضاً پر از آشغالهای جمع شده: آهن قراضه، زباله های پلاستیکی و…. باقیماندهی عشرت دیگران مایهی زندگی اینهاست. مدرسهای در انتهای کوچه، اثری رنگ پریده از جملهای روی دیوارش: «اسلام حامی مستضعفین»، البته روی این دیوار پررنگتر است تا در ذهن مسئولین بالاشهر نشین.
پارکی زیبا، در ورودی پارک زده است: «همراه داشتن حیوانات دست آموز ممنوع!»، تنها حیوانات دست آموز این محل مرغ و خروس اند. پارکها خشونت محرومیت را کاهش میدهند ولی درد مرد را….
لیلا امسال کنکوری است و هر روز پس از مدرسه برای درس خواندن به کتابخانهی پارک می آید. پدرش تعمیرکار موتور است. ادبیاتش به شدت مذهبی است گرچه ظاهرش نه. در مدرسهی نمونه دولتی درس میخواند. مدارسی که آخرین تقلاها برای تحقق عدالت آموزشی اند. دانشگاه برایش یک آرمان است. دانشگاه ما برایش رؤیایی دست نیافتنی است. دانشگاه ما که برای اینها نیست! غالب دانشگاهیان دانشگاه های خوب تهران بچه های مسئولین و حجتیهای های بازاری و ثروتمندان بیدیناند که پول شهریههای میلیونی مدارس غیرانتفاعی را دارند.
اینجا میدان چهارمِ … است. خبری از «ایستگاه های شکم» نیست: کافی شاپها، آبمیوه فروشیها، ساندویچیها و… . این جا جای مغازههایی نیست که نیاز کاذبی معرفی کنند و به لطف آن جیب خرپولها را خالی کنند. مسجدی قدیمی و فرسوده در کنار میدان است. کنار مسجد یک فرهنگسراست، معماری زیبایی دارد نه هماهنگ با دیگربناهای محله، بنری برای تبلیغ برنامهی جدیدش زده است: «کارگاه الگوی زیبا زیستن»! سوغات مرفهین برای مستضعفین. این قسم ژستها مناسب حال مترفی است که از شکم سیری و بی دردی به کسالت افتاده است.
علی با موتورش وارد فرهنگسرا می شود. ریش خاص و مدل موی فشِن. از خوبیهای آمریکا می گوید و این که برای پیشرفت باید با او دوست شد. ارزشهای غربی را بریده بریده بازگو میکند. از مرفهین و مسئولین بی مسئولیت برایش می گویم و شکاف فقر و غنا را برایش تصویر می کنم. بچههای بی بصیرت ما در ایام تبلیغات انتخاباتی به جای اتلاف وقت در میدان ولی عصر باید به میدانهای خزانه می آمدند. از حرفهایم خوشش می آید ولی از خودم نه! آخر من نمایندهی قشر شکم سیر هستم!
به محلهیِ … میرسم. کوچهای طولانی است. پسربچهها مقوا آتش میزنند و سیگارت می اندازند. دختر بچهها هم کشبازی میکنند. روی دکل برق عکسهای تبلیغی احمدینژاد مانده است: «احمدینژاد خشم اربابان معبد را برانگیخته»، «ما می توانیم» و عکس سال ۸۴ و ۸۸ محمود در کنار هم که نشان می دهد مو و ریشش سفید شده است. محمود با آرای اینها رئیس شد ولی کاری در زمینهی متشکل کردن و نیرومند کردن آنها نمیکند. تو گویی باید همینگونه بمانند تا همیشه در برابر راستیها و چپیهای مرفه به احمدینژاد رآی دهند و خود، احمدینژادها نشوند. درست درکنار عکسهای محمود، خانهای که بخشهایی از آن از حلبی ساخته شده است. مرحبا! در شهر برج میلاد و تونل توحید خانهی حلبی هم هست. دخترکی از پنجرهی خانهای آجری به من سلام می کند.
وارد کوچه ای میشوم. کوچه بسیار تنگ است، تقریباً از آسفالت خبری نیست. خانههای بسیار کوچک یکی دو طبقه، آجری، سیمانی و بعضاً حلبی با پنجرهها و درهای داغان. پیرمردی کنار دیوار نشسته و جوانی مبتذلپوش که ساسی مانکن می خواند. پیرمرد اتاقی اجاره کرده است، پول اجارهی ۲۵ هزارتومانی را به دشواری میدهد. مرفهین بیدرد که این فقر را میبینند دردشان میگیرد و کمی از سرریز پولشان را به اینها صدقه می دهند. کسی نیست بپرسد که چه شده است که کسی ۲۵ هزارتومان اجاره را نمی تواند بدهد و دیگری در خانه ی هزارمتری به قرار متری هشت میلیون زندگی می کند که حالا از سرریز پولش صدقهای از سر اشرافیت و خودبرتر بینی به فقیری بدهد و انتظار تشکر و تملق او را داشته باشد.
چند کوچه پایین تر، یک ساختمان بزرگ و بدریخت، یک موتوری یک السیدی ۳۴ اینچ آورده است. الله اکبر! کدام گشنه بورژوایی پیدا شده که در این محله ی محروم از این پزها می دهد؟ بالاخره وقتی پولداری ارزش شد همه دوست دارند به این ارزش متصف شوند و آن را به رخ دیگران بکشند.
بازارچهی کوچکی است. اجناس ساده تر و قیمت ها ارزان تر. کوچه ای تنگ و مردم گرم صحبت. فضای گرم و خودمانی ای که در بالای شهر و پاساژهای پر زرق و برقی که در آن چهرههای پرافاده به نخوت قدم می زنند پیدا نمی شود. روی دیواری نوشته است «احمدی نژاد مرد با جسارت ایران» این جا شعارنویسی کم است.
دختر بچه ها در کوچه ای پر از خانه های حلبی و سیمانی کشبازی می کنند. چهره های زرد و بی فروغی دارند. وضع آسفالت افتضاح است. شهرداری، خیابان ولی عصر را سنگفرش می کند تا جوانکی که با دوست دخترش آن جا قدم می زند فکر کند در شانزه لیزه است. بله! اوست که اگر در رفاه نباشد به خیابان میآید و می شود لمپن بورژوآی جنبش سبز و سطل آشغال آتش می زند و اگر دولتی پول مفت را از محلههایشان به سمت محلههای محروم و روستاها منحرف کند بلوا می کند. این بیچارههای زاغه نشین که راضی اند و نیاز به «حق السکوت» ندارند! همیشه برای دفاع از انقلاب هزینه می دهند و کم ترین خرج را برای نظام دارند «باید فرق باشد مابین دولتى که مىگوید من اسلام هستم و دولت اسلامى هستم، با دولتهایى که طاغوتى هستند. یک فرقش هم این است که عنایت شما فرماندارها یا خدمتگزاران به خلق، به این طبقه ضعیف بیشتر باشد تا آن طبقه بالا.» (صحیفه امام، ج۹، ص۱۲۳)
وارد مسجد کوچکی می شوم. نزدیک نماز مغرب است. مسجد آبادی است در این نا آبادی! فرشهای خوبی افتاده و تمیز است. این مستضعفین اند که بهترین چیزهایشان را برای خدایشان و دینشان می خواهند. هر کس وارد مسجد میشود به همه سلام می کند.
پس از نماز با حاج آقای پیشنماز صحبت می کنم. از مترفین و مرفهینی که به دانشگاه وارد می شوند می گویم و دیده نشدن مستضعفین در دانشگاه. در حین صحبت ما پیرزنی می آید و به ترکی مشغول صحبت با حاج آقا می شود. حاج آقا بعدا می گوید که آن پیرزن از کار افتاده است و پول اجاره خانه اش را همیشه کم تر و دیرتر و آن هم با کمک مردم (همین مردمی که خودشان هم چندان دارا نیست اند) می دهد. صاحب خانه اش هم گرچه خود محتاج است به او سخت نمیگیرد. می گفت تازه پارسال برایش بخاری خریدم و امسال می خواهم برایش کولر بخرم! (البته در صحبت های بعدی دیدم که خود حاجآقا هم هشتش گروِ نهش است)
با حاج آقا به مدرسهی علمیه اش در شهرری رفتم و دیدم کسانی را که در فقر علم دین میآموختند، همانها که به قول امام «با سرمایه داران زالوصفت سرآشتی نداشته و ندارند». در راه از ده سال تلاش نافرجامش برای خرید مسکن گفت و این که پس از هشت سال اصرار همسرش تازه امسال یک دست مبل چهارصدتومانی توانسته برای خانه اش بخرد. با این حال می گوید تازه من وضعم خوب است، طلبهها وضع فقیرانهای دارند! از وضع دانشگاه می پرسد و پس از شنیدن پاسخ من،زمانی را به تمجید از عزت بین المللی احمدی نژاد و انتقاد از مشایی پرداخت. «شما اگر در تمام جبههها نگاه کنید، یک نفر از مردم بالانشین و سرمایهدار را نخواهید دید و تمامى افراد جبههها از همین مردم محروم و زاغه نشین هستند، و این انقلاب مال آنهاست و بقیه فقط تماشاچى هستند» (صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۳۲)
با شما هستم! با شما که درگیر بازیهای قدرت شده اید. با شما که محرومین را به حساب نمی آورید و هم با شما که محرومین را پیرو خود می خواهید و نه خود را نمایندهی آن ها. با شما که خرطوم بر بیت المال انداخته اید و کسی یتوان مبارزه بافساد شما را ندارد. با شما که جز مطالبات طبقهی مرفه خود را به رسمیت نمی شناسید. شما که از سر سیری و بی دردی به خیابان می ریزید و علیه آرای مستضعفین عرض اندام می کنید. شما لمپنبورژوآهای سبز که محرومین را بی فرهنگ و بی سواد و «جواد مواد» خطاب می کنید. بترسید! بترسید از قیام آن ها علیه ظلم جامعه و مفاسد حکومت. بترسید از انقلاب مستضعفین.
«این نمى شود که همان مسائل زمان طاغوت حالا هم اجرا بشود. یک دسته آن بالاها بنشینند مُرفَّه و هرچه بخواهند هرزگى بکنند، یک دسته هم این زاغه نشینهاى تهرانى، که همهتان مى بینید… اگر خداى نخواسته جمهورى اسلامى نتواند جبران کند این مسائل اقتصادى را، که اول مرتبهی زندگى مردم است، و مردم مأیوس بشوند از جمهورى اسلامى و مأیوس بشوند از اینکه اسلام هم براى آنها بتواند در اینجا کارى انجام بدهد، اگر در این محیط یک انفجار حاصل بشود، دیگر نه من و نه شما و نه هیچ کس، نه روحانیت و نه اسلام، نمىتواند جلویش را بگیرد.» (صحیفه امام، ج۱۰، ۳۳۴)
[۱] نام محلاتی که گزارش از آن ها تهیه شد در متن حذف شده است.
منبع: نشریه دانشجویی نبض، دانشگاه تهران، شماره ۲۹ به نقل از تریبون مستضعفینمحور : اقتصاد
فعالان فرهنگی در بحث فرهنگی، آسیبها و کمبودها را شناسایی کرده و در پی ترمیم و اصلاح آنها برمیآیند؛ یعنی هم مطالبه کرده و هم خود کار فرهنگی میکنند.
بحث ما این است که چنین نقشی را، همین فعالان باید بتوانند در حوزه اقتصاد هم اجرا بکنند. کشور ارکان مختلفی دارد: فرهنگ، اقتصاد، سیاست و… امام رحمتالله هر بار که دربارهی جامعه صحبت میکردند، لفظ «فرهنگی، اقتصادی، سیاسی» را به کار میبردند. از چشمانداز بیست ساله هم داریم که ما باید در حوزه «علمی، فنآوری، اقتصادی» حائز رتبه اول باشیم.
نباید اقتصاد را انتزاعی ببینیم، بلکه همهی اینها در کنار هم و مرتبط با هم هستند. با همان جدیتی که درباره کنگره شهدای اراک صحبت میکنیم، درباره وضعیت صنعتی اراک نیز دغدغه داشته باشیم. و درباره تعاونیهای شهرمان، ناکارآمدیهای اقتصادی، فسادهای مالی و خصوصیسازیهای انجام شده… و به فکر اقدام برای بهبود اینها باشیم.
در همین جلسه یکی از دوستان میگفت پتروشیمی ماهشهر را تحت عنوان خصوصی سازی به یک شرکت تُرک واگذار کردهاند. خب! چرا باید اینگونه باشد. یک عمر، آلودگیها پتروشیمی را مردمِ ماهشهر تحمل کرده باشند، حالا که وقت خصوصی سازیست، پولش به جیب تُرکها برود.
با رویکرد فرهنگی وارد بحث اقتصادی شویم. با همان نگاه «فقر و فساد و تبعیض». با این نگاه، سوء تدبیرها آشکار شده و ظرفیت جوانها معلوم میگردد. و اگر از اینجا وارد بحث شویم، میتوانیم فرهنگسازی هم بکنیم. مثلاً این فرهنگ غلط که همه به دنبال کار اداری هستند را از بین ببریم.
مقام معظم رهبری که به خوزستان رفته بودند، اظهار تعجب میکردند که چرا جوانانشان از تولید فراری و به دنبال کار اداریاند:« ما باید تولید را دنبال کنیم، و این به نظر ما کاملاً ممکن است. ما دشتهای وسیع و خوبی داریم. در همین منطقه بم دشت وسیعِ بسیار خوبی وجود دارد. در خوزستان دشتهای وسیعِ عجیبی هست که باید استحصال شود و به کار بیفتد. از لحاظ آمادگی برای کشاورزی، کشور مستعدی داریم؛ بنابراین باید همت کنیم. من به شما عرض می کنم که این کار را به عنوان یک کار سازنده، اثرگذار و یک کار مقدس دنبال کنید» و بارها در مناسبتهای مختلف درباره این مسأله صحبت کردهاند.
در جایی دیگر فرمودهاند:« تولید در یک گسترهی وسیع باید شعار ملت باشد. تولید کار، تولید علم، تولید فناوری، تولید ثروت، تولید معرفت، تولید فرصت، تولید عزت و منزلت، تولید کالا و تولید انسانهای کارآمد؛ اینها همه تولید است. رمز سعادت ملت ما در این است که در این گسترهی وسیع، هم دولت و هم ملت، بر این تولید همت بگماریم. این تأمین کنندهی امنیت ملی و اقتدار و پیشرفت کشور است؛ این یک جهاد است. من امروز به شما عرض می کنم، هم به مسئولین و مأموران دولتی و هم به آحاد مردم، به خصوص به شما جوانها؛ این یک جهاد است. امروز تولید، تولید کار، تولید ابتکار، تولید کالا، کالای مورد نیاز مردم، تولید انسان کارآمد، تولید فرصت و تولید عزت، هر کدام از اینها یک جهاد است. مجاهد فی سبیل اللَّه تولید کننده است» پس این نیست که همهی مشکل به دولت مربوط شود. بخش اعظمی از مشکلات اقتصاد ما، ناشی از حرکت نکردن به سمت تولید است. این فرهنگ را باید ایجاد بکنیم.
ما اصلا در ایران منطقه محروم نداریم. الان داریم کسی را که در سیستان بلوچستان، مجموعهای سدوآور راهاندازی کرده است. یک مجموعهای گلخانهای با نیروهای دانشجو. حالا شما ببیند اگر مثلاً جهاد کشاورزی با آن امکاناتش ورود میکرد چه اتفاق بزرگی میافتاد. با آب چند تا چاه و قنات، کشاورزی راهانداخت بود که مقام معظم رهبری و رییس جمهور به دیدن همین مجموعه هم رفتند و تقدیر و تشکری هم کردند.
در هر کجای ایران که باشیم میتوانیم تولید کنیم و سودآوری داشته باشیم. باید روحیه تعاون را ترویج بدهیم. روحیهای که متاسفانه بعد از جنگ به محاق رفت، در صورتی که در دوران دفاع مقدس بیشتر کارهای ما تعاونی بود. کاری بود اقتصادی و سودآور. مثل الان نبود که کشاورز محصولش را به ثمن بخت دستِ دلال بدهد، دلال هم ده برابر به دست مردم برساند. هم مردم جنس ارزان میخریدند، هم کشاورزان سود خوبی داشتند. بعد از جنگ با لیبرالیزه کردن اقتصاد، فاتحهی تعاون را خواندیم. «جهاد سازندگی» و «تعاون روستایی» به عنوان بازوهای موفق اقتصادی و توسعه نظام جمع شدند؛ در حالی که رهبری بارها بر بحث تعاون تاکید داشتهاند.
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : اقتصاد
آنانی که با اندیشه های ابتدائیِ مبانیِ علم اقتصاد در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی آشنایی دارند، به خوبی می دانند که رویکرد تجربی و غیر خیال پردازانه نسبت به مسائل اقتصادی کشورها(بر خلاف زمان کشیش های اروپایی قرون وسطا، یعنی مکتب موسوم به اسکولاستیک) با آمدن آدام اسمیت، عمیقا وابسته به مسائل موجود در درون جامعه بوده است. این سنت که از زمان فیزیوکرات ها که بیشتر به کشاورزی اصالت می دادند رشد یافت، در زمان آدام اسمیت اسکاتلندی به اوج خود رسید. مثلا شاید برای افرادی که وارد مسائل علم اقتصاد می شوند، عجیب باشد که بر خلاف تصور عامه مردم پیرامون اقتصاددانان(که اغلب می پندارند اقتصاددانان، افرادی هستند که در دفترشان می نشینند و مطلب می نویسند و یا محاسبه و برنامه ریزی می کنند)، اقتصاددانان اولیه در غرب چنین نبوده اند!
شخص آدام اسمیت برای فصل اول کتاب معروف خود یعنی “ثروت ملل” بارها به کارخانه ها و کارگاه های نساجی و سنجاق سازی مراجعه نموده و از نزدیک تمام پروسه و روند تولید و توزیع محصولات را به دقت رصد می کند و یادداشت های خود را ناظر به موقعیت فعالیت های کارگران و بیشتر صاحبان سرمایه می نویسد و در نهایت امر تازه موفق به نوشتن آن فصل یعنی “تقسیم کار” می شود. بعد از آدام اسمیت، دیوید ریکاردو دیگر اقتصاددان بزرگ غربی، برای بخش مبادله و نظریه ارزش اضافه خود(که خود زیربنای نظریه ارزش اضافی مارکس می باشد)، به عینه مراحل تجارت و مبادله کالاها، پس از تولید را دنبال می کند و تمام مسائل مورد نظر خود را در کتاب خود یعنی “مبانی اقتصاد سیاسی” منعکس می کند.
کارل مارکس نیز به عنوان یک منتقد شرایط اقتصادی موجود، باز هم به سراغ مسائل موجود می رود و می خواهد مبارزات طبقاتی موجود و مبارزاتی مثل مبارزات(چارتیست های انگلیسی) و دیگر مبارزات کارگری پس از انقلاب صنعتی در اروپا را با فرمول های جامعه شناختی و اقتصادی تبیین کرده و از آنها دفاع علمی بکند. از این رو آن دسته نظریه پردازان چپ گرا و برابری طلبی که برای آینده پس از نظام سرمایه داری و مالکیت خصوصی، برنامه ریزی کرده و به توصیف و شکل بندی نظم اقتصادی آینده می پرداختند و یا از سر انسان دوستی، سرمایه داران را نصیحت اخلاقی می کردند را به باد تمسخر می گیرد و آنها را خیال پرداز و یا اصطلاحا “سوسیالیست تخیلی” معرفی می کند. وی که خود را “سوسیالیست علمی” می خواند، مدعی بود که جامعه مورد نظر او بعد از چندین مرحله و در نتیجه مبارزات سیاسی و اقتصادی واقعی و پیشرفت های تکنولوژیک ابزارهای تولید، کم کم از درون همین جامعه صنعتی سرمایه داری زائیده می شود و آینده مورد نظر دارای ارتباط تنگاتنگی با تمام آن مناسبات حاکم می باشد.
از این رو شروع به نقد مسائل و تناقضات و تضادهای غیر قابل حل موجود در نظام اقتصادی زمان خود کرد. وی در تمام اثر اقتصادی معروف خود یعنی “نقدی بر علم اقتصاد” (که بعدها خود نام های دیگری مثل {سرمایه} یا {نقد مبانی اقتصاد سیاسی} بر آن نهاد که بزرگترین و مهم ترین اثر اوست) همواره شخصا پیرامون مسائلی که مطرح می کرد، از مشاهدات واقعی مایه می گذاشت و مثلا روند مصادره شدن زمین های فئودالی در اروپا را به خوبی جریان شناسی می کند و مسائل تاریخی آن و مصادارت زمین های فئودالی ای که همزمان با مارکس در جهان رخ می داد را در اثرش منعکس می کند. مارکس به شخصه مانند دو اقتصاددان قبل از خود حتی تا کارگاه های بزرگ نانوایی انگلستان را هم بررسی و مطالعه می کند و همه مناسبات را از نزدیک به طور مستقیم رصد می کند. اثر مارکس فراتر از مسائل انقلاب صنعتی زمان خود نبود و همانطور که در یکی از نامه هایش دیده می شود، حتی پیرامون نظام اقتصادی مورد نظر خود یعنی(کمونیزم) به سراغ مطالعه مسائل مزارع هنوز اشتراکی مانده روسیه تزاری می رود و روابط موجود در آن را بررسی می کند و برای این کار حتی تا حدودی زبان روسی را هم فرا میگیرد.
این سه شخص یعنی آدام اسمیت و دیوید ریکاردو و کارل مارکس را می توان به عنوان پدران مبانی علم اقتصاد مدرن شناخت. به گونه ای که به جرات می توان گفت که هیچ یک از مکاتب و نحله های اقتصادی جهان مدرن(از بازار آزاد سرمایه داری تا نظام اقتصاد سوسیالیستی و اقتصادهای میانه رو ِ غربی موسوم به اقتصاد دولت رفاه و تا اندیشه های اقتصادی نهادگرا و صنف گرا و سایر فرقه ها و شعبه های مختلف شان) نیست که از اندیشه یکی از این سه تئوریسین اصلی منشعب نباشد و یا اندیشه های آنان را با هم در نیامیخته باشد و از آن تاثیر جدی ای نگرفته باشد. جالب آنکه غرب در مبانی اساسی فلسفی و حقوقی و تئوریک اندیشه های اقتصادی خود، نسبت به اندیشه های اقتصادی اینان، چیزهای چندان جدیدی را تولید نکرده است.
برای اخذ روش ها و اصول اولیه، این سنت همچنان در بین اقتصاددانان ماند و این روش تجربی و در وسط میدان کار قرار گرفتن، در مورد اقتصاددانان بعدی از جمله آلفرد مارشال و لئون والراس و دیگر پدران نظریه اقتصاد خرد، همچنان مهم تلقی می شد.
با این حال متاسفانه بر خلاف واقعیت مهم یاد شده پیرامون مسائل علم اقتصاد،ما در داخل کشور و مخصوصا در میان اساتید و نخبگان این علم، هم در فاز تولید علمی و هم در فاز اجرایی و سیاستگذاری دچار مشکل هستیم.
حتی آن دسته از اساتید و دانشجویان سکولار(و یا مذهبی معتقد به جدایی مفاهیم علمی وارداتی از مذهب) که علوم وارد شده را علومی کارا و همچنین با بنیان درست می پندارند هم در فاز اجرایی، همان نگاه عامه مردم را نسبت به وظایف خود دارند و فکر می کنند که باید در گوشه ای بنشینند و از پشت میزهایشان تکان نخورند و تنها باید روی کاغذ فعالیت بکنند و یا فردیدوار، فیلسوف و تئوریسین شفاهی باشند و در کلاس هایشان پز روشنفکری بیایند و یا انگیزه های سیاسی خودشان را نسبت به دولت ها پیاده کنند. این دسته مضاف بر اینکه به واسطه واردات نادرست علمی ای که کرده اند همواره نسبت به شرایط موجود سردرگم هستند، دچار نوعی کوررنگی نسبت به مسائل واقعا موجود نیز در نهادها و بنگاه ها و بخش های فعال جامعه ایران، هستند.
درک آنها اینگونه است که فرمول هایی که در دانشگاه و یا به صورت محض و ریاضی فهم کرده اند، در واقعیت موجود نیز، در هر جایی کاربرد دارد و اصطلاحا “جهان شمول” است. در صورتی که آن معادلات و روابط متعارف و استاندارد در حوزه اقتصاد، اغلب در هر جامعه ای کاملا دگرگون می شود. از این رو است که بخشی از اقتصاددانان موسوم به (نهادگرا) سعی دارند تا مناسبات و نهادهای موجود را با آن سبک توسعه و با آن شکل مناسبات اقتصاد بازار آزاد غربی همسان سازی کرده و یا ساختارهای فرهنگی و داخلی را اگر نمی توانند برای آن مناسبات آماده کنند، حداقل بتوانند آن مناسبات فرهنگ و انسانی درون نهادها و بنگاه های اقتصادی را از طریق انعطاف بخشیدن به آنها، آماده بکنند. این گروه نیز همانطور که در واقعیت تا به حال با اینکه برخی از آنان در مراکز تصمیم گیری اقتصاد کشور حضور داشته اند، موفق به این کار نشدند.
از سویی آن دسته از افرادی که مدعی دستیابی به اقتصاد اسلامی و علم بومی بوده اند و راه های علمی زیادی را نیز طی کرده اند و به لحاظ علمی و فقهی به طور کامل مسلح هستند نیز گاها به بیراهه رفته اند! آنها نیز بعضا با طی طریق روشنفکری و حتی با دیدگاه غیر اجتهادی، نزد خود این فکر را داشته اند که کافی است که مبانی فقهی اسلام در قوانین و حقوق اقتصادی جاری شود و تنها این مسئله نیاز به برنامه ریزی و ورود به عرصه های تصمیم گیری دارد. این گروه نیز از دو جهت ناکام ماندند:
اول اینکه به واسطه غربزده بودن بخش زیادی از بدنه صنعتی و کلان اقتصاد کشور و زیرساخت غربی نظام پولی و بانکداری کشور، سیاست ها و روش ها و قوانین توام با رویکرد اسلامی و فقهی در این ساختار خود به خود می سوزد و این به علت همسان نبودن نهادهای اداری جامعه با یک رویکرد اسلامی و انقلابی و بومی بوده است. این درک که ابزارهای انجام یک عمل نیز باید همسو با نفس آن عمل و هدف آن باشد، حقیقت و واقعیتی بود که برخی نا آگاهانه از کنار آن گذشتند.
دوم اینکه برخی از این دوستان متاسفانه باز دچار مشی روشنفکری شده و یا منفعل گشته و روش چپ روی منتقدانه را اتخاذ کردند و یا فکر کرده اند که از طریق حرکت های غیر عملی می توانند جلو بروند. با وجود تمام تلاش های مثبت این دوستان، باید متاسفانه اذعان کرد که دلسوزی و فعال بودن این افراد از روشنفکران غربی یاد شده مثل آدام اسمیت و ریکاردو و مارکس(با آن همه سابقه تدریس فلسفه و کار علمی) نیز مشی روشنفکری تری اتخاذ کرده اند.
در بین آثار اقتصاددانان مسلمان و معتقد به اقتصاد اسلامی و متعهد به انقلاب، می توان ده ها جلد کتاب فقهی و علمی معتبر پیرامون اقتصاد اسلامی و یا مسائل اقتصادی پس از انقلاب اسلامی را پیدا کرد. ولی هیچ یک نتوانسته اند تاثیری در واقعیت های اقتصادی کشور بگذارند. اگر تاثیری نیز گذاشته اند، محدود به چند قانون کلی بوده که درعمل نیز توسط نهادهای ناسازگار با شرایط بومی، مورد توجه قرار نگرفته اند، بوده است.
مشکل ما اینجاست که این تصور را داریم که با نهادها و ساختارهای سنتی و روتین در غرب، می توان نظامی را با مبانی غیر غربی اداره نمود. مخصوصا اگر آن نظام، دارای شرایطی انقلابی باشد. این به این معنا نیست که دولت های ما و ساختارهای ما باید با یک انقلاب دیگر دگرگون شوند. بلکه باید تشکل ها و محافلی کارا، شرایط کشور را خود به خود به آن سمتی ببرند که نهاد های غیر انقلابی و منفعل نیز، روی موج آنها سوار بشوند. چطور می توان نسبت به روابط مالی در اسلام اجتهاد ورزید و منابع و روایات اسلامی را بیرون کشید و نسبت به نهادی مثل بانک که کارکردها و ساختارهای وارداتی و غربی مخصوص به خود را دارد، سازگاری بر قرار کرد و از یک بانکداری تماما اسلامی صحبت نمود؟
حضرت امام(ره) در ابتدای پیروزی نهضت خود، شروع به تولید سازمان ها و تشکل ها و کمیته های تراز انقلاب و مورد نیاز واقعی همان نظام کردند. از جمله کمیته انقلاب اسلامی، بسیج، جهاد سازندگی، بنیاد مسکن ، بنیاد شهید و …
این فرامین و شکل دهی این تشکیلات با تمام شکل بندی ها و صورت بندی های کلاسیک و متعارف در نظام های اداری جهان متفاوت بود. دولت از منظر امام(ره) به هیچ وجه نسبتی با آن ساختار دولت سلسله مراتبی و بوروکراتیک و بزرگ که در کشورهای دیگر مرسوم بود، نداشت! ساختارها و سازمان هایی که ایشان دستور تاسیس شان را دادند، مستقلا مورد نیاز شرایط آن زمان بوده اند. فلذا در آن زمان واقعا آنطور که بنیانگذار کبیر انقلاب می خواستند، اداره می شدند.
قبل از غیر انقلابی و بوروکراتیک و کم انگیزه شدن این نهاد ها و سازمان و یا بعضا متلاشی شدن آنها، کارایی این سازمان ها به شکلی بوده است که عملکردشان و راندمان و بیلان کاری انقلابی شان مورد تایید دوست و دشمن بوده است. همانطوری که در جریان دفاع مقدس، نیروهای ما ضرورتا آن ساختار شدیدا سلسله مراتبی و کلاسیک نظامی را حفظ نکردند و از همان طریق با دست های تقریبا خالی به موفقیت های چشم گیری رسیدند! در حوزه اداره کشور نیز با چنین روحیه و با در میان میدان ماندن بود که به موفقیت های زیادی دست یافتند. کمتر کسی است که اعتراف نکند که مدیران جهاد سازندگی از طریق پشت میز نماندن و حضور در میان میدان و نظارت مستقیم بر کار و با انگیزه و ایمان کار کردن، به آن دستاورد ها نائل نشده اند.
مسائل اقتصادی در انقلاب اسلامی نیز لزوما باید از طریق تجربه مستقیم و عمل مستقیم و نظارت و کار آمایش سرزمینی و مطالعه میدانی و آن هم با انگیزه و ایمان انقلابی همراه باشد. در غیر این صورت ناهنجاری های اداری وضعیت کشور را به ناکجا آباد سوق می دهد و معلوم نیست که آیا باز بحران های گذشته به سراغ انقلاب نیایند.
مبانی دینی و اخلاقی و انسانی درون انقلاب می تواند به عنوان زیربنا و پشتوانه نظری مطرح باشند، ولی باید آگاه بود که اتصال این مبانی به واقعیات جامعه، نه با گوشه نشینی و تئوری پردازی، بلکه با در میان میدان بودن و عمل کردن و ثبت تجربه ها ممکن خواهد بود. طبیعتا این نوع تعامل خود نیز دارای نظم است و نظم و واقع گرایی از ضروریات آن است. پس نباید از این مسئله که ساختارهای مدیریتی غیر کلاسیک به بی نظمی می انجامند، ترسید.
چرا که انگیزه هایی که از درون مبانی دینی و فقهی و اخلاقی اسلام بیرون می آیند، ابدا با ساختارهای سلسله مراتبی و برگرفته از ساختارهای غربی سازگاری ندارند. چرا که در اینجا دیگر منافع مادی شخصی در وهله اول عامل انگیزشی نیست و نمی تواند باشد.
وبلاگ عدل و داد
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : اقتصاد
پیغمبران آمده اند تا گردن کلفتهای جامعه، مفت خورهای جامعه ،زالوصفتان جامعه، استثمارگران جامعه، زراندوزان جامعه، بی دردان و بی غمان مرفه جامعه راسر جای خود بنشانند و مستضعفان، محرومان و پابرهنگان را به حقوقشان برسانند.(۱)
زمانیکه مردم به دور علی(ع) ریختند و به مثابه رمه گوسفندان اطراف وی جمع شدند(۲) تا عزت بیعتش را برای خود تمثیل سازند و بر عدالتش گردن نهند، ایشان بخوبی می دانست که دیر زمانی نخواهد گذشت و کسانی که حکومت بر مردم را جزء آرزوهای خویش قرار داده و از این رو هر کدام رفیق خود را به حساب نمی آورد(۳)، تاب عدالت را بی تاب کرده و عنان صبر ازکف برون داده و از تساوی حقوقشان با پابرهنگان و زاغه نشینان خشمگین گشته و بیعت خویش را فراموش خواهند نمود. به همین دلیل می فرمود:”برای بیعت با من دستم راگشودید ولی من آن را بستم و باز دستم را کشیدید ولی آن را بستم و نگاهش داشتم، آنگاه بر من هجوم آوردید و مثل شترهای تشنه که وقت آب خوردن به آبگیرهای خود هجوم می برند تا در اثر ازدحام بند کفش رها شد…و اشخاص ضعیف زیر دست و پا رفتند.”(۴)
علی(ع) راست می گفت، چرا که، تا شمشیر عدالت علی(ع) بلند شد شکم های برآمده از حرام کنارهم جمع شدند و علی(ع) تنها ماند، بیعت کنندگان با دست علی(ع)، دست عدالت علی(ع) را بستند وعلی(ع) کشته عدالتش شد.
اقلیت اشرافی ومرفهین بی درد در طول تاریخ عدالت را خانه نشین می کنند_چنانچه علی(ع) را خانه نشین کردند_ و تیغ تیز عدالت را کُند، تا رانت های اقتصادی وسیاسی خود را توجیه کنند. و گرنه عدالت علی با کاخ نشینی سرسازگاری ندارد.
به هرحال تا بوده عدالت زیر تیغ اصحاب زَر زور و تزویر مظلومانه ذبح شده. روزی شیخ فضل الله را بالای دار بردند سوت و کف زدند، روزی مدرس را سَم دادند، روزی یاران دورغین به حضرت روح االله جام زهر دادند. تا پیرجمارانی پر کشید و سید خراسانی پرچمدار عدالت شد و باز همان قصه ی تلخ مظلومیت علی(ع).
در سال ۶۸ با علی زمان بیعت کردند، اما چه زود اهل کوفه شدند و علی را تنها گذاشتند. هنوز بوی جنگ و شهادت در کشور موج می زد، هنوز فریاد جنگ فقر وغنای حضرت روح الله در گوش مردم مانده بود، مردم با قناعت، ساده زیستی و ایثار خو گرفته بودند که عده ای خسته و پشیمان از بیعت با عدالت، تکنوکرات شدند وشمشیر اشرافیت را از رو بستند.
تا جاییکه در سال ۶۹رییس جمهور وقت گفت: “اظهارفقر وبیچارگی کافی است واین رفتارهای درویش مسلکانه وجهه جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است، زمان آن رسیده است که مسئولین به مانور تجمل روی آورند.”
از آن روز انقلابیون خسته و پشیمان استارت ستیز علنی با عدالت را زدند، مانور تجمل کار خودش را کرد. ذائقه مردم کاملا دگرگون شد، ساده زیستی وقناعت به زهد فروشی وتظاهر به تقوا تعبیر می شد، امت با خانه های ساده جای خود را به خان های مذهبی با ویلا های مجلل دادند، توسعه اقتصادی لیبرالی، عدالت اقتصادی علی را ذبح کرد. برج ها وآسمانخراش های چشم نواز قدبرافراشتند تا نگاه کسی به حلبی آباد ها وزاغه نشین ها نیفتد. کیش وقشم منطقه عمیلاتی “مانور تجمل” شدند. فقرا و مستضعفین زیر چرخه های قدرت وثروت اشرافیت له شدند. به راستی گچ هم گچ های قدیم که روی سیاهی با افتخار می نوشت: “انقلاب مال کوخ نشین هاست” اما از وقتی خط فقر را با ماژیک وایت برد می کشند با یک اشاره پاک می شود.
در این میان تجدیدنظر طلبان بیگانه با عدالت که راه را هموار دیدند، از پس آزادی، سرعدالت را بیخ تا بیخ بریدند تا کسی فریاد عدالتخواهی سرندهد و موجب سلب آرامش آقازاده ها در سواحل لندن نشود. عدالتخواهی را با برچسب تندروی محکوم کردند تا عزیزدلمان دنبال “حاکمیت دوگانه”، “مذاکره با آمریکا”، “هواپیمای شخصی”، “ویژه خواری”و”زمین خواری” باشد.
شام است و تیغ خورشید زندانی غلاف است شمشیر ها! بخوابید دعوا سر لحاف است
آن سو یکی که با گرگ سرگرم گاو بندی ست این سو یکی که با خود مشغول ائتلاف است
شعر سفر مخوانید شاعر اسیر زلف است از کربلا مگویید حاجی در اعتکاف است
مردان همیشه مردند آماده نبردند آری ولی نه امشب امشب شب زفاف است
در همین دوران بود که علی زمان امام خامنه ای(مدظله العالی) همانند پدرانشان مظلومانه فریاد عدالت سر دادند تا خواب را براشرافیت فراری از عدالت آشفته کنند. امام خامنه ای حاکمیت بدون عدالت را نامشروع خواندند و دربیانی فرمودند:” «مشروعیت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعیض و نیز عدالت خواهى است. این پایه مشروعیت ماست.”(۵)
علمدار عدالت یک تنه در برابر اسلام اشرافیت ومرفهان بی درد ایستاد تا اینکه در سال۸۰ در پیامی هشت ماده ای خطاب به روسای سه قوه صراحتا فرمودند:” به مسئولان خیرخواه در قواى سه گانه بیاموزید که تسامح در مبارزه با فساد، به نوعى همدستى با فاسدان و مفسدان است”. در امر مبارزه با فساد نباید هیچ تبعیضى دیده شود. هیچکس و هیچ نهاد و دستگاهى نباید استثنا شود.” و این هشدار نشان از مظلومیت عدالت و عدالتخواهان می داد. اما کار به جایی رسید که امام امت فرزندان دانشجوی خود را در پیامی تاریخی در ۶/۸/۸۱ به مطالبه جدی عدالت فراخواند. ایشان در این پیام با ذکر این نکته که:” امروز سرآغاز فهرست بلند مسائل کشور مسئلهى عدالت است.” همگان را دوباره به امر مهم و حیاتی عدالت متوجه کردند.و دانشجویان را حامی اصلی گفتمان عدالت خواندند.
روح جنبش دانشجویی با محافظه کاری ومصلحت اندیشی ها ی موهوم در پارادوکس است و دانشجو نمی تواند نسبت به فقر و فساد و تبعیض بی تفاوت باشد. دانشجویان به عنوان قشرفرهیخته وچشم تیزبین جامعه بدلیل دوری از تعلقات اجتماعی وسیاسی باید پرچمدار جنبش عدالتخواهی باشد. و در راه عدالتخواهی نیز از سیاسی بازی های رایج پرهیز کنند.
امام خامنه ای در این پیام تاریخی تاکیدی دوباره بر مطالبه عدالت توسط دانشجویان کردند و این پیام صریح و حکیمانه سرمنشاء حرکتی نو و باشتاب در میان نسل جوان دانشجوی انقلابی وعدالتخواه شد. چرا که ” دانشجوى جوان اگر چه خود برخاسته از قشرهاى مستضعف جامعه هم نباشد، به عدالت اجتماعى و پر کردن شکافهاى طبقاتى به چشم یک آرزوى بزرگ و بىبدیل مىنگرد.
این احساس و انگیزه در دانشجو پر ارج و مبارک است. و مىتواند پایهى قضاوت ها و برنامههاى عملى او براى حال و آینده باشد. اگر عدالت – عدالت واقعى و ملموس و نه فقط سخن گفتن از عدالت – آرزو و آرمان و هدف برنامهریزىهاست، پس باید هر پدیدهى ضد عدالت در واقعیات کشور مورد سؤال قرار گیرد .”
ایشان با رهبری داهیانه خود خطر عدالت ستیزان صاحب قدرت وثروت را گوش زد کردند و از دانشجویان مطالبه عدالت را خواستار شدند:” مسابقهى رفاه میان مسئولان، بىاعتنائى به گسترش شکاف طبقاتى در ذهن و عمل برنامهریزان، ثروتهاى سر برآورده در دستانى که تا چندى پیش تهى بودند، هزینه کردن اموال عمومى در اقدامهاى بدون اولویت، و به طریق اولى در کارهاى صرفاً تشریفاتى، میدان دادن به عناصرى که زرنگى و پرروئى آنان همهى گلوگاه هاى اقتصادى را به روى آنان مىگشاید، و خلاصه پدیدهى بسیار خطرناک انبوه شدنِ ثروت در دست کسانى که آمادگى دارند آنرا هزینهى کسب قدرت سیاسى کنند. و البته با تکیه بر آن قدرت سیاسى اضعاف آنچه را که هزینه کردهاند گرد مىآورند. اینها و امثال آن نقطههاى استفهام برانگیزىست که هر جوان معتقد به عدل اسلامى ذهن و دل خود را به آن متوجه مىیابد و از کسانى که مظنون به چنین تخلفاتى شناخته مىشوند پاسخ مىطلبد. و همچنین در کنار آن از دولت و مجلس و دستگاه قضایى عملکرد قاطعانه براى ریشهکن کردن این فسادها را مطالبه مىکند. ”
و این حرکت مستقل عدالتخواه در جنبش دانشجویی با هدایت های امام خامنه ای اکنون توانسته است گفتمان انقلاب وعدالتخواهی را دوباره احیا کند. از این روست که اکنون دانشجویان در شرایط حاضر باید بیش از پیش به طرح مطالبات اساسی مستضعفین و استقرار عدالت در همه شئون بپردازد. چرا که مانند پیام هشت ماده ای رهبر معظم انقلاب رو به مسئولین، این پیام امام خامنه ای خطاب به دانشجویان نیز هم اکنون به روز است و تاریخ انقضاء آن نگذشته است. و هنوز هم پا برهنگان و مستضعفین این برپادارندگان واقعی انقلاب، در مظلومیت به سر می برند و ما باید “برای احقاق حقوق فقرا در تمام جوامع بشری تا آخرین قطره خون خود دفاع کنیم.”(۶)
اگر امروز علی زمان، دانشگاهیان را مکلف می کند که مطالبه عدالت را در صدر مطالبات جنبش دانشجویی قرار دهند، بدان دلیل است که راه مولا علی علیه السلام زنده تر گشته و مخالفینش جرأت عرض اندام بخود ندهند.
اکنون در پرتو عدالتخواهی جنبش دانشجویی نباید گذاشت خواب به چشمان زمین خواران بیاید، نباید گذاشت عده ای به نام ولایت ولایتمداران را حذف کنند، نباید گذاشت طلبه عدالتخواه سیرجانی تنها بماند، نباید گذاشت آقازاده ها با پول بیت المال در لندن خوش بگذارنند، نباید گذشت شورای تمام شهر بشود شورای بالاشهر، نباید گذاشت فتنه گران لباس مقدس روحانیت را خدشه دار کنند.
امروز دانشجویان به عنوان افسران گوش به فرمان نائب الامام سید علی خامنه ای(حفظ الله) گفتمان عدالت را جهت ظهور حضرت ولی عصر(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) محقق و عملی خواهند ساخت.
”یک لحظه از درخواست و مطالبه عدالت کوتاهی نکنید ؛ این شان شماست .جوان و دانشجو و مومن شانش همین است که عدالت را بخواهد. پشتوانه این فکر هم با همه وجود، خودم هستم و امروز بحمدالله نظام هست”.(۷)
منابع:
۱٫ بیانات مقام معظم رهبری
۲٫ برگرفته از سخنان حضرت امیر در خطبه معروف به شقشقیه، نهج البلاغه.
۳٫ برگرفته از سخنان حضرت امیر در خطبه ۱۴۸، نهج البلاغه.
۴٫ قسمتی از فرمایش حضرت امیر در خطبه ۲۲۰ نهج البلاغه
۵٫ بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار اعضاى هیأت دولت، ۵/۶/۱۳۸۲
۶٫ صحیفه ی نور، ج۱۵، ص۲۷۹
۷٫ بیانات مقام معظم رهبری در دانشگاه شیراز ۱۴/۲/۸۷
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : امام (ره) و اقتصاد
خطاب به دانشجویان: … اسلام برخلاف ادعاهای کاذب مکاتب دیگر که سران آن همیشه گفتهاند و عمل نکردهاند … با آغوش باز از شما استقبال میکنیم و به شما خدمت میکنیم… اسلام برای نجات مستضعفین آمده است[۱]… .
… ما همه مکلفیم و بتوانیم تکلیفمان را ادا کنیم در مقابل خدای تبارک و تعالی و در مقابل ملت مسلمان، و بتوانیم این مقدار از قدرتی که داریم صرف کنیم در راه خدای تبارک و تعالی برای نجات بندگان خدای تبارک و تعالی، نجات مستضعفین[۲]… .
… طبقات مختلف به طبقات پایین ظلم نکنند. باید حق فقرا، حق مستمندان داده بشود. تمام اینها در جمهوریاسلامی باید عمل بشود.
و ملت وظیفه دارد که در جمهوری اسلامی پشتیبانی از دولتها بکند که به خدمت ملت هستند. اگر دولتی را دید که خلاف میکند، ملت باید تودهنی به او بزند. اگر چنانچه دستگاه جابری را دید که میخواهد به آنها ظلم کند، باید شکایت از او بکنند و دادگاهها باید دادخواهی بکنند؛ و اگر نکردند خود ملت باید دادخواهی بکند، برود توی دهن آنها بزند. در جمهوری اسلامی ظلم نیست. در جمهوری اسلامی این طور مسائلی که زورگویی باشد نیست. فقیر و غنی؛ نمیتواند طبقه غنی بر طبقه فقیر زور بگوید، نمیتواند استثمار کند، نمیتواند آنها را با اجر کم وادار به عملهای زیاد بکند. باید مسائل اسلامی حل بشود در اینجا و پیاده بشود. باید مستضعفین را حمایت بکنند، باید مستضعفین تقویت بشوند؛ زیرورو بشوند مستکبر باید مستضعف بشود و مستضعف باید مستکبر بشود. نه مستکبر به آن معنی بلکه باید همه با هم برادروار در این دنیا ـ در این مملکت ـ همه با هم باشند. و من به همه اقشار ملت ـ به تمام ـ عرض میکنم که در اسلام هیچ امتیازی بین اشخاص غنی و غیر غنی، اشخاص سفید و سیاه، اشخاص (و) گروههای مختلف، سنی و شیعه، عرب و عجم، و ترک و غیر ترک ـ به هیچ وجه ـ امتیازی ندارند. قرآن کریم امتیاز را به عدالت و به تقوا دانسته است… اسلام آن قدری که در فکر مستمندان است در فکر دیگران نیست[۳]… .
… ما انشاء الله بعد از اینکه بتوانیم استقرار بدهیم جمهوری اسلامی را، اسلام در فکر کارمندان و در فکر کارگران و در فکر مستضعفین بیشتر است تا فکر دیگری[۴]…. .
… آنهایی که امروز برای استفاده نامشروع میخواهند سر این سفره بنشینند کجا بودند آن روز که مستضعفین خون خود را میدادند؟ یا در بیغولهها بودند و یا در خارج. این مستضعفینند که نهضت ما را به پیش بردند؛ اینها هستند که خون خود را ریختند. جوانان دانشگاهی، جوانان مدارس قدیم، جوانان بازاری، عشایر محترم، این طبقه بودند که با قیام خود رژیم منحوس را عقب نشاندند و دست نفتخواران مفتخوار را قطع کردند[۵]… .
… اینها باید خودشان را عوض کنند. این سران کشورهایی که با ملتهایشان آن طور رفتار میکنند، با مستضعفین جهان آن طور رفتار میکنند، اینها باید افکارشان را عوض بکنند. این افکار دیگر در دنیا خریدار ندارد. این مال یک زمانی بود که آن وقت باز مردم بیدار نشده بودند… آنها هم خودشان را میبینند و یک دسته که اقلیتی هستند و به آنها چسبیدهاند برای منافعشان. ملت خودشان را نمیبینند. اصلاً توجه ندارند که ملت هم یک چیزی است. و لهذا برخلاف موازین اسلامی، برخلاف موازین عدل و انصاف، هر چه ظلم میتوانند به این مستضعفین میکنند[۶]… .
… شما این انقلاب را به ثمر رساندید و گروههایی که در سرتاسر این کشور این انقلاب را به ثمر رساندند، همان زن و مرد محروم (بودند) و همانهایی که مستضعف هستند و کاخنشینها آنها را استضعاف میکنند و اینها ثابت کردند که کاخنشینها هستند که ضعیفند و پوسیدهاند و برای این ملت هیچ کاری نکردهاند و نخواهند کرد. این دانشگاه بود، جوانهای دانشگاه که آنها هم از محرومین و مستضعفینند و این طبقه محروم جامعه بودکه از همه رفاهها محروم بود، لکن قلبش مملو از عشق به اسلام و ایمان بود و با آن عشق و با آن ایمان این حرکت را دنبال کرد و شهید داد و در مقابلش چیزی مطالبه نکرد[۷]… .
… چه هیچ علاجی بالاتر و والاتر از آن نیست که ملت در سرتاسر کشور در کارهایی که محول به اوست برطبق ضوابط اسلامی و قانون اساسی انجام دهد؛ و در تعیین رئیس جمهور و وکلای مجلس با طبقه تحصیلکرده متعهد و روشنفکر با اطلاع از مجاری امور و غیر وابسته به کشورهای قدرتمند استثمارگر و اشتهار به تقوا و تعهد به اسلام و جمهوری اسلامی مشورت کرده، و با علما و روحانیون با تقوا و متعهد به جمهوری اسلامی نیز مشورت نموده؛ و توجه داشته باشند رئیس جمهور و وکلای مجلس از طبقهای باشند؛ که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند، نه از سرمایهداران و زمینخواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخی محرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمیتوانند بفهمند[۸]… .
… آنها که تصور میکنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایهداری و رفاهطلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانهاند. و آنهایی هم که تصور میکنند سرمایهداران و مرفهان بیدرد با نصیحت و پند و اندرز متنبه میشوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک میکنند آب در هاون میکوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبی، بحث دنیاخواهی و آخرتجویی دو مقولهای است که هرگز با هم جمع نمیشوند. و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بیبضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم[۹]… .
… از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است به طور قاطع اگر جلوگیری نشود، همه مسؤول میباشند.
و مردم و جوانان حزب اللهی اگر برخورد به یکی از امور مذکور نمودند به دستگاههای مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند، خودشان مکلف به جلوگیری هستند[۱۰]… .
… جنگ ما جنگ پابرهنگی علیه خوشگذرانی های مرفهین و حاکمان بی درد کشورهای اسلامی است .این جنگ سلاح نمی شناسد این جنگ محصور در مرز و بوم نیست این جنگ خانه و کاشانه و شکست و تلخی کمبود و فقر و گرسنگی نمی داند.این جنگ جنگ اعتقاد است جنگ ارزشهای اعتقادی و انقلابی علیه دنیای کثیف پول و زور و خوشگذرانی است جنگ ما جنگ قداست و عزت و شرف و استقامت علیه نامردی هاست[۱۱]… .
… یکی از مسائل مهمی که به عهده علما و فقها و روحانیت است مقابله جدی با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادی شرق و غرب و مبارزه با سیاستهای اقتصادی سرمایه داری و اشتراکی است[۱۲]… .
…
[۱] ۴/۸/۵۷
[۲] ۲/۹/۵۷
[۳] ۱۲/۱/۵۸
[۴] ۲۷/۱/۵۸
[۵] ۲۶/۲/۵۸
[۶] ۲۹/۸/۵۸
[۷] ۱۶/۱/۶۰
[۸] ۱۵/۳/۶۸
[۹] ۲۹/۴/۶۷
[۱۰] ۱۵/۳/۶۸- وصیت نامه سیاسی الهی امام (ره)
[۱۱] صحیفه امام ج۲۱/ص۶۸
[۱۲] صحیفه امام ج۲۰/ص۳۳۹
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : اقتصاد
به نظر میرسد این مصوبه نقطه عطفی در بیعدالتی آموزشی در جمهوری اسلامی باشد زیرا: عدالت مستلزم شان متفاوت برای استحقاقهای متفاوت و مساوات برای استحقاقهای مساوی است. همکلاس شدن دو دسته دانشجو که یکی با استعداد و کوشش از سد آزمون دشوار گذر کرده و دیگری با سطح پایینتری سید احسان خاندوزی
تصویب پذیرش دانشجو با پرداخت هزینه و بدون شرط کنکور در قانون برنامه پنجم توسعه که از طرف دولت و مجلس مورد تایید قرار گرفت، بحثهای زیادی برانگیخته است. مناقشاتی که زمینه آن به سالهای ۸۴-۱۳۸۳ بازمیگردد. این تصمیم از جهات تاثیر اقتصادی، سطح علمی، فرهنگی و غیره قابل بحث است اما هدف این نوشتار تمرکز بر این پرسش است که آیا این تصمیم عادلانه است یا خیر؟
۱٫ نگارنده با اینکه جمعی از کسانی که مایل به تحصیلات عالی هستند اما در دانشگاههای دولتی یا معتبر قبول نمیشوند، بتوانند به هزینه خود در دانشگاههای دیگری تحصیل کنند مخالف نیست، روندی که هم اکنون نیز شاهد آن هستیم. اما به نظر میرسد این مصوبه نقطه عطفی در بیعدالتی آموزشی در جمهوری اسلامی باشد زیرا: عدالت مستلزم شان متفاوت برای استحقاقهای متفاوت و مساوات برای استحقاقهای مساوی است. همکلاس شدن دو دسته دانشجو که یکی با استعداد و کوشش از سد آزمون دشوار گذر کرده و دیگری با سطح پایینتری به دلیل پرداخت مالی وارد شده، یقینا خلاف عدل است. به بیان دیگر اولین بیعدالتی همطراز شدن این دو دسته در یک دانشگاه است. این امر آنقدر واضح است که در مغرب زمین هم به عقل خود آن را دریافتهاند: دانشگاه کمبریج یا آکسفورد و غیره هیچگاه دو دسته ورودی علمی و پولی را کنار هم نمیگذارد و اساسا خود هزینههای دانشجویان ممتاز را تامین میکند اما اعتبار خود را خدشهدار نمیسازد.
۲٫ دادن این سیگنال به جامعه که رسما میتوان صرفا با تمسک به ثروت به مدارک علمی دست یافت، دومین بیعدالتی است، هم خلاف صواب است و هم نقض رای اولوالالباب. به بیان دیگر دومین ایراد حذف شرط علمی (آزمون سراسری) است. در تمام کشورهایی که نظام آموزش عالی معتبری دارند، برخی دانشگاههای رایگان (مانند وقفهای بزرگ در انگلستان و آمریکا و غیره) وجود دارد که مکانیسمهای سختتری برای ورود دارند اما اگر کسی حائز آن شرایط نشد و خواست ادامه تحصیل دهد، میتواند از دانشگاههای دیگری با پرداخت هزینه ستفاده کند. گرچه شرایط پذیرش در دانشگاههای نوع دوم سهلتر است اما از حداقلهای علمی پایین نمیآید و ثانیا در مسیر تحصیل نیز پولی بودن یا نبودن تاثیری در سختی گذراندن واحدها (جدی بودن و کیفیت تحصیل) ندارد. همچنین اینها دو دسته دانشگاه متفاوتاند. به بیان دیگر حفظ وضعیت کنونی برای دانشگاههای دولتی مادر در کنار وضعیت دانشگاههای غیرانتفاعی و غیره بسیار به عدالت نزدیکتر از مصوبه کنونی است. با رعایت مرز دو دسته دانشگاه فوق مساله کیفیت اساتید در دانشگاههای دولتی رایگان و تفاوت میان توانایی و مدرک فارغالتحصیلان برای مناصب و مشاغل همچنان حفظ خواهد شد که باز هم با مراعات عدل سازگارتر است.
۳٫ مشاهده میکنید که این مصوبه نه فقط بیعدالتی بلکه خلاف عقل سلیم است. حاکم بودن ضوابط جدی در ورود (معیار بودن معدل دورههای قبل و توانمندیهای جانبی) و کیفیت و استانداردهای حین تحصیل اصل اساسی است. متاسفانه در کشور ما به دلیل نظارت فشل وزارتخانهها حتی پولی بودن را هم کج میفهمند حال آنکه هیچ کجای دنیا اینگونه نیست. مردم گمان میکنند هر دانشآموز بیسواد اما پولداری میتواند وارد دانشگاه شود و بدون درس و زحمت واحد پاس کند و مدرک بگیرد. اگر نظام دانشگاهی ما به همه ثابت میکرد اولا ورود هم ضابطه و حداقلهای مشخصی دارد ثانیا استاندارد و کیفیت تحصیل بسیار جدی است، آنگاه این سرمایهسالاری در کشور رخ نمیداد. باید پذیرفت که ما در برخی زمینهها از کاپیتالیستهای دنیا، سرمایهمحورتریم. در واقع اگر ضوابط جذب دانشجو و استانداردها و کیفیت تحصیل در عمل جدی باشد، خواهیم دید که پس از مدتی همان مستعدان سختکوش که عمدتا از طبقه متوسط و پاییناند دانشگاهها را اشغال خواهند کرد.
۴٫ دولت عقلا و شرعا موظف است امکانات تحصیلات عالی را برای همه افراد مستعد فراهم نماید اما در قانون اساسی ما تنها تا سر حد خودکفایی آن رایگان اعلام شده است. بنابراین دولت باید ضوابط خودکفایی علمی در هر رشته را استخراج و اعلام نماید و میتواند هر سال درخواستهای مازاد بر نیاز آتی کشور را بر دوش مراکز غیردولتی منتقل نماید (مثلا هر سال بیش از ۲۰۰ نفر مهندس صنایع و ۱۰۰ نفر حقوقدان و غیره). بر این مبنا حتی شاید لازم باشد برخی دانشگاههای دولتی را که فراتر از نیاز واقعی کشور دانشجو میپذیرند به صورت غیردولتی درآوریم و مثلا در هر استان تنها یک یا دو دانشگاه دولتی رایگان وجود داشته باشد. اگر بخواهیم به تمام لوازم این ایده پایبند باشیم باید اجازه رقابت و استقلال مدیریتی را به دانشگاهها بدهیم، تا کیفیت و تفاوت مدرک دانشگاهها آشکار شود. شاید این سخن برای طیفهایی از مردم گران آید اما به واقع با اهداف قانون اساسی سازگارتر است و حتی هزینه مدرک بدون استعداد و نیاز را بالا برده و عطش کاذب را پایین میآورد. بنابراین نقد ما به مصوبه اخیر به معنای صحت رویه کنونی نیست زیرا آن هم مطابق قانون اساسی و صرفه و صلاح کشور نیست و عدالت آموزشی را نباید مترادف اجازه تحصیل عالی رایگان برای همگان دانست.
۵٫ الغرض: دانشگاه پولی اگر به معنای امکان جذب برخی دانشجویان (با شرط سنجش حداقلهای علمی) در برخی دانشگاههای غیردولتی باشد، هیچ تعارضی با عدل ندارد اما اگر به معنای امکان همکلاس شدن و هم مدرک شدن دو دسته دانشجویان علمی و پولی باشد، بیشک خلاف عدل است.
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : اخلاق اقتصادی
اسلام می گوید لازم است ثروت تولید شود چون کمک می کند جامعه و خانواده سرپا بایستد اما نباید زمام امور را به دست افراد سفیه داد و سفیه ،آنگونه که امام حسن(ع) می فرماید، یعنی “احمق اقتصادیی”، “الاحمق فی المال” و قرآن میگوید “اقطعوا” یعنی حرام است، امور اقتصادی ... حسن رحیم پور ازغدی
اسلام می گوید لازم است ثروت تولید شود چون کمک می کند جامعه و خانواده سرپا بایستد اما نباید زمام امور را به دست افراد سفیه داد و سفیه ،آنگونه که امام حسن(ع) می فرماید، یعنی “احمق اقتصادیی”، “الاحمق فی المال” و قرآن میگوید “اقطعوا” یعنی حرام است، امور اقتصادی تان را به دست انسان های احمق نسپارید. حرام است. مثل خوردنِ شراب، مثل زنا و دزدی ، پس مدیریت مالی را نباید به دست کسانی سپرد که مدیریت بلد نیستند وگرنه که همه می دانند انسان سفیه به معنای عامِ آن نمی تواند معتمد باشد ، باید مواظب باشیم که اینها چطور اموال عمومی را برنامه ریزی می کنند ، قانون میگذارند و بودجه ها را تنظیم میکنند.
متاسفانه ما درباره ی مدیریت ِ احمقانه و اقتصاد جامعه حساس نیستیم ، امام رضا(ع) می فرماید ” اینکه میگوییم سرمایه داری و دنیا، نه(مذموم است)، معنی اش این نیست که لباس و مسکن و خانه و امکاناتِ زندگی نه! فردی و جامعهای که غذای سالش را ندارد، یعنی تامین خاطرِ اقتصادی ندارد، آسایش و آرامش درونی ندارد. درحالت تعادل نیست ، معنویت اسلامی از اینها جدا نیست.
جای دیگر امام رضا(ع) می فرمایند: فردی که دعا می کند ، یعنی از خدا توفیق می خواهد اما اگر برنامه ریزی نمیکند، خودش را مسخره کرده است. معنویت و فرهنگِ دینی یعنی که برنامه ریزی و تلاش کنی اما در عین حال معتقد باشی که رزق دستِ خداست. منطقی نیست که منتظر میوه ی نکشته باشیم. باید همه به وظایف خودمان عمل کنیم. امام رضا(ع) می فرمایند: وقتی مسئولین و مدیران به وظیفه ی شرعی خود در مقابل مردم عمل نکنند ، به مردم خدمت نکنند ، دولت در چشم مردم پست می شود و سقوط می کند. گفته های اما رضا دقیقاً با مبانی جامعه شناسیِ سیاسی هم خوانی دارد ،معنویت اسلامی معنویتی متفاوت از معنویتِ بودایی و درویشی یا معنویتِ سکولاریستیت.
از طرفِ دیگر نباید فکر کنیم می شود روی منبر موعظه کرد (و دائم از مردم تقوا و قناعت و تلاش خواست) اما قانون گذاری، سازمانِ برنامه ریزی بودجه جور دیگری برنامه ریزی می کنند صدا و سیمای ما دائماً فرهنگ اصراف و تجمل گرایی را در جامعه ترویج کند ، این یک شکاف خطرناک است.
دولت باید مواظب باشد شیبِ سیستمِ اقتصادی به سمت فاصله های طبقاتی ، مفت خوری ، واردات جنسهای لوکس و قص علی هذا متمایل نشود و ان زمان است که میشود روی منبرها موعضه کرد و مردم را سفارش به تقوا و.. نمود ان زمان است که مردم دچار دوگانگی در شنیده ها و دیده ها نمیشوند.
ما در مقام مصرف ثروتِ همپای طبقات و اخلاق سرمایه داری حرکت می کنیم، اما در مقامِ تولید و ثروت زاهدیم! از موضعِ تولید و کار اهل ِ آخرتیم، موقع مصرف همه چیز یادمان می رود، این همان چیزی است که امام حسن(ع) از آن به سفاهت اقتصادی یاد می کند. معنویت اسلامی با سفاهتِ اقتصادی فرق دارد. در این جامعه هیچ چیز تولید نمی شود، فقط بازی با اعداد و ارقام، بازی با دلار. سرمایه دار به جای تولیدِ ثروت، به جای توزیع درستِ آن، یا مشغولِ دلالی است، یا جنس های لوکس وارد می کند، یا فقرا را میمکد یا یک جور برنامه ریزی میکند که دست اندازی کند به بیت المال و رانت خواری کند. وقتی به اقتصادِ دلالی میدان میدهیم، که درست ضدِ فرهنگ پیامبر و اهل بیت است ، عملاً مردم را تشویق میکنیم که همدیگر را گاز بگیرند، پا روی سر و گردنِ هم بگذارند و پیشرفت کنند!
نمی شود در عمل با بودجه بندی و بودجهی سیاست های بانکی و نوع واردات و تجارت خارجی جامعه را به فرهنگ مصرف پرستی و رباخواری و دلالی تشویق کنیم و بعد منبرها شریف ترین و انسانی ترین کلمات را به کار ببریم. این یعنی سکولاریسم. سکولاریسم که شاخ ندارد! منشا این تضاد و عدالت برداشتِ لیبرالی از دین و برداشت کمونیستی از عدالت است. باید همه دست به دست یکدیگر داده تا اسلام ناب محمدی را در حکومتی که با زحمت های فراوان و تقدیم شهدای فراوان نثار انقلاب شده است پیاده کنیم چرا که باید دعوت کننده جهانیان به اسلام باشیم نه در زبان بلکه در عمل.
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : اقتصاد
بانکها موجودات غریبیاند. پیچیده و مرکز آمادهی انواع فسادها و خیانتها. نمیخواهم به نقش اقتصادی آنها بپردازم الان. نمیخواهم از ربا و طرح تحول و سرمایهدارهای زالو صفت بگویم. و نه حتی از نقشهای سیاسیشان در دنیای امروز. میخواهم از فساد و خیانت فرهنگی بانکها بگویم. بانکهایی که بعضی وقیحانه ادعای «ارزشآفرینی» را اعلام میکنند کاری که همهی بانکها انجام میدهند اما نمیگویند! و نکته دقیقا اینجاست!
بانکهایی که پولپرستی و یکشبه پولدار شدن را پیوسته پمپاژ میکنند به ذهن مردمان خسته از مشکلات زندگی، مهمترین کارشان خندیدن به ریش اسلام و روحانیت و معنویت و دین است! بگذریم که بعضی احمقها –و خائنها- فکر میکنند این همه خیانت فرهنگی را با آوردن یک آیه در تبلیغات کثیف و تهوعآور پولپرستانهی تلویزیونی، میتوانند پنهان کنند از دیدگان.
اگر از حرامخواریای که بعضی بانکها در شکمهای مردم تزریق کردهاند، هم بگذریم، مگر میشود از این گذشت که این آیات کتاب مقدسِ مدرنیه یعنی سرمایهداری، پول و لذت حیوانی، را تئوریزه و جزء افتخارات خود بیان میکند؟ این خیانت فرهنگی بانکهاست که شما هر چه آخوند بر سر منبر بنشانی که آی ملت کمی هم خدا، فایده نخواهد کرد! این صدا و سیمای جمهوری اسلامی و بانکهای جمهوری اسلامیاند که با تبر به جان دل و ایمان مردم افتادهاند. البته نه تنها خائنین این عرصه که فراوان است از این عرصههای خیانت فرهنگی که سادهلوحان در ظاهر فرهنگی نمیدانندش!
بگذریم از این افتضاح عظیم! میخواهم دربارهی رویاهایت صحبت کنم. رویاهایی که تلویزیون با گرفتن “پول” از بانکی میخواهد تو را وادار کند به آنها فکر کنی! نترس! فکر کن. حتی در دستگیرهها و تبلیغات زندانی پر از بیغیرتی و بیناموسی به نام مترو! نترس! فکر کن. مگر رویای تو خونه و ماشین و زن و سفر عشق و حال نیست؟ به همینها فکر کن! اینها رویاهایت است. اصلا مگر میشود غیر اینها “رویا”یی داشت؟ به همینها فکر کن. ببین همه دنبال همین چیزهایند! به رویاهایت فکر کن!
از روز اولی که این پمپاژ مدرنیستی تبلیغات سبک زندگی حیوانی، شروع شده است –یعنی چند ماه!- فکرم این است که چرا زور میزند رویاهای مردم را اینقدر کوچک، مادی، خودخواهانه و سخیف تعریف کند؟ با این تبلیغات وسیع میدانید نوجوانان و کودکان پای این سلطه جهانی پولپرستی، چه موجوداتی بار میآیند؟
«رویا»؛ نمیشود رویای کسی این باشد که پولی را که “جمع” –و نه توهم یک شبه پولدار شدن- کرد، بدهد به همسایهاش که با زن و فرزندش بتواند پول پیش خانهای بدهد و در میانهی زمستان آوارهی کوچه و خیابان نشود؟ یا بدهد به حزبالله لبنان برای کارهایش؟ یا نمیشود رویای کسی این باشد که
دو جوان را کمک کند برای ازدواج؟ یا نمیشود رویای کسی این باشد که پول را بدهد به یتیمخانهای؟ یا خانهی سالمندانی؟یا بدهد مردم لیبی و یمن و تونس و سودان و سومالی برای خودشان اسلحه بخرند برای جنگ با آمریکا؟ یا نمیشود رویای کسی این باشد که کارخانهای بسازد کالای با کیفیت به دست مردم برساند؟ یا نمیشود رویای کسی این باشد که پولش را بدهد به دانشمندی به پاس کشفیاتش در فلسفه و علم؟ یا نمیشود رویای کسی این باشد که پولش را خرج ساخت مسجد و کتابخانه بکند؟ یا نمیشود رویای کسی این باشد که پول بدهد که بیماران نیازمند، به دکتر خوب دسترسی داشته باشند؟ یا نمیشود رویای کسی این باشد که پولش را صرف بهبود وضع کشاورزان یک شهر کوچک بکند؟ یا نمیشود رویای کسی این باشد که …
اما دنیای شیطانی امروز اینها را رویا نمیداند! پس باید در دایرهی تنگ خودخواهی و نفسانیت فقط لذت و آسودگی خود را بخواهی! به رویاهای سخیفت فکر کن!
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی